در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال مبین مولائی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:39:58
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نوشتن در تیوال؛ چه بد و چه خوب، به یک حربه‌ی تبلیغاتی بدل شده و نوشتن نقد بد هم به نوعی تبلیغ مثبت محسوب میشه. اما به هر حال می‌نویسم. اجرای آنتیگون اجرای به شدت غیر مسئولانه‌ایه و فراموش کرده که نسبت به پول و وقت مخاطبش مسئوله. متن شتک شده، طراحی ها به شدت شعار زده، میزان‌سن‌ها بدون منطق، بازی‌ها غیر حرفه‌ای و دم‌دستی. این‌که زن پادشاه او رو مثل یک عروسک خیمه‌شب بازی هدایت می‌کنه _جدای از این که به نظر می‌رسه حتی پنج دقیقه هم محض هماهنگی تمرین نکردن_ کلیشه‌ای ترین و دم‌دستی‌ترین و اولین و شعارزده‌ترین انتخابیه که می‌تونه به اجرا در بیاد و فیگورهایی که کرئون می‌گیره به شدت ساده و بی‌معنا بود. هر چند اطلاق لفظ فیگور نامربوطه. باید بگم ادا اطوار. هیچ احساس قدرت و کاریزمایی نه از بازی بازیگر و نه از این ایده‌ احساس نمی‌شد. مرد بودن خواهر انتیگون هیچ کارکرد دراماتیکی و ضرورتی نداشت. پسر کرئون ان‌قدر با دستش حرکات اضافی داشت که ادم دیگه حتی دلش نمی‌خواست نگاش کنه چه برسه که به دیالوگاش گوش کنه. زن کرئون بدون هیچ منطقی فقط در عرض چند دقیقه ورود پیدا می‌کنه و یهو میمیره. آخه این چه‌طور اقتباس یا بازنویسیه؟ چه‌طور مخاطب باید باور کنه مرگ شخصیت رو؟ تابوت سیاه وسط صحنه هیچ کارکردی جز بزک و سالاد تصویری نداشت. همین‌طور خون ریختن از سقف و جام خون روی تابوت. اجرا هیچ ساختار منسجم و هارمونیکی نداشت.
من برای پول و وقتی که صرف این کار کردم متاسفم.
این روزها بکت کار کردن از آن حرف‌هاست. کم‌تر تئاتری در این روزها خودش را از قید و بند تجاری بودن دور می‌کند و تن به تئاتر به بی‌چیز ترین مفهوم کلمه می‌دهد. اما تئاتر آخر بازی در این بین استثناست. کلا تئاترهای رپرتوار مکتب تهران این ویژگی را در خود دارند. به همه پیش‌نهاد می‌کنم این تئاتر را ببینند. با اشعار بکت عشق کنند و با بازی‌های متفاوت بازیگرانش لذت ببرند.
حسن فضلی این را خواند
زهره مقدم، حمیدرضا مرادی و حدیث سیدی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
• نقد حمید منصوری ؛ فیلمساز و منتقد
• درباره پروژه تئاتر آخربازی
تعریف ما به عنوان مخاطب و تعریف کسانی که تئاتر کار می‌کنند از یک نمایش حرفه‌ای چیست؟ آیا هر چه بلیت نمایش گران قیمت‌تر باشد، حرفه‌ای‌تر است؟ اگر در یک تئاتر بازیگران مشهور سینما بازی کنند، آن تئاتر حرفه‌ای می‌شود؟ اگر نمایشی در یک سالن بزرگ با صدها تماشاگر روی صحنه برود، باید آن را حرفه‌ای بدانیم؟ اساسا چگونه می‌توانیم یک نمایش را به عنوان اثری حرفه‌ای باور کنیم ؟
تامین 24 / این تعریف از کجا آمده است که کار حرفه‌ای یعنی کاری که خالقَش از آن پول بیرون بیاورد؟ یعنی اگر کسی هنری را به بهترین شکل ممکن ارائه دهد، اما از طریق آن امرار معاش نکند، یک آماتور است؟ آه که با این نگاه چه بی‌اندازه به هنر آماتوری علاقه‌مند هستم. واژه‌ی آماتور، ریشه‌ی فرانسوی دارد که به معنای عاشق تلقی می‌شود و به جز ایران، هر جا که به کسی لقب آماتور بدهند، یعنی عشق او به هنرش را باور کرده‌اند و از نظر نگارنده، آنها که به هنر خود عشق می‌ورزند، حرفه‌ای‌ترین افراد در این عرصه هستند.
حالا با این تعریف اگر می‌خواهید یک نمایش حرفه‌ای ببینید به سالن مکتب تهران در کوچه‌ی کیوان واقع در خیابان آبان جنوبی بروید و پای نمایش مهسا منصوری بنشینید. این روزها در یکی از کوچک‌ترین تماشاخانه‌های تهران نمایشنامه‌ «آخر بازی» نوشته‌ ساموئل بکت اجرا می‌شود که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. ... دیدن ادامه ›› نمایشی که تمام عوامل آن عاشق بازی‌اند، عاشق تئاترند و اساسا عاشق هنرند. اگر اینگونه نبود چرا باید بازیگران آن در پلاتوی کوچکی که کمتر از سی صندلی دارد و کمتر از دَه نفر به تماشای نمایش نشسته‌اند آنگونه که من دیدم با شور و شوق و انگیزه بازی کنند. نه از بازیگران چند صد میلیونی خبری هست و نه از عوامل پشت صحنه‌ی پر هیاهو! نه تبلیغات رسانه‌ای دارد و نه بلیت صد هزار تومانی! تنها و تنها مثل مهسا منصوری و دوستانش باید عاشق نمایش باشید تا پای هنرنمایی این جوان‌ها بنشینید.
وقتی این حرفه‌ای‌های ناشناس با انرژی بی اندازه‌ی خود شما را مسحور می‌کنند، دیگر خیلی چیزها مهم نیست. مهم نیست که منصوری یکی از شخصیت‌های نمایشنامه‌ بکت، «نگ» را حذف کرده و بخشی از دیالوگ‌های او را بین دو شخصیت دیگر «هام و نل» پخش کرده! مهم نیست که کارگردان بسیاری از دیالوگ‌ها را حذف کرده و بسیاری را تغییر داده است! مهم نیست اگر میزانسن‌های بکت در متن اثر، یک چیز است و میزانسن‌های بانوی ایرانی یک چیز دیگر! تمام این تغییرات می‌توانست باعث نابودی نمایشنامه‌ی نویسنده‌ی ایرلندی شود، اما کارگردان با درک درست نمایشنامه و شناخت کافی از تئاتر ابزورد، به بیراهه نرفته و حق مطلب را ادا کرده است.
نمایشنامه‌های پوچی و به خصوص نوشته‌های ساموئل بکت باید در اجرا در اوج غم و نااُمیدی مخاطب را به خنده بیندازد و بازیگران مهسا منصوری بارها و بارها مخاطب را می‌خندانند و این یعنی آنها کار خود را به درستی انجام داده‌اند. نمایش «آخر بازی» روزهای پایانی خود را پشت سر می‌گذارد و به همه‌ی تئاتر دوستان پیشنهاد می‌کنم دیدن آن را از دست ندهند. چند دقیقه از این نمایش می‌ارزد به تمام نمایش‌های پر زرق و برقی که این شب‌ها در سالن‌های بزرگ شهر روی صحنه است. به مهسا منصوری و گروهش تبریک و خسته نباشید می‌گویم و منتظر کار بعدی‌شان خواهم ماند. 
رضا غیوری، میترا و علی جباری این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد حمید منصوری ؛ فیلمساز و منتقد
تعریف ما به عنوان مخاطب و تعریف کسانی که تئاتر کار می‌کنند از یک نمایش حرفه‌ای چیست؟ آیا هر چه بلیت نمایش گران قیمت‌تر باشد، حرفه‌ای‌تر است؟ اگر در یک تئاتر بازیگران مشهور سینما بازی کنند، آن تئاتر حرفه‌ای می‌شود؟ اگر نمایشی در یک سالن بزرگ با صدها تماشاگر روی صحنه برود، باید آن را حرفه‌ای بدانیم؟ اساسا چگونه می‌توانیم یک نمایش را به عنوان اثری حرفه‌ای باور کنیم؟ این تعریف از کجا آمده است که کار حرفه‌ای یعنی کاری که خالقَش از آن پول بیرون بیاورد؟ یعنی اگر کسی هنری را به بهترین شکل ممکن ارائه دهد، اما از طریق آن امرار معاش نکند، یک آماتور است؟ آه که با این نگاه چه بی‌اندازه به هنر آماتوری علاقه‌مند هستم. واژه‌ی آماتور، ریشه‌ی فرانسوی دارد که به معنای عاشق تلقی می‌شود و به جز ایران، هر جا که به کسی لقب آماتور بدهند، یعنی عشق او به هنرش را باور کرده‌اند و از نظر نگارنده، آنها که به هنر خود عشق می‌ورزند، حرفه‌ای‌ترین افراد در این عرصه هستند.
حالا با این تعریف اگر می‌خواهید یک نمایش حرفه‌ای ببینید به سالن مکتب تهران در کوچه‌ی کیوان واقع در خیابان آبان جنوبی بروید و پای نمایش مهسا منصوری بنشینید. این روزها در یکی از کوچک‌ترین تماشاخانه‌های تهران نمایشنامه‌ «آخر بازی» نوشته‌ ساموئل بکت اجرا می‌شود که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. نمایشی که تمام عوامل آن عاشق بازی‌اند، عاشق تئاترند و اساسا عاشق هنرند. اگر اینگونه نبود چرا باید بازیگران آن در پلاتوی کوچکی که کمتر از سی صندلی دارد و کمتر از دَه نفر به تماشای نمایش نشسته‌اند آنگونه که من دیدم با شور و شوق و انگیزه بازی کنند. نه از بازیگران چند صد میلیونی خبری هست و نه از عوامل پشت صحنه‌ی پر هیاهو! نه تبلیغات رسانه‌ای دارد و نه بلیت صد هزار تومانی! تنها و تنها مثل مهسا منصوری و دوستانش باید عاشق نمایش باشید تا پای هنرنمایی این جوان‌ها بنشینید.
وقتی این حرفه‌ای‌های ناشناس با انرژی بی اندازه‌ی خود شما را مسحور می‌کنند، دیگر خیلی چیزها مهم نیست. مهم نیست که منصوری یکی از شخصیت‌های ... دیدن ادامه ›› نمایشنامه‌ بکت، «نگ» را حذف کرده و بخشی از دیالوگ‌های او را بین دو شخصیت دیگر «هام و نل» پخش کرده! مهم نیست که کارگردان بسیاری از دیالوگ‌ها را حذف کرده و بسیاری را تغییر داده است! مهم نیست اگر میزانسن‌های بکت در متن اثر، یک چیز است و میزانسن‌های بانوی ایرانی یک چیز دیگر! تمام این تغییرات می‌توانست باعث نابودی نمایشنامه‌ی نویسنده‌ی ایرلندی شود، اما کارگردان با درک درست نمایشنامه و شناخت کافی از تئاتر ابزورد، به بیراهه نرفته و حق مطلب را ادا کرده است.
نمایشنامه‌های پوچی و به خصوص نوشته‌های ساموئل بکت باید در اجرا در اوج غم و نااُمیدی مخاطب را به خنده بیندازد و بازیگران مهسا منصوری بارها و بارها مخاطب را می‌خندانند و این یعنی آنها کار خود را به درستی انجام داده‌اند. نمایش «آخر بازی» روزهای پایانی خود را پشت سر می‌گذارد و به همه‌ی تئاتر دوستان پیشنهاد می‌کنم دیدن آن را از دست ندهند. چند دقیقه از این نمایش می‌ارزد به تمام نمایش‌های پر زرق و برقی که این شب‌ها در سالن‌های بزرگ شهر روی صحنه است. به مهسا منصوری و گروهش تبریک و خسته نباشید می‌گویم و منتظر کار بعدی‌شان خواهم ماند. 
در جهان فریبنده امروز ، در دنیای شبکه های پیام رسان مجازی و رسانه های جمعی نظیر تلویزیون و سینما که بسیار خوش رنگ و لعاب تر از تئاتر ِتقریبا بی چیزعمل می کنند؛ چرا باید به تماشای تئاتر نشست یا تئاترید (تئاتر کار کرد) ؟
اگر تماشاگران تئاتر و تئاتری ها پاسخی برای این پرسش نداشته باشند، چه بسی تماشا و اجرای تئاتر امری کاملا بیهوده به نظر می رسد. بنابراین باید یک و یا چند وجه تمایز بنیادینی بین تئاتر و دیگر شکل های نمایشی وجود داشته باشد.
اگر به تئاتر، به سیاق یرژی گروتوفسکی، با طریقت سلبی بنگریم، چه عنصری را دیگر نمی توان از تئاتر حذف کرد ؟ همه چیز به جز حضور و ارتباط زندۀ بازیگر و تماشاگر را. بنابراین باید رخدادی در این حضور، ارتباط و مواجهه، دلیل تماشا و اجرای تئاتر باشد. «تئاتر یک حال و هوای زنده و قابل لمس ایجاد می کند. بازیگران تحت تاثیر تماشاگران قرار می گیرند و تماشاگران تحت تاثیر بازیگران. تفاوت بین تئاتر و دیگر انواع نمایش های جمعی، در این رابطۀ عاطفی و انتقادی ست. تماشاگران تئاتر با واکنشی که بر کنش صحنه دارند، در کیفیت آن تاثیر می گذارند. بازیگران تئاتر برای این که بتوانند ادامۀ فرآیند اجرا را بپیمایند و موقعیت خود را بهتر درک کنند و به نقش خود شکل دهند، احتیاج به حضور زنده تماشاگر دارند. تئاتر با تماشاگرست که تنفس می کند و ضرب های خود را همراه با تماشاگر به دست می آورد».
وجه تمایز بنیادین دیگر تئاتر، در رسانه نبودن آن است. تئاتر برخلاف دیگر اشکال نمایشی مانند تلویزیون و سینما، رسانه نیست. چرا که در تعریف، رسانه به عنوان واسطه ای عمل می کند که خبری یا پدیده ای را که اتفاق افتاده است به گیرنده ای در جایی و شاید در زمانی دیگر می فرستد. اما در تئاتر اتفاق نیافتاده ... دیدن ادامه ›› است. تئاتر اتفاق می افتد و تماشاگر در مکان و زمان دیگری نیست که بخواهد از اتفاق با خبر شود، خود شاهد ماوقع است. بنابراین تئاتر نمی تواند رسانه باشد.
«رسانه های گروهی نظیر تلویزیون و سینما تاثیر و نفوذ پر دامنه ای روی تجربه های ما و همچنین افکار عمومی دارند. دلیل این تاثیر و نفوذ فقط این نیست که این رسانه ها به طریقی بر نگرش ها و ایستارهای ما تاثیر می گذارند، بلکه این است که آن ها ابزارهای دسترسی به دانش و معرفتی هستند که بسیاری از فعالیت های اجتماعی وابسته به آن است. گسترش رسانه های گروهی و سرگرمی های توده ای، حوزه عمومی را تا حد زیادی از اصالت و حقیقت تهی ساخته است. در حالی که منافع تجاری بر منافع عموم مردم غلبه می کند، سیاست فقط نمایش از پیش نوشته شده ای ست که در رسانه ها روی صحنه می رود. تلویزیون دنیا را فقط بازنمایی نمی کند، بلکه چیستی آن را برای ما تعریف می کند». در حالی که تئاتر بازنمایی واقعیت نیست. حتی ناتورالیستی و رئالیستی ترین تئاترها باز هم از واقعیت فاصله دارند. تئاتر درباره آن چیزی نیست که هست بلکه درباره آن چیزی ست که می تواند باشد. درباره امکان ها و شدن هاست و هرگز ایستا نیست. کار تئاتر چگونگی ست؛ نه چرایی.
ایدئولوژی به معنای تسلط افکار بر عقاید و اعمال مردم ست؛ امری ست مربوط به اعمال قدرت نمادین. به این معنا که چگونه افکار و اندیشه ها برای پنهان ساختن، توجیه یا مشروعیت بخشیدن به منافع گروه های حاکم در یک نظم اجتماعی مورد استفاده قرار می گیرد . رسانه های گروهی به مقدار زیادی، قدرت اثر ایدئولوژی را در جوامع مدرن افزایش می دهند. این رسانه ها توانایی دسترسی به تودۀ مخاطبان را دارند و مبتنی بر شبه تعامل اند، یعنی مخاطبان نمی توانند به صورت مستقیم در این تعامل واکنش نشان دهند. در حالی که تئاتر ایدئولوژیک نیست و اگر هست، تئاتر نیست . تئاتر از واقعیت های قراردادی و ایدئولوژیک بیرونی پیروی نمی کند بلکه از رهگذر کنش های متقابلی که ایجاد می کند واقعیت جهان خودش برساخته می شود و بدین دلیل در جهت ارائه پیام ، پنهان ساختن حقیقت ، توجیه و یا مشروعیت به امر خاصی نیست و همان گونه که پیشتر گذشت تئاتر مبتنی بر تعامل است نه شبه تعامل ، چرا که مخاطبان به صورت مستقیم و زنده در این تعامل شرکت می کنند. بنابراین می توان دریافت که رسانه های گروهی به ابزاری سیاسی بدل شده اند اما تئاتر معمولا زیر بار چنین چیزی نمی رود و اگر برود دیگر تئاتر نیست، رسانه ست .
ادامه دارد ...
نمی دانم چه ! ، نمی دانم که !
به اجرا در آوردن جشن تولد از آن حرف هاست . متنی بلند ، پُر پرسوناژ و پیچیده . آن هم در فضای بلک باکس کوچک مکتب تهران . و به راستی که کارگردان و بازیگرانش از عهده غلبه بر این محدودیت برآمده اند. یکی از ویژگی های تاثیر گذار این اجرا صمیمیتی است که با تماشاگر ایجاد می کند . به راحتی قراردادهای خلاقانه ی خود را _ که به سمت سادگی رفته ست _ با ما در میان می گذارد و ما بی چون و چرا می پذیریم ... اما دکوری که در نسبت با بزرگی فضا وصله ناجور به نظر می رسد ، ما را دچار دوگانگی می کند . اجرا تا حد زیادی متکی به متن است اما در برخی جاها متن در پشت جلوه ی خلاقیت های کارگردان یا بازیگران پنهان می شود و ما مجذوب می شویم . البته به خاطر بافت متفاوتی که جشن تولد با تئاترهای عامه پسند این روز ها دارد ، شاید بتوان این خوشمزگی ها را این گونه توجیه کرد که تماشاگر کمی به واسطه این ترفند تا پایان به نظاره بنشیند . با همه ی این ها تماشای چنین اجرای بی مدعایی خالی از لطف نیست و کمی ما را از زرق و برق تئاتر تجاری به بی چیزی تئاتر ، بی پسوند و بی پیشوند ، سوق می دهد.
کمی هم از برداشت های فردی ام که لزوما ربطی به اجرا و یا متن ندارد اما در من شکل گرفت بنویسم . استنلی ، قربانی ِ کافکایی جشن تولد ، انگار خود ماییم . اگر کمی به دور و اطراف خودمان نگاه کنیم ، می بینیم که از ترس نمی دانم چه در گوشه و کناری خزیده ایم و همواره از اضطراب نمی دانم چه در انتظاریم . روزی هم عده ای نمی دانم که ، از راه می رسند و تفتیش مان می کنند ، مرعوب مان می کنند و ما را به سمت زوال رهنمون می شوند. آه ... دیگران ! از مگ با حماقت شهوانی و مادرانه اش به استن ، از پتی با انفعال ِ پدرانه اش ، از لولو با بلاهت مضحک اش ... همه و همه دست به دست هم می دهند تا جشنی بگیرند برای استن ؛ جشن قربانی شدنش . می خواهند کمک کنند ، کباب می کنند ...
امیدوارم از تماشای این اجرا لذت ببرید.
من برای بار دوم این اجرا را میخواهم ببینم
گذشته از متن قوی و کارگردان محترم و حرفه ای این کار باید به بازی بسیار عالی و باارزش بازیگران اشاره کرد.
پیشنهاد میکنم حتما این اجرا را ببینید.
۰۲ دی ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

آه پدر پدران ، آه پدران ِ من ، ما ، شما ، ای وای مادرانم مادر ! آیا گناه ما نوجوانان ، زاییمیده شدن از شماست ؟! ...
هویت همواره در آینده ست اما گذشته ای که بر کول های ما سنگینی و مسئولیت های ناخواسته ای که ما را پا بند می کند ؛ برای ما نوجوانان شناسنامه ای می سازد که برای ما نیست و ما هم به اشتباه آن را هویت می نامیم .
هملت در این‌ نمایشنامه جوانکی ست که مجبور شده تاوان غفلت پدرش را بدهد و انتقام بگیرد . طفلکی می گوید دلم می خواهد انتقام بگیرم اما نمی دانم چرا و پدر می گوید ندانی بهترست و تازه می فهمد که حتی فرزند عمویش ست ! تصور کنید هملت نمایشنامه شکسپیر اگر این پرسش را از خود می کرد که تاوان غفلت پدرم به من چه ، دیگر دچار مصائبی نمیشد که شد ؛ اما‌ از آنجا که همه یهویی باید کشته شوند چاره ای نیست !
نمایشنامه هملت دبستانی نه فقط پارودی یا نقیضه هملت شکسپیر که پارودی بسیاری از مسائلی ست که در متن شنیده می شود : پارودی ِ سوسیالیسم ، پست مدرنیسم ، تحلیل ، تیپ های تئاتری ها ، سنت ، دنیای خرتوخر پس از مرگ ، چند اجرایی بودن تئاتری ها ، سیاست ، حکومت ، قدرت و دموکراسی ، کلیشه های بازیگران تئاتر ، ... دیدن ادامه ›› سانسور و ...
و از منظر دیگر وقتی به تماشای تئاتر می نشینی با ریتم موسیقایی کلام و اجرایی مواجه می شوی که تو را با خود همراه می کند و گیر می اندازد و می خنداند .
و این گرفتاری با عروسک های پرداخته شده ای که بسیار هنرمندانه و شاید به سیاق متن پارودیک طراحی و ساخته شده اند به حد کمال خود می رسد . البته شاید تا همین جا کافی بود و کاش باقی خلاقیت ها به نفع متن و ریتم نمایشنامه کنار گذاشته می شدند .
در کل بهترین نقد خود اثر است . پیشنهاد می کنم تجربه ی این تئاتر رو از دست ندهید .

انسان ها روابط بین مفاهیمی را بررسی می کنند که می شناسندش ‌. بنابراین اگر مشاهده گر - که اطلاق این واژه به کسی باید با احتیاط باشد چون اکثرا می بینند اما نگاه نمی کنند ، می شنوند اما گوش نمی دهند ، بگذریم - متوجه مفاهیمی که با آن مواجه شده نمی شود ، لزوما به این معنی نیست که خالق آن اثر مفاهیم به کار برده شده و به کار برده نشده را نمی شناخته . بلکه او در مقام هنرمند دست به انتخاب زده است ... چه بسی انتخاب او خارج از مجموعه مفاهیم شناخته شده برای ما باشد . بنابراین بهتر است در مواجهه با یک اثر ، مشاهده گر دقیق تری باشیم و فرض را بر این بگذاریم که هنرمند نسبت به انتخاب هایش آگاه بوده است . مشاهده گری یعنی صفر شدن ؛ یعنی بدون هیچ گونه پیش فرض یا مقوله ی از پیش تعیین شده ای به مشاهده ی پدیده ای پرداختن . سعی ما در مشاهده یک پدیده یافتن و فهمیدن مفاهیمش و رابطه ی آن ها در نسبت با یکدیگر می تواند باشد .
تئاتر دو دلقک و نصفی تئاتری است که باید برای مشاهده اش صفر شد . همان گونه که بازیگرانش برای ایفای نقش و بازیگری یا صفر بودند و یا صفر شدند و از نو به کشف و خلق مهارت های تازه پرداختند ‌.
آقای تهرانی یک جست و جو گر و ماجراجوی تمام عیاره که فارغ از هر گونه جریانات غالب این روز های تئاتر ایران طرح پرسش می کند . این روز ها ، همه پاسخ ِ پرسش های از پیش تعیین شده را دارند و همان پاسخ ها را مدام برای خود و دیگران تکرار می کنند . اما تئاتر دو دلقک و نصفی تئاتر پرسش های تازه است . مثل تمام تجربه های دیگه ی آقای تهرانی ، مخاطب نه با تئاتری قراردادی و تکراری ، که با ماجراجویی تازه ای مواجه و با علامت سوال بزرگی از سالن تئاتر خارج می شه . تئاتری که بدون هر گونه داوری تنها امکان مشاهده را فراهم می کنه و بخشی از فرآیندی که طی می کنه با حضور مخاطب شکل می گیره . تئاتری که بر خودش نقطه نمی گذاره ، درنگ می کنه .
افتخار دارم شما رو نه صرفا به تماشای این تئاتر ؛ که به مواجهه با این تئاتر دعوت کنم ، نه یک بار ، نه دو بار که چندین بار و هر بار از منظری متفاوت .
مبین مولائی (mobinmolaei)
درباره نمایش پلیس i
نوشته آقای صناعتی در تیوال که کار مرژوک رو طنزی سیاه ، کاریکاتور گونه و ذاتا تفکر بر انگیز دونستن منو علاقمند به دیدن این نمایش کرد .
نمایش زیبایی بود .
تصویر دو جایی که آقای صناعتی می خوان گزارش بنویسن ولی جوهر ندارن و از کثافت زندانی برای نوشتن گزارش استفاده می کنن یکی از تصاویر خلاقانه نمایش بود .
و اونجایی که مامور تحریکات میره زندان و به یه انقلابی تبدیل میشه یاد فیلم Quills افتادم .
یکی از مشکلات این نمایش ، صندلی های تماشاگرا بود . صندلی ها بدون تکیه گاه بودن و تماشاگر بعد از یه مدت نسبتا طولانی احساس پا درد و کمر درد می کرد .
از لحظه های خوبی که گروه آقای صناعتی برام ساختن ممنونم .
فرزین و مهدی صناعتی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید