در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال رضا داورپناه | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:48:56
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

نمیدونم چرا احساس کردم به شعورم بی احترامی شده , یاد یه اجرای محیطی تو پارک ملت با شهربازی افتادم . امیدوارم نظرم برداشت دیگه ای غیر از نارضایتی در پی نداشته باشه , چون امشب خیلی اتفاقی در اپلیکیشن اینستاگرام دیدم آقای آهنین جان آرزو کردن چشم حسودانشان کور بشه , من که چیزی برای حسادت حسودانتشان ندیدم , اما اگر صرفا منظورشان تماشاچی و تعداد فروش بلیط بوده , فکر میکنم دور از اخلاقیات این حوزه باشه
دوست گرامی فکر میکنم از نظراتی که در پایین نوشته شده و یا در فضای مجازی پخش شده کاملا میشه در مورد خوب بودن نمایش نتیجه گیری کرد... البته نظر شما هم محترمه و جای فکر داره...

البته منم خیلی اتفاقی نوشته شما رو دیدم...
۱۶ آذر ۱۳۹۴
سامان جان من هیج خصومت شخصی و تنفر و ... با هیچ کدوم از اعضای گروه سولو ندارم و کاملن هم معتقدم که بسیار برای این کار خیلی زحمت کشیده شده اما احساس من هم مثل آقای داور پناه بود :)
۲۳ آذر ۱۳۹۴
ممنون آقای سامان رزم آرا
۲۳ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
۱۲ آبان دو اجرا در انتظامی دیدم بالافاصله راجع به دیگری نظر خود رو نوشتم , نظرم رو راجع به سرگیجه به تعویق انداختم , چرا که متوجه شدم بسیار پر مخاطب است , صبر کردم که به انتهای اجراها برسد که تاثیر منفی نگذارم , متاسفم که باید بگم به هیچ عنوان از اجرا لذت نبردم و در طول اجرا فقط در انتظار یک صحنه یا لحظه ای بودم که این سئوالم پاسخ داده شود که چرا این همه مخاطب سالن را پر کرده , کار پر بود از ضعف های فاحش که صحبت راجع بهشون به درازا خواهد کشید و سئوالاتی که هر لحظه زیادترو زیادتر میشدنند ,و فقط برای من نبودند بلکه همراهانم هم.گنگ و. ناراضی از سالن خارج شدند . واقعا چرا کار یک سویه رو دو سویه به روی صحنه بردید , این راجع به اجرای قبلی هم صدق میکرد, آن همه زمین خوردن برای چه بود , آن همه پا کوباندن چه بود ؟ چرا صحنه مه اینقدر طولانی شد و آن تصویر زیبا را از بین برد , در صحنه مه کاراکتری که کلاه به سر داشت علت حضورش چه بود ؟ چرا هیچ رمزگشایی ای صورت نگرفت ؟ آیا به راستی خوانش شما از متن اگلوف چی بود , فرود آمدن های بازیگران چرا اینقدر مکرر بود , آن هم در سالنی به این اندازه و اینقدر نزدیک به تماشاگر , علت بازی ایمان صیاد برهانی با این ژست و فیزیک چع بود (من تا وسط های کار فکر میکردم نقش عقب افتاده را بازی میکند ) , چرا اینقدر صحنه پیدا کردن جعبه سیاه کش دارو طولانی بود , و به جاش اینقدر به سرعت از صحنه عاشق شدن عبور کردید , شخصیت پردازیها چرا اینقدر ضعیف بود ؟ چرا صدای بازیگر زن اینقدر پایین بود , چرا تا حالا برف رو ندیده بودن ؟ (البته ابن سئوال مربوط به ضعف پردازش داستان بود )و سئوالهای بیشمار دیگر و از همه مهمتر که سردرد گرفتم و اذیت شدم اما نه یک شقاوت و درد روحانی بلکه یک آزار بینهایت بی کاربرد .
اصول و تعمیرات تلویزیون سیاه و سفید اجرایی است متوسط , من از دکور و ایده های اجرایی مثل صداها و فضا سازی ها بسیار راضی بودم بر عکس نسترن که دیشب همراه من بود اما هر دو معتقد بودیم ایده و طرح فوق العاده متن کشته شده است , با توجه به پوستر و متنی که از کار خوانده بودم فکر کردم شاید کار بیشتر نقد رسانه است اما تنها چیزی که به نظرمان نرسید این مطلب بود . اما کار یک نکته بسیار مثبت داشت و آن بازی بسیار قوی و مسلط لادن نازی بود . با توجه به محدودیت ایشون از لحاظ پوشش ایشان را کاملا میپذیرید و باید بگویم این توانایی تحسبن برانگیز است که تمام احساسات ایشان بدون هیچ بزرگنمایی در صورتشان نقش میبندد . سعی میکنم چیز دیگری از کار نگویم که تبلیغ منفی شود , سپاس و خسته نباشین
امیرعباس رنجبر و مجتبی مهدی زاده این را خواندند
نسترن عاملی این را دوست دارد
ممنون از نقدتون دوست عزیز در شرایطی که ما داریم کار می کنیم نقد رسانه کردن به زبان کار ساده ایه و طبیعتن بخش مفصلی از نمایش مارو هم به خودش اختصاص میداد گاهی بازبینی های نظارتی کار رو به سمتی که خیلی دالخواه آدم نیست سوق میده و من به عنوان کارگردان مجبورم بپذیرم که زحمات بازیگرهام و گروهی که همراهم بودن هدر نره اما بیشترین آسیب این میان به متن وارد میشه که من هم با شما موافقم ...
۱۵ آبان ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از امیر رضا کوهسستانی همین رو میشه توقع داشت , اجرایی پر از خلاقیت , نشان دادن یک تم با ایده اجرایی بدیع و جذاب , هر چند که من کارهای قبل رو بیشتر میپسندیدم و اینکه فقط ای کاش آقای کوهستانی در انتخاب بازیگران نیز وسواس بیشتری به خرج داده بودند . هر چند که خانوم کردا بسیار درخشان بودند, مثل همیشه
لطفا لطفا از روابط و دوستیها برای تبلیغ کار استفاده نکنید . بچه های دیگه ای هم هستن که کیفیت کار بالاتری دارن اما نه تهیه کننده ای و نه دوستی . مطمئن باشید اگر کیفیت کار بالا باشه خود کار بهترین تبلیغ حواهد بود . با تشکر و خسته نباشید
لعیا میری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تو صفحه دوستانی عدم رضایت خودشون از حضور آقای جمشیدی رورو در تئاتر اعلام کردند , که خوب میتونن حق هم داشته باشن , چون ما کلی تحصیل کرده تئاتر داریم , اما باز این موضوع ب من ربطی نداره که دخالت کنم چون من صرفا تئاتر میبینم کار نمیکنم که بدونم تحصیل کرده ها بهترند یا آقای جمشیدی . یک سئوال : آیا آقای کیای تحصیلکرده تئاترن ؟ یا ایشونم از استعدادهای کشف نشده معروف هستن
مهدی حسین مردی و رومینا خلج هدایتی این را خواندند
رضا داورپناه این را دوست دارد
با توجه به مصاحبه ماهنامه فیلم با آقای کیایی،ایشان دارای تحصیلات دانشگاهی در رشته بازیگری هستند و دوره بازیگری آموزشگاه "کارنامه" را نیز گذرانده اند.
۰۶ مرداد ۱۳۹۴
مگه هر کى تحصیل تىاتر داره بازیگره ؟؟؟؟ آقاى کیایى و جمشیدى از خیلى هاى دیگه بازیگرتر هستن . آقاى کیایى یکى از بهترین هاى این نمایش بودن
۱۵ مرداد ۱۳۹۴
من نمیدونم , چون خودم تخصصم چیزه دیگه ایه . کامپیوتر خوندم . و کارشناسی نرم افزار دارم . من این سئوال رو به این خاطر مطرح کردم چون در رشته های دیگه و حوزه های فعالیتی دیگه , معمولا کار به کارشناس سپرده میشه و کارشناسان در الویت هستن . دوست داشتم بدونم در حوزه بازیگری , بخصوص تئاتر که فکر میکنم هر دانش آموخته ای لازم هستش که یک سری مبانی رو گذرونده باشه این طور هست یا خیر . وگرنه بله ما بازیگران خوب بسیاری داریم که هیچ کدوم تئاتر نخوندن . بنده قصد جسارت ب این دو آقا رو نداشتم
۱۶ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من کار رو دوست نداشتم , نمیدونم چرا جلال تهرانی اینجوری شده . اما یه چیز راجع به بهنوش طباطبایی : حضور ایشون و نه (بازیشون) بشدت تحسین برانگیز بود . بازیگری کاملا در خدمت کار . با بیان , صدا و ظاهری دوستداشتنی .
سپهر امیدوار و سپیده این را خواندند
آرش خرم و رومینا خلج هدایتی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت یحیی نطنزی که اکانت تیوال ندارد
می‌خواستم درباره‌ی فاصله‌گذاری بیش از حد در نمایش «شنیدن» بنویسم. یا درباره‌ی استفاده‌ی ناشیانه از ایده‌های فرمال و طراحی صحنه‌ی آزاردهنده‌‌اش. یا حتی اصلا درباره‌ی تپق‌زدن‌ها و جویده‌ حرف‌زدن‌های یکی از بازیگران اصلی‌اش که قبلا هم در تئاترهای کوهستانی تجربه‌اش کرده بودم. اما راستش به نظرم رسید این‌ها چیزهایی نیستند که خود امیررضا کوهستانی نداند و نفهمد. یعنی حدس می‌زنم کسی که «ایوانف» را با آن کیفیت تماشایی روی صحنه برده بعید است این چیزها را متوجه نشود.
بعد از دیدن «شنیدن» علاوه بر اینها، نکته‌ی دیگری بیشتر ذهنم را مشغول کرد. واقعا فکر نمی‌کردم سندرم جعفر پناهی تا این حد به تئاتر هم سرایت کرده باشد. حداقل انتظار نداشتم در این نمایش هم با آدم‌هایی مواجه شوم که می‌خواهند فرصت‌طلبی و کم‌کاری را به اسم دستاوردِ خلاقه و مینیمالیسمِ هنرمندانه به مخاطب قالب کنند؛ آدم‌هایی که خیلی دوست دارند به چشم یک آرتیست خاورمیانه‌ای دیده شوند که دردهای موجود در جوامع فلک‌زده‌ی آن را خوب می‌شناسند و می‌توانند آنها را با زبان هنری تأثیرگذار به نمایش بگذارند. می‌توانند از رنج آدم‌ها (در این مورد خاص بخوانید زن‌ها) در این جوامع سرکوب‌گر بگویند و بعد از مدتی در نقش یک مصلح اجتماعی هم فرو بروند. غافل از اینکه ابزارهای این فرایند رسیدن به یک جور شعارزدگی آماتوری و گرفتن ژست‌های توخالی است که خیلی زود دستت را رو می‌کند و تو را با مخاطبان همیشه تحسین‌گرت تنها می‌گذارد؛ مخاطبانی که مثلا در این نمایش از تماشای دختر دوست‌داشتنی و مظلومی که با اتهام پسرآوردن به خابگاه مواجه شده و به خاطر برخورد نامناسب حراست دانشگاه به بدترین سرنوشت ممکن دچار شده و سوادی مهاجرت هم داشته اما کبودی‌‌های سال هشتاد و هشتش پاک شده و ریجکت شده و دست بر قضا اسمش هم ندا است، مشعوف می‌شوند و برای نویسنده و طراح و کارگردان هورا می‌کشند.
چندین ماه پیش بعد از تماشای «ترانه‌های قدیمی» ... دیدن ادامه ›› و «آخرین روزهای اسفند» تصمیم گرفتم تا مطمئن نشده‌ام محمد رحمانیان از اکتفا به داستان‌های آبکی و عناوین فریبنده‌ای مثل «موسیقی نمایش» پشیمان نشده دیگر نه خودم برای خرید یکی از نمایش‌های جدیدش بلیت بخرم و نه به دیگران توصیه کنم کارهایش را ببینند. چون حداقل در مورد «ترانه‌های قدیمی» و «آخرین روزهای اسفند» مطمئن بودم از رفتن به کنسرت علی زند وکیل و یا گوش‌دادن به آهنگ‌های جان لنون در خانه، بیشتر از حضور در سالن اکو یا وحدت لذت می‌ّبردم. متأسفم که بعد از دیدن «شیندنِ» امیررضا کوهستانی هم به نظرم رسید تماشای فیلم بد «پرسپولیسِ» مرجان ساتراپی می‌توانست بیشتر سرگرمم کند و کمتر سرخوردگی به بار بیاورد
نمایش رو دیدم , بعد از مدت ها که وقت نمیشد , اما بالاخره وقتی رو خالی کردم و به تماشای اون اومدم . اما غافلگیر شدم , چون خیلی راضی نبودم . اول از همه اینکه دلیل انتخاب یک متن همچین بومی ای برام سواله , امسال سال مک دونا بود !!!! و نمیدونم چرا آقای معجونی هم تو این جو وارد شد ! دکور , لباس و نور مثل سایر کارهای ایشون بسیار با سلیقه و "شیک" بودن . بازیها خوب بودن , بازی سعید چگیزیان معرکه بود . بازیگر زن به شدت حضور آزاردهنده ای داشت , بخصوص صدای ناپخته اش که برخی اوقات تبدیل ب جیغ میشد . تقریبا بازیگرای دیگه همان بازی همیشگی تکراری خود رو ارائه کردن .
امشب با دیدن این اجرا و بازی های خوب حالم خوب شد . تماشای این اجرای تامل برانگیز رو بخه شما پیشنهاد میدم . فقط یک نگته اینکه ممت در جایی میگوید این متن ضد فمنیستی نیست , اما من با دیدن این اجرا خلاف این گفته رو برداشت کردم, آیا خوانش آقای علیزاد چنین بوده //؟
مجتبی سلیمان زاده و مجتبی مهدی زاده این را خواندند
حمید خورشیدی این را دوست دارد
به طور خلاصه میشه گفت خیر خوانش آقای علیزاد اینطور نبوده دوست عزیز و واقعیتش بحث مفصلیه، من پیشنهاد می کنم نقد بهرنگ و خانوم ثانی و کامنت هاشون رو بررسی کنی بحث خوبی شکل گرفته بود و توضیحات مفصلی دادن دوستان.
البته آوای تیوال و این لینک هم مربوط به توضیحات آقای علیزاد و عوامل نمایشه:
http://www.theater.ir/fa/conversation.php?id=47446
۲۲ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

"انقدر کار قوی بود بسیاری از مخاطبین مسخ گوشیهای موبایلشون شده بودند ! نفر بغل دستی من داشت قرار فیکس میکرد بره نهنگ عنبر !
دقیقا اینو نوشته بود آخه بیرون گرمه باز تو سالن حداقل خنکه !زود بیاین
پی نوشت :من فضول نیستما چشمم خورد همینجوری یهوئی آخه گوشی اندازه پیش دستی بود !"
این خیلیییی باحال بود
خسته نباشید خدمت گروه محترم . کاری که دیدم مملو بود از ایده های خوبی که خیلی از آنها ابتر مانده بودند . گروه اجرایی نقطه برجسته کار بودند . بسیار مسلط و هماهنگ , همچنین لباس خانوم فرخ منش سوال برانگیز بود و موجب شد دائم بدنبال علت آن بگردم . متن کار را دوست داشتم . میشه گفت نامه های شبانه بیشتر از یک اجرای خوب اجرایی تامل برانگیزه . موفق باشید
آیا امکانش هست که ساعت نمایش کمی جلوتر بیفتد ؟
سلام کلا ردیفهای جلو رو نمیشه بلیط گرفت براشون ؟
بیتا قمبری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
او که به آورده های خود از جنگ مجنون بود و سرخوشان
او که آموخته بود تا فرمان براند و سرکوب کند و عصیان
او که از پیله خود بیرون نمی شد به سالیان
او که امیدی به سلامتش نبود بر هر درمان

به زندگی بازگشت
به اعجاز واژه مهر

به زندگی برگردیم!
سلام فروش بلیط از چه تاریخیه ؟
سلام . سعی می کنیم از 20ام یا 21ام باشه.
۱۷ تیر ۱۳۹۴
ممنون از اطلاع رسانیتون.من عاشق بازی بانو نونهالیم..بی نظیرند
۱۸ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشتی به قلم مهرداد کورش نیا به بهانه دیدن نمایش فهرست به کارگردانی رضا ثروتی
فهرست داستان آهنگسازیست که در چهل سالگی دچار کابوس های شبانه خود است و این اوهامات و اضطراب و تشویش ها را رضا ثروتی در نمایشی کمتر از سه ساعت برای ما بروز عینی داده تا آن ها نیز به تجربه ای مشترک برای ما بدل شوند. نمایش مطول پر نشانه و پُر پرسوناژ است از این رو تحلیل، تاویل یا تفسیری جامع و درخور شان بر آن، کاری سترگ و غامض است ولی به بضاعت و سلیقه خود سعی می کنم بخشی از مفاهیم و یافته های مورد علاقه خود را در این یادداشت به پاس تولد این اثر ارزشمند در دوره مان مکتوب کنم. باشد ادای دینی مختصر به گروه جوان و پر تلاش این گروه.
بعد از دیدن نمایش اولین هجوم سئوال برای من اینگونه آغاز شد: این نمایش درباره چیست؟
کابوس، وهم، اضطراب، ترس، عذاب، از چه؟ مرگ! دنیای مردگان؟ فنا پذیری خاطرات؟ این ترس ها چه صدا و هیبتی دارند؟
کابوس چیست؟
کابوس به خواب های پریشان گفته می شود. نگرانی ها و اضطراب ها و تشویش گناه هان، پنداری آوارگون به شکل غیر معمول و دگرگون شده با بهم ریختگی زمانی و مکانی به ذهنیت فرد حجوم می آورند. این خواب ها منجر به بیدار شدن فرد در شب می شوند برای افراد بخصوص کودکان کابوس، جدال بین آنها و عاملی است که ... دیدن ادامه ›› آنها را می‌ترساند. حوادث آسیب‌زا و تکان‌دهنده و شرایط استرس زا می‌توانند زمینه کابوس را مهیا سازد.
توفیق ثروتی در این نمایش تجسم بخشیدن به این کابوس هاست به عبارتی به تصویر درآوردن و باور پذیر کردن منطق بهم ریختگی زمان و مکان است.
تمامی مکان ها و زمان ها به هم می ریزند و در کسری از ثانیه ما به مکان یا زمانی دیگر پرتاب می شویم و عملا کابوس وارگی و تشویش و اوهام درجلوی چشمان ما پدیدار می شود.
هایدگر در مفهوم زمان توضیح می دهد: زمان چیزی است که در آن، رویداد ها رخ می دهد... به عبارتی درک زمان از حرکت و خود حرکت از تغییر یا دگرگونی حادث می شود. و منطق درک زمان اکنون از درک زمان پیش و پس خود حادث می شود. ارسطو می گوید: زمان هیچ نیست مگر برآیند رخدادهای دخیل در آن. از این رو برآیند تغییرات و دگرگونی های پیش چشم ما زمان داخل داستان را برایمان متبلور می کند. همچنین نورنبرگ شولتز درباره ماهیت مکان اینچنین می گوید: مکان قلمرو اشیا گردهم آمده است. ما باید این درک را فرا بگیریم که اشیا حقیقتا به مکان تعلق ندارند، بلکه خودشان مکان هستند. هنر طراحی صحنه تبدیل فضا به مکان است یعنی ترسیم مکان بعنوان پدیده پویا، دینامیک و خاطره ساز در ذهن اشخاص. چون فضا دارای جنبه‌های مادی و فیزیکی و انتزاعی ست و ماهیت ایستا دارد درحالی که مکان بخشی از فضاست که اشخاصی آن را اشغال می‌کند که در اثر کنش افراد باهم و اشیاء، واجد ویژگی‌های متمایز با مناطق اطراف و بار معنایی و ارزشی می شود.
اجرای ثروتی تجلی بصری این تعاریف است. اشیاء و کنش کاراکتر ها در صحنه تولید مکان می کنند و در کسری از ثانیه زمان با رویداد یا عملی از گذشته به حال و به آینده و بلعکس پیوند می خورد این برهم ریزی و دگرگونی آنی و تصاویر به هم ریخته و حجوم آور به همراه آوا ها، اصوات و افکت ها تجلی شان چند برابر می شود. بعنوان مثال استفاده درست از انتخاب دو دوره زمانی کاراکتر دده 7 ساله و دده 40 ساله که با مادر گفتگو می کنند. مادر به دده 40 ساله می گوید بیا به بغلم می خواهد او را به آغوش بکشد دده تنها نظارگر این کابوس و وهم است ما می دانیم او با کابوس حضور مادر مرده اش روبروست در همین هنگام دده 7 ساله به آغوش مادر می پرد حال تصویری را می بینیم که مادر زنده است و بچه اش را در آغوش دارد و نوازش می کند زمان 7 سالگی دده است باز دده 40 ساله نظاره گر این کابوس است گویی به خاطراتش به او هجوم آورده اند. او بچه را از آغوش مادر بیرون می کشد و به او می گوید از خانه من برو بیرون در لحظه ای ما به زمانی دیگر پرت می شویم شاید جایی که دده مادر را از خانه بیرون کرده بود یا اکنون که کابوس او را می خواهد از خود براند. نمایش مرتبا در حال ساخت ساز معنی و مفهوم از طریق تصویر و دگرگونی زمان و مکان است. حضور سه دده، تکثر معنیی در بروز و برخورد با کاراکتر ها و اشیاء را در لحظه پدید می آورد و امکان متکثر شدن معنی و معنی زدایی از زمان مکان و اشیاء و کنش ها را در سریع ترین زمان ممکن پدیدار می کند. و اینجاست که کابوس وهم وخیال متولد می شود و به ما لبخند می زند.
مواجه با مرگ یا مرگ اندیشی کاراکتراصلی، رفتار و کنش متناقض و گاها متضاد عناصر (همچون حضور دو مسئول کفن و دفن) سیالیت معنیی و مفاهیم دگرگون شده ای در تصور ما می سازد و از طرفی مطایبه های کلامی و دیداری در این اثر منطقی برای سازماندهی عناصر در کنار هم برای ما فراهم می آورد تا حکمی قطعی و جزمی از وهم به ما ندهد و تلخی خیلی از رویدادها به لباس ملیحی آراسته شود که تحمل آن برای مخاطب آسان تر شود. مانند حضور و رفتار کاریکاتور گون گروه کُر و کاراکتر های دیگر نیز این امکان را به ما می دهند که این سازماندهی شخصیت ها و رفتار شوخ طبعانه شان جهان پدیدار شده را راحت تر بپذیریم و حضم کنیم. تصاویر بدیع ویلونیست که بر رگ بریده اش آرشه می کشد مردی که خصلت و ذات سگی دارد یا سگی که می خواهد بروز شخصیتی متشخص داشته باشد، مرد تیر خورده و... همه و همه با تناسب ذاتی اصوات و آواز و آهنگ، جلوه های رویا گون و کابوس وار را توام برای مان می سازند بیم ها و امیدها در کنار هم شکل می گیرند. و این تناقضات و ایهام های رفتاری شعروارگی از زیبایی شناسیِ زشتی برایمان به ارمغان می آورد. اینکه برای نمایش دادن زشتی در امر هنر از چه زیبایی شناسی استفاده کنیم این را رضای ثروتی با تمهیداتش خوب و اغنا کننده در اختیار ما می گذارد. اینهمه خلق و بداعت و زیبا نگاری نه تنها از یکدستی کار نکاسته بلکه رنگ و هارمونی یکپارچه برای ارتباطی ناگسسته به ما می دهد که بعد از اتمام کار حیف مان می آید که ای کاش بیشتر می دیدیم و بیشتر می شنیدیم از این اثر و ای کاش پایانی نبود برای این نمایش، تا هر لحظه که خواستیم لبخندی بزنیم به مرگ، به مردگان و کابوس ها، به رضای ثروتی و گروه بی نظیرش پناه می بردیم. براستی تصاویر و صدای شماها بعد اجرایتان کجا می رود؟ رابرت شولتز می گفت هر گاه فضای را با اشیاء و کنش افراد تبدیل به خاطره ای قابل حمل برای افراد بکنیم ماهیت آن فضا را تبدیل به مکان ی منحصر به فرد به یادماندنی و خاطره انگیز و فنا ناپذیر کرده ایم. نمایش شما برای من اینچنین بود خاطره ایست ماندگار و پویا، برای نگهداری و انتقالش تا دنیای مردگان هم همراهم خواهد ماند.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید