بخشی از بهترین سکانس " به نام پدر":
اون تپه باستانی که میگن همین تپه شاهد مرتضی.
مرتضی؛جانِ مرتضی به من دروغ نگو.
من خودم،[با حالت گریه]من خودم اینجا بودم،یا زهرا،یا زهرا.
[با دست از روی تپه روبرو رو نشون میده] عراق تا اینجا اومده بود،تا همین جا.
داشت می رسید جلو،تا اینجا.ما اینجا سنگر دیدبانی داشتیم.همین
... دیدن ادامه ››
جا.
من به خاطر اون نامردا،من[گریه کنان]من اینجارو مین کاشتم.دنیا چرا اینطوری میشه مرتضی،کی به کیهِ.من تاوانِ چیرو باید پس بدم.چی رو.حبیبه کجا بود؟[زیر لب میگه حبیبه کو؟ و میاد و پاش رو میندازه تو گودال]
[خطاب به خدا میگه]: "این پارو بگیر،پای حبیبه ام رو بهم پس بده.تو رو قسمت میدم.به خودت قسم راضی ام.خدا....خدا..،من یه پدرم،من نمی تونم این وضعِ حبیبه رو تحمل کنم.
من جنگیدم نه اون،من اعتقاد داشتم نه اون.این پارو بگیر،پای حبیبه رو بهم پس بده.به خودِت قسم راضیم.[سرش رو روی زمین می کوبه و زار می زنه.]