در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سودابه عینی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:07:17
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چه کسی معنای ازادی را می داند؟
چرا نمی توانیم درک کنیم شادی را؟
ازادی می خواهیم
بشکنید مرزها را
بروید پی خوشیهایتان
غیر از این است ک یک بار زندگی میکنیم
البته اگر بشود نامش را زندگی گذاشت
چ ارتباطی بین گرماواغوش و لب وجود دارد؟
بچش طعم ازادی
بنوش شربت خوشبختی
و بکش نقاشی قشنگی از این ارتباط
فرو بریزید پرده های حجا ب را

از: خودم
چ جالب. ب یاد فنجانی دلگرمی افتادم ؛)
۰۳ مرداد ۱۳۹۱
دیوارها را بشکن!

ما باید با هم باشیم،

شاید ایمن نباشیم،

اما حتماٌ شاد خواهیم بود.

"آفرین به جسارت تو و قلم تو...آفرین به تو دختر آزاد اندیش"
۰۳ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چ خوب ک انتظارم ب سر امد..
خوشحالم کردی با پاسخت!
حیف ک قدر عواطفم را ندانسته ام
تو باید ان را از من "گدایی" میکردی
اما "مفت" ان را ارزانیت کرده ام
عشق من در عرش بود و تو ب دنبال ان
اما من ان را فرش پایت کردم
و تو چ احمقانه لگد مالش کردی!!!
میدانم ک روزی در کوچه های محبت سراغم را می گیری
دنبال ادرسش ک بگردی
اشاره میدهند ب تو ک انجاست
اما سالهاست ک "بن بست شده"!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

از: سودابه.ع
چ خوب ک انتظارم ب سر امد..
خوشحالم کردی با پاسخت!
حیف ک قدر عواطفم را ندانسته ام
تو باید ان را از من "گدایی" میکردی
اما "مفت" ان را ارزانیت کرده ام


سودابه جان
چقدر زیبا بیان کردی

سپاس
۳۱ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این روزها خیلی دلم گرفته
هوای پرواز دارم.اما پرم شکسته....
در قفس زندگی تنهای تنهایم...
کاش در فضای خاطرم بوی خوشش را حس می کردم!!
اما او چند وقتی می شود که در اسمان "دیگری" اوج میگیرد.....!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

از: سودی.ع
بعد از رفتن تو
دل من یاد خزان کرد
حال من برگ گلی بیش نبود
قلبم اما کلبه ی درویش نبود
حس پاکم هردم.بادبهاری
جای نیشت اما محکم و کاری
طناب نگاهت گره خورده
به نگاهی که دل دیگرو برده
دل من شیشه ایه سنگ نزن
گاه و بیگاه روی بوم دیگری پر نزن......

از: خودم بود
سودابه عزیزم :)
۲۱ تیر ۱۳۹۱
به به...به به...هم برای شعر زیبا به به، هم برای حضور دوباره به به.
۲۲ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عشق؟
بی معناست.
احساس؟
ندارم.
تنهایی؟
باارزش است.
خیانت؟
ازهمه دیدم.
اعتماد؟
چه کلمه ی غریبی.
دورویی؟
باید یادش بگیرم به دردم می خورد!!!!!!

از: سودابه عینی
عشق؟
لا موجود.
احساس؟
فراوان،تا دلت بخواد.
تنهایی؟
توانایی به بار می آورد اما زیادش...
خیانت؟
قصه ی تلخیست...
اعتماد؟
دارم به خود و خدا و لا غیر.
دورویی؟
در مرام ما نیست.

"شیرین بختیاری"
۱۵ خرداد ۱۳۹۱
درویی؟!!!
بهتر است هیچ وقت یادنگیری.
۱۶ خرداد ۱۳۹۱
مرسی سودابه جان . نوشته تو دوست دارم ، نمی دونم چرا . درود بر تو همسفر
۱۶ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از چه بگویم؟ازچه بنویسم؟
از پرنده ی مرده ی حیاط خانیمان یا از کودک گلفروش سر چهارراه؟
از اخم های پدرم یا تحمل مادرم؟
از سکوت خودم که مالامال از فریاد است؟
از مشکلات که هرروز بیشتر در منجلابش غرق میشویم؟
ودر اخر....
یا که از خدا که با اینکه میداند بی پناهیم اما همچنان اغوشش را به روی ما بسته است

از: سودابه عینی
مگه خدا آغوشش رو از بنده دریغ میکنه؟!!
۰۶ خرداد ۱۳۹۱
چه حرف خوبی زد عطار نیشابوری..
۰۶ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوست دارم با تو بودن را
تقسم نفسهایمان با هم
تفریق غم هایمان
به توان n رساندن شادی ها!!!!!
یک لحظه دیدنت را به جان می خرم
در این اشفته بازار
در این ارزان فروشی ها.تو الماسی پرقیمتی
لانه ای بساز از محبت و عشق در گوشه ی دلم
وسایلش را با مهربانی و یک رنگی میچینیم
سفره ای پهن میکنیم و جرعه ای ارامش کنار هم می نوشیم
دم ... دیدن ادامه ›› عصرها نیز فنجانی دل گرمی کنار هم می چسبد
به جاده ی بی انتهای عشق قدم میگذاریم
با هم بودن می ارزد به تمام نامردیهای زمانه!!!!!!!!!

از: سودابه عینی
نوشته بسیار زیبای هست
خوشحالم که خواندم
۰۴ خرداد ۱۳۹۱
آنجا هر روز

چوپانکی تنها

در نی نی نگاه تو نی می‌زند

برای رمه ی آهوان بی شمارش

مرسی بانو , عالی بود
۰۴ خرداد ۱۳۹۱
دم عصرها نیز فنجانی دل گرمی کنار هم می چسبد

ممنون وسپاس
۰۴ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فردا غروب خواهم کرد
اگر طلوع چشمانت را نبینم.....
مگر رنگ چشمانت را از ابی اسمان قرض گرفته ای که برقش به اتش میکشد مرا....؟؟
باشد...
قبول....
از یاد می برمت
مگر زمانی که خودم از یاد این دنیا بروم!!!!
می دانم این دوست داشتنم تا زمانی زیباست که نمیدانی یکی در فکر توست....
یک نه گفتن تو=ویران کردن من!!!!!!!!!!!
بهارم به زمستان تبدیل می شود زمانی که بدانم تمام وجودت مال رقیب است.....!

از: سودی عینی
آفرین بانو
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
زیباست

"می دانم این دوست داشتنم تا زمانی زیباست که نمیدانی یکی در فکر توست...."
ممنون
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
آفرین ..
خیلی زیبا بود..
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باران اهسته می بارید و من با نگاهی معصومانه به قطراتش می نگریستم....
مانند کودکی که تازه به دبستان رفته است و حروف الفبا را مدام باخود تکرار میکند که مبادا یادش برود تو را با خود مرور میکردم....
همیشه با خود میگویم دیگر از تو یادی نمیکنم و تو را مساوی هیچ قرار میدهم
اما............
تو هرچه باشی و هرکه باشی برایم همچون خورشید تابانی که گل افتابگردان با دیدنش جانی دوباره میگیرد....!!!

از: سودابه عینی
گلهای آفتابگردون...گل مورد علاقه ی مامان خورشید من...مرسی سودابه جون
که منو یاد عزیزترینم انداختی
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
زیبا بود مخصوصا:
مانند کودکی که تازه به دبستان رفته است و حروف الفبا را مدام باخود تکرار میکند که مبادا یادش برود تو را با خود مرور میکردم.

ممنون
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما انسانها خیلی وقت است که بیخیال شده ایم
ولی نمیدانم اگر سزای اعمالمان در این دنیا داده میشد
باز هم اسمان ابی.جنگل سبز و رنگین کمان رنگارنگ می ماند یااز خجالت مانند اب رنگ پریده میشدند و همچون قطره ای به داخل زمین فرو می رفتند........؟؟؟

از: سودابه عینی
من هم با تو هم اندیشم.
اما گویا پروردگار هم بی خیال ما شده است!
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
.....بعد از رفتن تو
.....دیگر قناریه کوچک قفس اوازی نخواند
.....چشمانم اشکی نریخت
.....روزهای خنک بهاریم به خزانی وحشت زده تبدیل شد
.....خورشید خسته تر از روز قبل طلوع میکرد
کاش می توانستی برگردی
!!!!! ولی فاصله ی کاش تا واقعیت مانند فاصله ی بین نگرانیه من تا بی خیالیه توست

از: سودابه عینی
آفرین
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
عالی بود واقعا که همینه فاصله کاش تا واقعیت مانند فاصله ی بین نگرانیه
من تا بی خیالیه توست...امان از دست آدمای خونسرد بی خیال:ا
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
سودابه خانوم در دومین حضورتون بر روی دیوار گل کاشتید...سپاس از شما
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خوش به حال دلم که هر وقت میگیرد.می گرید
خوش به حال مردم شهر که صادقانه ریا میکنند.....
دوست دارم طناب ارزوهایم را به قلاب واقعیت محکم گره کنم!
دوست دارم نقش یک رنگ بودن را بر دیوار دلهایتان حک کنم.....
"سیر شدم از بس سرد و گرم روزگار را چشیده ام"
چرا بر سر در قلبهایتان نوشته:عشق موجود نمی باشد؟؟؟
"درد دلهایم" را برایتان گفتم
چون از "دل درد"زیادی مریض شده ام!!!!

از: سودابه عینی
خیلی قشنگ بود...تشکر
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۱
درود بر تو.خوش اومدی به دیوار.
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۱
slm mamnoonam az hameye shoma azizan
amidvaram mano b envane y dooste jadid bepazirin
az nazaraye ghashangetoon mochakeram
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید