در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال نازنین هاشمی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:45:35
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دوست کہ باشے
فرقے نمےکند
کہ زن باشے یا مرد
دور باشے یا نزدیک

رفاقت فاصلہ ها را پر مےکند
گاهے با حرف
گاهے با سکوت

دوست کہ باشے
فرقے نمےکند
از کدام فصلیم یا کدام نسل

رفیق بودن
لفظ ظریفیست
فرقے نمےکند
جیب هایت پر است یا خالے

بیا
فقط رفیق باشیم

https://telegram.me/nikandishan1
بنو نازنین عزیز، این اشعار دلنشین سروده خودتان است؟
۰۸ مهر ۱۳۹۵
سلام
مرسی از توجهتون
نه متاسفانه من شاعر نیستم
بالا هم نوشتم اثر دیگران
۰۹ مهر ۱۳۹۵
چون اسم شاعر را نمی نوشتید شک کردم،به هر حال از هر که هست بسیار زیباست
ممنون
۰۹ مهر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما که رقصیدیم به هر سازی زدی ای روزگار

دل به تو بستیم و آخر دل شکستی روزگار

خوب بودم پس چرا کاتب برایم غم نوشت؟

کی روا باشد جوابم با بدی ای روزگار

فارغ التحصیل دانشگاه درد و غصه ام

بهر شاگردت عجب سنگ تمامی روزگار

گر برای دیگران مثل بهاران سبز سبز

بهر من پاییزی و فصل خزانی ... دیدن ادامه ›› روزگار

می کنم دل خوش به هر چیزی حسودی می کنی

مثل رهزن می زنی بر خنده ام چنگ روزگار

کاش می گفتی ز آزارم چه حاصل می شود

وای عجب بی معرفت اهل جفایی روزگار

چون پرنده با چه شوقی لانه بر هم می زنم

دست بی رحمت کند خانه خرابم روزگار

چرخ گردون با دلم نا مهربان باشد ولی

با همه درد و غمت بازم صبورم روزگار....

https://telegram.me/nikandishan1
ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ...
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺁﺯﺭﺩﯼ ..
ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻮﭺ ﮐﻨﻢ ﺍز شهرت ..
ﺑﮑﻨﻢ ﺩﻝ ﺯ ﺩﻝ ﭼﻮﻥ ﺳﻨﮕﺖ ..
ﺗﻮ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ ..
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﺖ ..
ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺩﺭ ﺷﺐ ﻫﺎﯾﺖ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ ..
ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ :
ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻭﻟﯽ ..
ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﻧﻪ !!!
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﺩﻟﯽ ﺑﻬﺮ ﺩﻟﯽ ﺗﺐ ... دیدن ادامه ›› ﺩﺍﺭﺩ ..
ﻋﺸﻖ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﻭ ﺣﺮﻣﺖ ﺩﺍﺭﺩ ..
ﺗﻮ ﺑﻤﺎﻥ ..
ﺩﻟﺖ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﻣﺜﻞ ﺩﻟﺖ
ﺳﺮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺭﻭﺡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ..
ﺳﺨﺖ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ..
ﺗﻮ ﺑﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﺕ

https://telegram.me/nikandishan1
مرسی از توجهتون
۰۷ مهر ۱۳۹۵
سپاس فروان از لطف شما دوست عزیز
۰۹ مهر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلم عجیب هوای بودنت را دارد
عجیب....
هر روز از سر آخرین خداحافظی مان
رد می شوم
هر روز این جاده تلخ را
دوره می کنم
این شهر بی تو نفرین شده را
میدان دیدار مان را
طواف می کنم
کاش می دانستی
آسمان شهر دلم
در نبودنت
سیاه پوش است
برای تو که هستی اما..... ؛نیستی!

https://telegram.me/nikandishan1
زهره عمران، پرندیس و حمید فراهانی این را پاسخ داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به خنجر گر برآرند دیدگانم

درآتشی گر بسوزانداستخوانم

اگر بر ناخنانم نی بکوبند

نگیرم دل زیار مهربانم


https://telegram.me/nikandishan1
نمی توانم با " کمی دوست داشتن " زندگی کنم
من " دوست داشتنِ زیاد " می خواهم
دوست داشتنِ تمام و کمال
یک جور غرق شدن...
یک جور دیوانگی محض...
مثل تسلیم تنی تشنه، به خُنکای قطره های باران
مثل شنیدن هزار بارۀ یک آهنگ تکراری
مثل یک موج سواری داغ، درآشوب دریایی طوفانی
مثل رفتن تا انتهای راهی که بازگشتی ندارد...
من با " کمی دوست داشتن " زنده نمی مانم
با ... دیدن ادامه ›› کمی دلخوشی، با کمی لذت
من یک التهابِ داغِ نفس گیر می خواهم
یک آغوشِ گرم در سردترین فصل سال...
چرا نمی فهمی
آنهایی که با "کمی دوست داشتن" زندگی کرده اند، مرده اند...


https://telegram.me/nikandishan1
سلام
خیلی خوب
---------------
نمی توانم با " کمی دوست داشتن "
زندگی
عشق
شعر ...
نگاهی از نوع ِ تمرکز عدسی برای سوزاندن
باید در کانون چشمت
در کانون چشمم
گرم حس ِ یکدیگر
سرشار از ذوق سوختن
می دانی
با یک دو گر گرفتن و کمی شعله و اندکی نگاه ... نمی شود
و من نمی توانم " با کمی دوست داشتن " زندگی کنم
سید
۰۷ مهر ۱۳۹۵
سلام
سپاس از لطف شما

ـــــــــــــــــــــــــ

بسیار زیبا
۰۷ مهر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگراز زندگی یکدیگر
رفتنی شدیداندکی
حرمت‌یادگار بگذارید
همه اش‌رانبَرید
حرمت نان ونمک
حرمت دل
حرمت خنده ها
حرمت احساستان‌
شایدخاطره ای
عکسی آهنگی
‌جاگذاشته باشید
مجبور شوید برگردید


https://telegram.me/nikandishan1
بنویس: "آب"، جار بزن: "نان" تمام شد!
آن واژه های تلخ دبستان تمام شد!

بابا، درخت، داس، کبوتر، قفس، سکوت
آقا اجازه! دیکته هامان تمام شد

بنویس: گرگ آمد و خط خورد خنده ها
دیگر دروغگویی "چوپان" تمام شد!

آقا اجازه! خون شهیدان چه می شود؟
آموزگار : هیس! پسر جان! تمام شد...!

دیروزمان به دغدغه ... دیدن ادامه ›› آب و نان گذشت
امروز هم رسید به پایان، تمام شد

اما دلم خوش است که تقدیر تلخمان
با فالهای قهوه و فنجان تمام شد

مانند مشق های شبم بی خیال شعر
این شعر هم کنار خیابان تمام شد...


https://telegram.me/nikandishan1
›› تا ۲ پاسخ


زهره عمران، رضا تهوری و پرندیس این را پاسخ داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
توی صحنه ی غریب زندگی
هممون در نقش یک بازیگریم
با همیم تو بازیهای روزگار
از درون هم ولی
بی خبریم بی خبریم
زندگی تولد یه خاطرست
انگاری شروع یک نمایشه
کاشکی از دنیا این خاطره ها
سهم ما تموم خوبیا بشه
توی پشت صحنه ی دنیای ما
خوبی و بدی می مونه یادگار
زندگی برای ما یه خاطرست
... دیدن ادامه ›› از تمام قصه های روزگار
از تمام قصه های روزگار
بهتر به قلبامون دروغ نگیم
زندگی هر طور که باشه می گذره
من تو مسافریم تو این روزا
مثل خورشید تو نگاه پنجره
هممون پشت نقاب صورتک
همیشه از صبح تا شب قایم می شیم
واسه پنهون کردنه گریهامون
روی قلب و روحمون خط می کشیم
اگه باز از روزگار دلت گرفت
لحظه ها ثانیه ها ابری شدن
بیا با من بیا با من بیا با مـــــــــن...

https://telegram.me/nikandishan1