در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال افسانه‌ بختیاری‌نژاد | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:24:27
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

نمایش دجال عالی بود
پیشنهاد میکنم حتما ببینید
بهترین تئاتری بود که دیدم😍
پرنده فقط یک پرنده بود هوشنگ گلشیری

پرنده پر پرواز دارد و پرواز رهایی و آزادگی می‌آفریند. قناری که در دسته‌ی این گونه‌ی خلقت است نمادی از شادی و رشد عقلانی است. قناریِ گلشیری در داستان پرنده فقط یک پرنده بود با حضورش در شهرِ سرد و سنگی و مدرنی که روزی زادگاهش بود ندای اعتراض و آزادی سر می‌دهد. اما سردمداران که در ابتدا با تغییر روستا به شهری مدرن موافق و همراه مردم‌ هستند، کم کم در حد افراط طبیعت‌گریزی را پیش می‌گیرند و مردم را حکم می‌کنند که چنین و چنان کنند.
تا این‌که قناری، نفوذیِ طبیعت، با بازگشت به زیستگاهش و اعتراض با زبانِ نغمه‌سرایی حکومت را بی‌تاب و نظم شهر را به هم می‌ریزد.
مامورین برای دستگیری این موجود ضعیف اما جسور بلند می‌شوند.
قناری با صدای زیبا و رنگ‌بندی تماشاییِ‌ بال‌هایش تلاش می‌کند تا مردم را به خود آورد. اما کسی جرأت همراهی ندارد. کسی جسارت اعتراض ندارد جز نسل جدید. جز بچه‌هایی که تشنه‌ی دیدن زیبایی‌ها هستند و از تصنعی که بر شهرشان سایه افکنده است بیزار. بچه‌ها زبان به اعتراض باز می‌کنند و با تیروکمان‌های خود هر چیزی که آن‌ها را از طبیعت و حق‌شان دور می‌کند‌ پایین می‌آورند و نظم تحمیلی شهر را در هم می‌شکنند.
ولی مأمورین کوتاه نمی‌آیند. مردم را به بیرون ... دیدن ادامه ›› از دروازه‌ها می‌رانند و شهر را با وسواسِ تمام از سنت‌ها پاک می‌کنند.
اما در آخرِ قصه وقتی دروازه‌ها را برای بازگشت دوباره‌ی مردم به شهر می‌گشایند دیگر کسی را پشت در نمی‌یابند.

افسانه بختیاری‌نژاد
یکی مثل همه اثر فیلیپ راث

داستان در مورد مردی بی‌نام و بی‌خدا است. هراس از مرگ از همان کودکی که مجبور می‌شود برای درمان زیر تیغ جراحی برود در او شکل می‌گیرد و تا پایان عمر همراه او می‌ماند.
یهودی‌ای که مذهبی نیست و از نظر او وقتی انسان را بی‌اختیار و با وعده‌ی زندگی، به این دنیا می‌کشند، مرگ یک ناعدالتی بزرگ است.
شخصیتی که برای فرار از مرگ و برزخی که برایش ساخته است، به ناچار به بهشت کودکی پناه می‌برد تا اگر خودش را نمی‌تواند از آن دور کند دست کم فکرش را به گذشته‌ای دور فراری ‌دهد.
این میل به جاودانگی اگر چه یکی از رؤیاهای بشر بوده و هست، چنان در شخصیت داستان رخنه می‌کند که گاهی یادش می‌رود حال را زندگی کند.
و این نسیان چون یاری وفادار با او هست تا زمانی که به پیری می‌رسد و تسلیم می‌شود.
تسلیم زور زمان که در تک تک سلول‌هایش نفوذ کرده و حقیقت آن خط و نشان‌هایی را که با هر عمل جراحی روی بدنش کشیده‌ است با مرگ به واقعیت بدل می‌کند.

افسانه بختیاری‌نژاد
فالِ خون اثر داوود غفارزادگان

مرگ. سرباز از ابتدا پذیرفته است و می‌داند به هر سو برود، حتی نوک قله‌ای بوران زده که پای هیچ جنبنده‌ای به آن نمی‌رسد ، باز گریبانش در دست اوست و سرانجام در آغوش سرد و نمورش خواهد خفت.
همین دانایی و بی‌چاره‌‌گی در فرار از مرگ، دغدغه‌ا‌ی نو برایش می‌سازد؛ دغدغه‌ و خیال چگونه مردن!
این‌که خوراک ماهی‌ها می‌شود یا موش‌های بزرگِ دندان تیز،
زیر برف‌ها خشک می‌شود یا ته دره‌ای عمیق مچاله،
و ... دیدن ادامه ›› یا ...
این‌‌ها همه چنان مهم می‌شوند که ترس از مرگ با پای خود به قهقرا می‌رود.
و حالا فال و جنبل، تنها یاور او می‌شوند.
فالِ خون. فالی که از آینده‌ای در پس نیستی می‌گوید.
چگونه می‌میرم؟ عاقبت جسم بی‌جانم چه می‌شود؟
فالی که چنان مرعوبت می‌کند که خود برای تایید و مُهر گفته‌هایش تا پای جان پیش می‌روی و پیش‌انگاری‌ها را به مثابه آیه‌ای نازل شده مو به مو به سرانجام می‌رسانی.
آن وقت است که خیالت نیز از صدق تمام آنچه برایت نقل شده بود تخت می‌شود و روحت در پس آن اطمینان، آرام می‌گیرد.

افسانه بختیاری‌نژاد
استاد غفارزادگان دوست داشتنی ??
۰۷ تیر ۱۳۹۹
مهراد هدایت
استاد غفارزادگان دوست داشتنی ??
???
۰۷ تیر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید