در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فرشاد قاسمی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:29:36
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ای بابا، انگار باید اینجا هم به سلاح فحاشی مجهز بود، پست می ذاری نصف می شه، تو کامنت می ذاری یه بار میاد بعد از دو دقیقه نصف می شه، آقا جان اینکار انقدر خوبه نیاز به نظر نداره، هر کی دید برد، هر کی ندید باخت،. همین. ((تیوالمونم مثل بقیه جاهای مملکتمون شده دلبخواهی از کلمه ها گلچین می کنه)))
میترا و محسن انصاری این را خواندند
محسن حسین و مبین مولائی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در عصر مدرن شاید بزرگترین اتفاق هنری را بشود اینگونه خلاصه کرد که بیشترین آثار هنرمندان مدرن تلاش برای نشان دادن بی معنایی بوده است. عده ای پاچه ی شلوارشان در کلاسیک گیر کرده و خودشان گندیده اند، عده ای دیگر استغاثه کنان دامن سارتر و کامو را گرفته با دامن زدن به فکری که نهان شده با نشان دادن سویه ی دیگری از هستی آنسوی خاک گرفته... اما بکت ظهور می کند شاید اولین و هنوز قویترین کسی که می تواند بی معنایی را نشان می دهد، ((مقایسه س بکت با هر کسی یحتمل اشتباه خواهد بود)) و چقدر آدم های فلسفه زده ی خود دانشمند پندار هستند که با اجرای آثار بکت استخوان های بکت را می لرزانند، ((دانشگاه هایمان)) پایان بازی که این روزها داره اجرا می ره و من دیدم یه عده جوان که سیستم آلوده ی تئاتری آنها را زیر سیطره ی خود در نیاورده و سینه فراخ کرده اند و انگار ناخودآگاه (انگار )(شاید اگر اجرا تمام بشود این کلمه را بشود برداشت و گفت کاملن آگاه))چون آموزگاری شریف با انشگت اشارتی کرده به راه)) دست دوستی با بکت داده اند و این را معیار من نمی گوید لحظه های درک شده روی صحنه می گوید، لحظه هایی که تعریف کردنشان بیهوده است چون فرم آنها مهمتر است از همه برداشت های فلسفی و غیر فلسفی.
اجرای این کار -با همکاری و همیاری درستی - حال آدم را برای یک هفته جا می آورد، باورش سخت است اما بازیگران این کار فقط دارند بازیشان را می کنند و هیچ کاری به اپوخه ی هوسرل و نگاه رندانه به حقیقت کهن گوته ندارند حتی آنجایی که بازیگر می گوید من عاشق سوالات قدیمی ام، کهن، هیچ چیز مثل جواب های کهن نیست، حتی وقتی می گوید همه چیز چیه؟ جواب هیچ یک از پراگماتیک های بسته شده به تفسیرهای الکن را نمی خواهد بدهد، حتی ساعتش نمی خواهد تن به تفسیری در مقابل ابله داستایوفسکی ارائه بدهد، تو افق هیچی نیست! توی افق.... باورش سخته(خب تا اینجا دو بار نوشتم ولی پریده
به مدد لطف تیوال نصف نوشته ها حذف شد ،کلی جمله ی پر طمطراق نوشتم بگم چقدر باسوادم لامصب حتی نت هم نمی ذاره
۲۴ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

من قوی ام ... مهم م ... با ارداه هستم ...

همینکه می دانی هر شب زنی ست روی صحنه که چندین بار این کلمه ها را داد می کشد و صدایش انگار در باد می پیچد آن هم سوار بر بادبادکی که جلوتر از تصور تو پرواز می کند، حس عجیبیست!

"ترس" را حس می کنی وقتی می دانی چیزی آنجاست که می خواهد به تو نزدیک بشود. "وحشت" دامنگیرت می شود وقتی می دانی اگر به دامت بیاندازد آنقدر از تو بالا می رود که نای نفس کشیدنت را خواهد گرفت . وقتی به پای حرفهایش مینشینی بعضی لحظات آنقدر برایت ناشناخته است که "دهشت" را لمس می کنی و وقتی از "موسی" برایت می گوید از "قطره خون پای چشم نسرین" از "حوض فیروزه ای" آنوقت "هول" را تجربه می کنی!

و چه عجیبست این هول وقتی در سالن "تئاترشهر" مانند هیولایی عجیب به خود می پیچد.

و وقتی تمام می شود، تمام نمی شود، مانند ... دیدن ادامه ›› هستن، هر جا که می روی هست و به جانت می افتد. آنوقت مدام از خود می پرسی که چرا می خواهم بروم و دوباره این هول را تجربه کنم؟ دلتنگی برای هول!؟ عجب حکایتی!!

آنوقت که موسی می گوید: تو رو از من گرفتن و به جاش یه تانک بهم دادن.

از اقرار موسی به اینکه عاشقی یادش رفته!

"فصل شکار بادبادک ها" روبرویم ایستاده بود. حس می کردم ناراحت است، از من، اما چیزی نگفت، شاید کشیده ای هم زیرگوشم خواباند، یادم نیست.. اما یادم هست که بعد از آن نشست، به چشمانم خیره شد و غرق در نور و صحنه و کلمات نوازشم کرد.

فرشاد قاسمی