یادداشتی به قلم مهرداد کورش نیا به بهانه دیدن نمایش فهرست به کارگردانی رضا ثروتی
فهرست داستان آهنگسازیست که در چهل سالگی دچار کابوس های شبانه خود است و این اوهامات و اضطراب و تشویش ها را رضا ثروتی در نمایشی کمتر از سه ساعت برای ما بروز عینی داده تا آن ها نیز به تجربه ای مشترک برای ما بدل شوند. نمایش مطول پر نشانه و پُر پرسوناژ است از این رو تحلیل، تاویل یا تفسیری جامع و درخور شان بر آن، کاری سترگ و غامض است ولی به بضاعت و سلیقه خود سعی می کنم بخشی از مفاهیم و یافته های مورد علاقه خود را در این یادداشت به پاس تولد این اثر ارزشمند در دوره مان مکتوب کنم. باشد ادای دینی مختصر به گروه جوان و پر تلاش این گروه.
بعد از دیدن نمایش اولین هجوم سئوال برای من اینگونه آغاز شد: این نمایش درباره چیست؟
کابوس، وهم، اضطراب، ترس، عذاب، از چه؟ مرگ! دنیای مردگان؟ فنا پذیری خاطرات؟ این ترس ها چه صدا و هیبتی دارند؟
کابوس چیست؟
کابوس به خواب های پریشان گفته می شود. نگرانی ها و اضطراب ها و تشویش گناه هان، پنداری آوارگون به شکل غیر معمول و دگرگون شده با بهم ریختگی زمانی و مکانی به ذهنیت فرد حجوم می آورند. این خواب ها منجر به بیدار شدن فرد در شب می شوند برای افراد بخصوص کودکان کابوس، جدال بین آنها و عاملی است که
... دیدن ادامه ››
آنها را میترساند. حوادث آسیبزا و تکاندهنده و شرایط استرس زا میتوانند زمینه کابوس را مهیا سازد.
توفیق ثروتی در این نمایش تجسم بخشیدن به این کابوس هاست به عبارتی به تصویر درآوردن و باور پذیر کردن منطق بهم ریختگی زمان و مکان است.
تمامی مکان ها و زمان ها به هم می ریزند و در کسری از ثانیه ما به مکان یا زمانی دیگر پرتاب می شویم و عملا کابوس وارگی و تشویش و اوهام درجلوی چشمان ما پدیدار می شود.
هایدگر در مفهوم زمان توضیح می دهد: زمان چیزی است که در آن، رویداد ها رخ می دهد... به عبارتی درک زمان از حرکت و خود حرکت از تغییر یا دگرگونی حادث می شود. و منطق درک زمان اکنون از درک زمان پیش و پس خود حادث می شود. ارسطو می گوید: زمان هیچ نیست مگر برآیند رخدادهای دخیل در آن. از این رو برآیند تغییرات و دگرگونی های پیش چشم ما زمان داخل داستان را برایمان متبلور می کند. همچنین نورنبرگ شولتز درباره ماهیت مکان اینچنین می گوید: مکان قلمرو اشیا گردهم آمده است. ما باید این درک را فرا بگیریم که اشیا حقیقتا به مکان تعلق ندارند، بلکه خودشان مکان هستند. هنر طراحی صحنه تبدیل فضا به مکان است یعنی ترسیم مکان بعنوان پدیده پویا، دینامیک و خاطره ساز در ذهن اشخاص. چون فضا دارای جنبههای مادی و فیزیکی و انتزاعی ست و ماهیت ایستا دارد درحالی که مکان بخشی از فضاست که اشخاصی آن را اشغال میکند که در اثر کنش افراد باهم و اشیاء، واجد ویژگیهای متمایز با مناطق اطراف و بار معنایی و ارزشی می شود.
اجرای ثروتی تجلی بصری این تعاریف است. اشیاء و کنش کاراکتر ها در صحنه تولید مکان می کنند و در کسری از ثانیه زمان با رویداد یا عملی از گذشته به حال و به آینده و بلعکس پیوند می خورد این برهم ریزی و دگرگونی آنی و تصاویر به هم ریخته و حجوم آور به همراه آوا ها، اصوات و افکت ها تجلی شان چند برابر می شود. بعنوان مثال استفاده درست از انتخاب دو دوره زمانی کاراکتر دده 7 ساله و دده 40 ساله که با مادر گفتگو می کنند. مادر به دده 40 ساله می گوید بیا به بغلم می خواهد او را به آغوش بکشد دده تنها نظارگر این کابوس و وهم است ما می دانیم او با کابوس حضور مادر مرده اش روبروست در همین هنگام دده 7 ساله به آغوش مادر می پرد حال تصویری را می بینیم که مادر زنده است و بچه اش را در آغوش دارد و نوازش می کند زمان 7 سالگی دده است باز دده 40 ساله نظاره گر این کابوس است گویی به خاطراتش به او هجوم آورده اند. او بچه را از آغوش مادر بیرون می کشد و به او می گوید از خانه من برو بیرون در لحظه ای ما به زمانی دیگر پرت می شویم شاید جایی که دده مادر را از خانه بیرون کرده بود یا اکنون که کابوس او را می خواهد از خود براند. نمایش مرتبا در حال ساخت ساز معنی و مفهوم از طریق تصویر و دگرگونی زمان و مکان است. حضور سه دده، تکثر معنیی در بروز و برخورد با کاراکتر ها و اشیاء را در لحظه پدید می آورد و امکان متکثر شدن معنی و معنی زدایی از زمان مکان و اشیاء و کنش ها را در سریع ترین زمان ممکن پدیدار می کند. و اینجاست که کابوس وهم وخیال متولد می شود و به ما لبخند می زند.
مواجه با مرگ یا مرگ اندیشی کاراکتراصلی، رفتار و کنش متناقض و گاها متضاد عناصر (همچون حضور دو مسئول کفن و دفن) سیالیت معنیی و مفاهیم دگرگون شده ای در تصور ما می سازد و از طرفی مطایبه های کلامی و دیداری در این اثر منطقی برای سازماندهی عناصر در کنار هم برای ما فراهم می آورد تا حکمی قطعی و جزمی از وهم به ما ندهد و تلخی خیلی از رویدادها به لباس ملیحی آراسته شود که تحمل آن برای مخاطب آسان تر شود. مانند حضور و رفتار کاریکاتور گون گروه کُر و کاراکتر های دیگر نیز این امکان را به ما می دهند که این سازماندهی شخصیت ها و رفتار شوخ طبعانه شان جهان پدیدار شده را راحت تر بپذیریم و حضم کنیم. تصاویر بدیع ویلونیست که بر رگ بریده اش آرشه می کشد مردی که خصلت و ذات سگی دارد یا سگی که می خواهد بروز شخصیتی متشخص داشته باشد، مرد تیر خورده و... همه و همه با تناسب ذاتی اصوات و آواز و آهنگ، جلوه های رویا گون و کابوس وار را توام برای مان می سازند بیم ها و امیدها در کنار هم شکل می گیرند. و این تناقضات و ایهام های رفتاری شعروارگی از زیبایی شناسیِ زشتی برایمان به ارمغان می آورد. اینکه برای نمایش دادن زشتی در امر هنر از چه زیبایی شناسی استفاده کنیم این را رضای ثروتی با تمهیداتش خوب و اغنا کننده در اختیار ما می گذارد. اینهمه خلق و بداعت و زیبا نگاری نه تنها از یکدستی کار نکاسته بلکه رنگ و هارمونی یکپارچه برای ارتباطی ناگسسته به ما می دهد که بعد از اتمام کار حیف مان می آید که ای کاش بیشتر می دیدیم و بیشتر می شنیدیم از این اثر و ای کاش پایانی نبود برای این نمایش، تا هر لحظه که خواستیم لبخندی بزنیم به مرگ، به مردگان و کابوس ها، به رضای ثروتی و گروه بی نظیرش پناه می بردیم. براستی تصاویر و صدای شماها بعد اجرایتان کجا می رود؟ رابرت شولتز می گفت هر گاه فضای را با اشیاء و کنش افراد تبدیل به خاطره ای قابل حمل برای افراد بکنیم ماهیت آن فضا را تبدیل به مکان ی منحصر به فرد به یادماندنی و خاطره انگیز و فنا ناپذیر کرده ایم. نمایش شما برای من اینچنین بود خاطره ایست ماندگار و پویا، برای نگهداری و انتقالش تا دنیای مردگان هم همراهم خواهد ماند.