سفر خسرو به مسکو مصداق بارز داشتن ایدههایی کمابیش قابل تامل با اجرایی نه چندان موفق. فرم قرار است چندان گرفتار روایت خطی نباشد و بر امر بازنمایانه درجا نزند، اما دریغا جهانی که میسازد بیش از اندازه شخصی است و درخودمانده. نمیشود به داخل روابط چندان نفوذ کرد و همدلانه با شخصیتها همراه شد، چراکه اغلب ژستها و میزانسنها تلاشی برای فاصلهمندی از زیست هر روزه بازیگران و رفاقتهای بیرون از اجرا ندارند و گویی با تمرین-اجرایی روبرو هستیم که شاید در آینده به امر تئاتریکالیته میدان دهد و جهان خویش را بگستراند. سفر خسرو به مسکو یادآور بعضی آثار این سالهاست که تلاش دارد مکانیسم بازنمایی را از کار اندازد. همچنان یادآور دورهمی جوانان سرخورده و اغلب ناامید که قرار است در آینده تئاتری بر صحنه آورند و این مشکلات بیرونی و ساختاری است که این امکان را ناممکن کرده و صداقت و پشتکارشان را زمینگیر کرده. اما خود اجرا نقیض این مسئله است و نشان میدهد که میتوان دست از مظلومنمایی برداشت و کار با کیفیت تولید کرد.
بازی بهار رضیزاده که بیش از این متنی از رسول کاهانی را با عنوان «پرتی» در کارگاه نمایش کارگردانی کرده بود، به نوعی اتصال بامعنای این اجراست با جهانی که فیالمثل در آثاری مثل «اسکورسیزی» و «شربت سینه» رسول کاهانی میبینیم. همان مکانیسم از کار انداختن بازنمایی. اما نباید از یاد برد که میتوان از زندگی روزمره بازیگران فاصله گرفت و مقهور نام بزرگان نشد حتی اگر که قرار است از آنان به این شکل ساختشکنی شود.. فیالمثل ارجاع به آتیلا پسیانی، تمنای بازی کردن به جای خسرو پسیانی و یا درخواست از دکتر سعید اسدی برای تامین سالن دولتی برای این
... دیدن ادامه ››
گروه و...
امیدوارم سپهر حیدرینژاد این مسیر دشوار را با استراتژی درستتری پی بگیرد و خسته نشود. دیالوگ بعد از اجرا با او نشان از خستگی داشت. اما او گشوده به نقد و بحث بود و این عنصر کمیابی است.