در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال عبدالله عاج پرین | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:15:15
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یک اجرای خوب، با موضوع خوب، کارگردانی خوب، طراحی خوب، ریتم خوب، هماهنگی خوب، موسیقی خوب. فرم و محتوای اجرا هماهنگ و یک دست که از تماشایش می‌شه لذت برد و بیانگر شرایط امروز جامعه‌ی رو به نابودی ما است. پایان نمایشِ امروز بسیار صمیمی و دوست داشتنی بود با ورود اون کوچولویی که امروز براش تولد گرفته بودن و صحنه‌ی پایانی نمایش رو زیباتر کرده بود که امیدی بود به زندگی، رهایی و آینده‌ای که می‌شه با هم بسازیمش. هم دلی و صمیمیت گروه اجرایی رو می‌شد در خود اجرا هم احساس کرد. با آرزوی بهترین‌ها برای گروه اجرایی.
جنون محض - جنون زندگی
من زندگی را در تئاتر می‌فهمم

تماشای یک نمایش لذت بخش است، و این لذت زمانی بیشتر و عمیق‌تر می‌شود که بعد از تماشای آن ذهنت را درگیر کند و تو بتوانی دنیای درونی‌اش را کشف کنی و به فهم بهتری از آنچه دیده‌ای برسی. جنون محض یا همان Noises Off (صدا‌های بیرون از صحنه) نمایش‌نامه‌ای است سه پرده‌ای از مایکل فرین، نمایش‌نامه‌نویس بریتانیایی که علیرضا کوشک‌جلالی آن را ترجمه و کارگردانی کرده است و این روز‌ها در مجتمع فرهنگی عرفان، تماشاخانه‌ی تیتان (اهورا) در حال اجراست. نمایشی درباره‌ی نمایش، نمایشی درباره‌ی زندگی.
یکی از مسائل مهمی که همیشه برای نمایشنامه‌نویس‌ها، کارگردان‌ها و نظریه پرداز‌های تئاتر از همان ابتدا مورد توجه بوده، رابطه‌ی تئاتر و زندگی است و به این پرسش پاسخ دادن که آیا هدف از اجرای یک تئاتر به تصویر کشیدن زندگی‌ است، و یا خلقِ آن؟ تفاوت این دو نوع زندگی در چیست؟ نیاز انسان برای خلق یک تئاتر و تماشای آن در چیست؟ بر خلاف یک تئاتر، انسان در زندگی واقعی خودش هیچ اختیاری ندارد و انتخاب‌های او بر اساس اتفاقات و شرایطی که در آن قرار گرفته رقم می‌خورد، او هیچ کنترلی بر آن‌ها ندارد. همه چیز بی نظم و آشفته است. او بدون آمادگی و هیچ تمرینی به درون این زندگی پرتاب شده، از این رو به دنبال ... دیدن ادامه ›› یافتن درک و معنایی در زندگی‌اش می‌گردد و آن را در تئاتر در جستجو می‌کند و همین جستجو باعث می‌شود که انسان هنرمند دست آفرینش بزند. نویسنده خودِ تئاتر را موضوع نمایش قرار داده تا تقابل زندگی و تئاتر را نشان دهد. برای همین صحنه‌ی نمایش یک خانه‌‌ی روستایی دو طبقه است و بازیگران نمایش در نقشِ افراد یک جامعه بر صحنه ظاهر می‌شوند.
نمایش با صدای زنگِ تلفن شروع می‌شود. یکی از درها باز شده و خدمتکار خانه با یک بشقاب ماهی ساردین در دست، برای جواب دادن به تلفن داخل می‌شود. بعد از لحظه‌ای با صدایی که از بیرون صحنه و از پشت سر تماشاگران به گوش می‌رسد، نمایش قطع می‌شود. کارگردان نمایش نکاتی را به بازیگر یادآوری می‌کند و از او می‌خواهد که دوباره این صحنه را تکرار کند. در پرده‌ی اول نمایش ما آخرین تمرین یک گروه نمایشی را می‌بینیم. همه چیز آشفته و به هم ریخته است. نمایش‌نامه‌ای بی سر و ته، بازیگرانی که حرکات و دیالوگ‌هایشان را فراموش کرده‌اند، کارگردانی نابلد در جایگاه خدایی خودش که هیچ کنترلی بر اتفاقات صحنه ندارد و نمی‌داند چه کار کند. دیگر عوامل گروه می‌روند و می‌آیند و هیچ کاری از دست‌شان بر نمی‌آد و این آشفتگی هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شود. علیرضا کوشک جلالی به خوبی توانسته با تحلیل و درک درست از فضای متن، این فضا را بر صحنه‌ی نمایش خلق و به تماشاگر نشان دهد.
در پرده‌ی دوم، دکورِ نمایش توسط بازیگران تغییر می‌کند و پشت صحنه‌ی نمایش را نشان می‌دهد. اولین روزِ اجرای نمایش است. تماشاگران به جای دیدنِ تئاتر، اتفاق‌های پشتِ صحنه را می‌بینند. در واقع پشت صحنه‌ی تئاتر تبدیل به صحنه‌ی تئاتر شده است. حال دو صحنه وجود دارد و هم زمان دو نمایش در حال اجرا است. یکی تمرین شده و نمایشی که بر صحنه اجرا می‌شود و دیگری در پشت صحنه که واقعی و پیش‌بینی نشده است. بازیگران هر دو نمایش یکی هستند. با این تفاوت که در یک صحنه، نقشی را که تمرین کرده‌اند بازی می‌کنند و در صحنه‌ی دیگر نقشِ خودشان را و این تغییرِ نقش‌ها با گذشتن از درها صورت می‌گیرد. نمایش با تاثیر پذیری از زندگی، سعی می‌کند تا تصویری از واقعیتِ زندگی را به ما نشان دهد. واقعیتی از دنیایی به هم ریخته، افسار گسیخته و بی سامان را که سعی می‌کند به آن نظم دهد.
نویسنده به خوبی توانسته این در هم تنیده‌گی معنایی (زندگی و تئاتر) را در ساختارِ به ظاهر ساده اما پیچیده‌ی متن‌اش پیاده کند و به هماهنگی درستی از فرم و محتوا برسد. این پرده، با فریاد منشی صحنه که در رابطه با کارگردان (خدای صحنه) باردار شده به پایان می‌رسد. او فریاد می‌زند: من باردارم. این دیالوگ می‌تواند اشاره‌ای معنایی به تئاتر و صحنه‌ی نمایش باشد، نمایشی که در حال متولد شدن است و هم کنایه‌ای به تولد عیسای دیگری که شاید به عنوان نجات دهنده، بتواند این تئاتر و زندگی را از تمام بدبختی‌هایش نجات دهد.
این یک نمایش است درباره‌ی درها و ماهی ساردین. این دیالوگِ به ظاهر بی معنا و خنده‌دار، که از زبان کارگردان گفته می‌شود، مهم‌ترین دیالوگِ نمایش‌ است که از همان شروع تا پایان نمایش روی آن‌ها تاکید می‌شود. شخصیت‌ها برای ایفای نقشِ خود از درهایی که باز و بسته می‌شود به صحنه (زندگی) داخل و یا از آن خارج می‌شوند و یک جور بازی قایم باشک را در صحنه ترتیب می‌دهند. ماهی ساردین می‌تواند نشانه‌ای از خوشبختی فراموش شده باشد که میان شخصیت‌های نمایش دست به دست می‌شود و همه به دنبالش هستند، اما نمی‌دانند که خوشبختی چیست. تنها خدمتکار است که در طول نمایش می‌داند دنبال چه چیزی باشد. این مفهوم از خوشبختی زمانی پُر رنگ‌تر خود را نشان می‌دهد که در پایان پرده‌ی سوم نمایش‌نامه، همه‌ی شخصیت‌ها بشقاب‌های خود را که در آن ماهی ساردین قرار دارد بالا می‌برند و بعد می‌خواهند که پرده پایین بیاید. اما در پرده‌ی دوم، (در پشت صحنه‌ی نمایش) هیچ نشانی از این خوشبختی وجود ندارد. ماهی ساردین، همان ماهی ساردین است که تنها برای بازی از آن استفاده می‌شود و تهی از هر معنایی است. این معنا، در صحنه‌ی نمایش شکل می‌گیرد و تنها در صحنه است که هر چیزی می‌تواند دارای معنا و مفهومی باشد. بازیگران نمایش در پشتِ صحنه، همان آدم‌های معمولی هستند با مشکلات و گرفتاری‌های روزمره‌ی خود. اما در صحنه‌ی نمایش آن‌ها تبدیل به شخصیت می‌شوند، هویت منحصر به فرد خود را پیدا می‌کنند و مورد تشویق و ستایش تماشاگران قرار می‌گیرند. در پرده‌ی دوم، تصویری از دنیای واقعی و پُر هرج و مرج را شاهد هستیم که انسان هیچ اختیار و کنترلی بر اتفاق‌ها‌ی آن ندارد، تنها می‌توان مست کرد و به این کُمدی مضحک و به این جنون محض خندید...

تفاوت‌هایی در اجرا و متن نمایش‌نامه وجود دارد که مهم‌ترین آن حذف پرده‌ی سوم نمایش‌نامه است. البته این حذف لطمه‌ای به اجرا وارد نمی‌کند چرا که هر پرده از نمایش‌نامه در عین پیوستگی، ساختار مستقل به خود را دارد. علیرضا کوشک‌جلالی به جای پرده‌ی سوم نمایش، با جا به جایی دکور و نشان دادن تصویری هم‌زمان از صحنه و پشت صحنه‌ نمایش و همچنین حضور بازیگرانِ خسته و بی‌رمق که در این دنیای پُر نکبتِ هر کی و هر کس هم‌چنان در انتظار ایفای نقشِ خود هستند، مانیفستِ (بیانیه) خود را به عنوان کارگردان تئاتر، درباره‌ی گروه‌های تئاتری و شرایط بدی که آن‌‌ها برای زندگی و کار خود دارند، ارائه می‌دهد. و نمایش با صدای ضبط شده‌ی او که در سالن پخش می‌شود به پایان می‌رسد: شما همه‌تون دیوونه‌اید، اگه دیوونه نبودید تئاتر کار نمی‌کردین، ،دیوونه‌اید که بدون بیمه‌ کار می‌کنید، دیوونه‌اید که وقتی کارتون شغل هم حساب نمی‌شه، با عشق هم‌چنان کار می‌کنید، اگه دیوونه نبودید ماه‌ها وقت‌تون رو صرف کاری نمی‌کردین که باید از هزار فیلتر رد بشه و معلوم نیست که از دپارتمان تئاتر بریتانیا مجوز بگیره یا نه. شما مجنونید، فقط جنون می‌تونه باعث بشه شغلی رو انتخاب کنید که اگه هِر رو بِر بگید به تریج قبای خیلیا بر بخوره و حتی در حین اجرا هم جلوی کارتون گرفته بشه، شماها مجنونید. شماها مجنونید که با کمترین دستمزد و در حالی که اقتصادِ بریتانیا و اروپا در حال فروپاشیه، دارید نمایش روی صحنه می‌برید. فقط جنونه که می‌تونه باعث بشه شما تئاتر کار کنید، جنون محض.

نمایش ضرب‌آهنگ و ریتم مناسبی دارد. استفاده از رنگ‌های گرم در طراحی صحنه و لباس به فضای نمایش کمک کرده است. همچنین بازی‌های روان و یک‌دست‌ بازیگران و استفاده‌ی مناسب از فضا و محیط سالن در طراحی‌ و میزان‌سِن نشان از دقت کارگردان و هماهنگی گروه اجرایی دارد، که سبب می‌شود تا تماشاگر ارتباط صمیمی و خوبی را با نمایش برقرار کند. نکات زیادی درباره‌ی نمایش‌نامه و اجرا وجود دارد که گفتن‌اش به جزئیات، طولانی و خسته کننده خواهد بود و نمی‌تواند به اندازه‌ی مطالعه‌ی نمایشنامه و تماشای خود نمایش لذت بخش باشد.

با آرزوی بهترین‌ها برای گروه اجرایی و همه‌ی آن‌هایی که به تئاتر عشق می‌ورزند.
عبداله عاج‌پرین - ۱۳۰۴/۴/۱۹