مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی میرسد اجرای همه نمایشها و برنامههای هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیلها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
من به هوای دیدن اثری از شکسپیر به تماشای شب 12م رفتم اما اثری از شکسپیر ندیدم . کار به کیفیت اجرا ندارم ولی این حجم تغییر در متن کمی رنگ توهین به جمعی از علاقمندان شکسپیر داره که آثار او را با ترجمه های به آذین بازارگانی و ... بارها خواندند و به خاطر سپردند. این کار یک برداشت خیلی آزاد از شکسپیر بود که مسلما دیگر برای شکسپیر نیست مثلا می شد نام ها رو هم تغییر داد و ... این شب12م اجرای خوبی است ولی برای کسی که شکسپیر نخوانده است
راستش فکر نمی کنم اصطلاح مخاطب خاص و مخاطب عام درست باشه . نمایشنامه شب 12م همانطور که شکسپیر فقید نوشته مفرح و زیبا است.
شخصا دوست ندارم این دست کاری آثار ادبی در تیاتر ما عادت بشه و خواهش می کنم گروه های دیگر اگر روزی خواستند چنین کاری بکنند قبلا راجع به ش توضیحی بدهند.
و در پایان به همه خداقوت می گم . موفق باشید.
به نظر من اجرا ی خوبی نبود نیمی از نمایش را که فکر می کردم یکی از آثار فارس کارلو گولدونی روی صحنه است. از شخصیت و تیپ آندره آ و ننه سارتی تا دکور صحنه و اجراها و حذف و اضافات. گالیله یک نمایشنامه سنگین جدی کلاسیک و با پتانسیل اجرایی بالا ست که با یک درک درست می تونست راحت تر و زیباتر اجرا بشه.
تکنیک فاصله گذاری به این معنی نیست که یک نمایشنامه از طبیعت خودش و اجرای آن از حالت طبیعی خارج بشه
یکی از صحنه هایی که در متن نمایشنامه خیلی دوست داشتم و در این اجرا حذف شده بود یا به حضور تنهای یک دلقک تغییر و تقلیل پیداکرده بود صحنه ی آوازخوان ها در میدان شهر بود جایی که می دیدیم صدای گالیله به گوش مردم رسیده و داره نگاهشون رو به دنیا و هستی عوض می کنه:
اگز طناب گردنمان خوب محکم نباشد پاره می شود
دوستان راستی که خنده کیمیاست و به راستی کیست که نخواهد ارباب خود باشد؟!!!!
من حدود ده سال پیش نمایشنامه رو خریدم و سه چهار بار خوندم و چه لذتی بردم از خواندنش!! و هیچ فکر نمی کردم یک روز هم در ایران اجرا بشه.
مفیستوی آقای دلخواه خیلی خوب و به یاد ماندنی بود. الان که به دیشب و تماشای نمایش فکر می کنم خیلی به یاد صحنه ی تمرین فاوست در تیاتر توفان و استحاله ی هندریک به مفیستو و بهانه گیری های بی دلیل او می افتم و بعد صحنه ی اجرای سرود " این یه تلفنه" که به این شکل اصلا در نمایشنامه نیست و کاملا از ابداعات آقای دلخواه و گروه نمایش اوست...
این استفاده از موسیقی خیلی کاربردی بود بخصوص در پیوند دادن صحمه ها به هم و به عنوان پس زمینه ی گفت و گو ها و .. ، هر چند من شخصا ترجیح می دادم بعضی جاها مثل آنجا که ساردر در رستوران به طور پیشگویانه میگه من فاجعه را می بینم و همینطور سخنش اوج می گیره و به گریه می افته ، بازیگر و همراه او تماشاگرها بدون موسیقی به آن سطح از حس عاطفی می رسیدند.
بهرحال باز هم به آقای دلخواه و گروه شون تبریک و خداقوت می گم و برای همه شون آرزوی موفقیت می کنم.