اول سلام و بعد خسته نباشید به تمامی عوامل و دست اندرکاران این گروه نمایشی
دوم توضیح اندکی از جایی که من نشستم و دیدم این اثر هنری رو در تارخ 28/07/94
زیرکی کارگردان در شروع نمایش و صحنه چینی ابتدایی و نحوه برخورد آدمها با هم که در طول نمایش اگر از این صحنه یک عکس میگرفتیم میفهمیدیم این حرکت به کلیت نمایش و برخورد آدمها در زمانها و مکانهای متفاوت با هم برمیگرده استفاده از نور آبی و موسیقی راز آلود هم جزو عناصر بجا و خلاقانه کارگردان محترم بود که لذت بردم
در مورد دکو پاژ صحنه و طراحی 4 مکان مختلف که در یک زمان واحد راس یک ساعت مشخص که ماجرا ها را در خودش جا داده بود هم نکته جالب این ماجرا بود اما بر گردیم به بازیگری در بحث بازیگری خانم افشاری یک سر و گردن از همه بازیگران بالاتر ایفای نقش کرد و در مورد بازی آقای حسنی هنوز در فاز یک شوهر عاشق عالی نبود و گویی هنوز در فاز یک شوهر شکاک جا مونده بود و بازی خوبش رو نتونست سویچ کنه به فاز دوم و در انتخاب الناز حبیبی برای این نقش به شخصه نظرم
... دیدن ادامه ››
این بود که انتخاب مناسبی نبود چراکه از لحاظ تیپ قد و جثه در لای دیگر بازیگرها گم شده بود که چه بسا در طول اجرا تلاش بی وقفه اش هم در رسوندن خودش به یک مدیوم متوسط هم بی نتیجه موند و همچنین بازی بی ریای سینا سهیلی در اکثر سکانسها بجز بازی پوچش در قسمت یک شوهر بی توجه به همسر نقطه افت بازی ایشون بود چرا که میتونست بهتر از اینها بازی کنه که نکرد یا نتونسته بود که بکنه !!!و جا داره صد البته از بازی روان و بجای آقای مهران هم تقدیر کرد که که ملموستر و پوچ بازی نکرد و به راحتی خودش رو بین نقشهایی که داشت سویچ کرده بود و هر انچه در بار متن بود با بازی ایشون بی نقض انجام دادن لذت بردم
و البته لازمه که بگم بازیگران در این نمایش در قالب متنی ملموس نمره قابل قبولی دریافت کردند اما هر چیزی که امروزه برای من بیننده تیاتر مهمه شیوه نگرش به یک موضوع هستش ونه موضوع چون تمام موضوعات این عالم کلا در پنجاه چهار مورد خلاصه میشن و من انتظار دیدن خلق موضوع جدیدی رو نمیکشم اما این تمرکز عجیب بر روی یک موضوع در آثار غالب نمایشی که اینروزها با آن درگیرم و میبینم حول هوش خیانت و دروغ چرخیدنش کمی برام جای تامل داره ا!!!! اما به هر صورت روایت ساده و بی تکلف متن و روایت داستانی ساده اون چیز زیادی برای گفتن نداره ا
و تمام گره روایت داستانی و چالش اینکه اگر من در فلان روز فلان تصمیمو میگرفتم ممکنه زندگی بهتری داشتم یا بدتری داشتم که نویسنده رفته بود به سراغ این آرزو و بر ایننکه اگر این اتفاق هم می افتاد آیا واقعا تصمیم درستی بود ایا باز وقتی در اون نقطه که که دلمون میخواست و آرزشو داشتیم میبودیم باز هم آرزوی اینکه جامون عوض شه رو نداشتیم این ولع و حرص سیری ناپذیری و بیقراری آدمهای که از لحظه حالشون لذتی نمیبردن اونها رو به سمت آرزوهایی میبرد که دلشون میخواست جاشون عوض بشه به قول دیالوگ متن یک زندگی موازی !!!! و این تمام گره داستانی این نوشته و سیر داستانی بود که به نظر من فراز و فرود چندانی از لحاظ متنی جوندار و سخت رو نداشت و عادی اما گیرا بود مثل fast food اسم این روایت هم میشه گذاشت fast story چون در طول یکساعت بیشتر از این کاری نمیشد برای متن کرد
اما طراحی که کار گردان در بیان نمایشی به این روایت متنی و بازی نسبتا خوب بازیگران یک ساعت خوب رو برام رقم زد که فراموش نمیکنم و برای کارگردان خلاق محترم آرزوی موفقیت بیشتر رو دارم