در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ساقی سلیمانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:40:46
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
شعر همیشه در مراجعه است
روایتِ جذبه‌ی متن در فالش
در این یادداشت کوتاه چندان قصد نقد و بررسی بازی‌ها ، میزانسن و باقی طراحی‌ها و انتخاب‌ها را ندارم و شاید در همان تحلیل متن از هر کدام سخنی به میان بیاید .
اما متن نمایش فالش که به مخاطب نویدِ یک کمدیِ معاصر را می‌داد ، چطور و چگونه در سطوح بالای استانداردِ ذهنی من امتیاز گرفت ؟
وقتی یک روایت آگاهانه و با پشتوانه‌ای از مطالعات اجتماعی و ادبی و به واقع بینارشته‌ای تدوین می‌شود ، امضاهای مشخصی دارد .
به عنوان مثال تسلط نسبی نویسنده بر ادبیات معاصر را می‌شود در این چهار پرده و سه اپیزود دریافت .
اما اینکه به جای استفاده‌های شعاری ، مثلا گنجاندن کتاب‌های خاصی در صحنه و یا در دستِ کاراکترهای اصلی ، متونِ معاصر را _در اینجا شعر معاصر_در دیالوگ نویسی به خوبی جاگذاری کند ، یعنی روایتِ خود از جهانِ پیرامون ، این جهان پیرامون ادبی ، اجتماعی ، سیاسی و غیره است .
یعنی خلق موقعیت درست ... دیدن ادامه ›› .
شناختِ جامعه و اخص انسان معاصر
در متن فالش شما توسط رامین ، بازیگرِ مرد که سام کبودوند آن را به خوبی از آن خود کرد ، مدام سوپرایز می‌شوید ، نوسان خلقیِ او با متولدخرداد بودن شبیه نشانه گذاری در متن در آمده ، با فکر و برنامه انتخاب شده و در انتخاب بازیگر هم کارگردان‌ها موفق بوده‌اند، سام در نقش رامین توانسته نوسان‌های سریع و شدید خلقیِ خود را باور پذیر ادا کند.
اما آیا انسانِ معاصر ویژگی‌های کاراکترهای این نمایش را داراست یا بزرگ‌نمایی صورت گرفته ؟
باید بگویم با مطالعه در جامعه‌ی آماری کوچک یا بزرگ اطراف ما نه تنها بزرگ‌نمایی صورت نگرفته بلکه گویا اشخاصی از اطراف هر کداممان را فقط بر صحنه برده‌اند و زیر نور صحنه با کمی اکتِ شیرین و طنازانه مخاطب گاهی برای نوعِ طنازی و اغلب برای شناختنِ تیپ‌های شخصیت است که هیجان‌زده می‌شود .
بازی کیمیا خلج و سام کبودوند را در متن‌های طنازانه پیش‌تر دیده بودم و جالب اینکه در هر نقش چنان با کاراکتر یکی می‌شوند که نه تنها شما در لحظه با نقش فعلی آنها همراه شوید ، بلکه سبک بازی آنها هم برایتان نقش‌های دیگر را پس از نمایش مرور کند ، این یعنی بازیِ بازیگران پس ذهن مخاطب رسوب کرده است و امتداد یافته .
در بیان شعر
از ایده تا متن
از متن تا بازی
چه اتفاقی افتاد؟
بازیگران در خواندنِ اشعار انتخاب شده و به کار رفته در متن اگر فقط آکسان گذاری غلط داشتند هم امکان نداشت جذابیتِ آن صحنه‌ها حفظ شود ، اما درستیِ ادای تمام این اشعار و لحن مناسب فضای ایده‌آلی ایجاد کرد که نه تنها قدرت متن بلکه قدرت بازیگران را به نمایش می‌گذاشت .
اینکه از چهره‌های مشهور استفاده نشد ، خودش نقطه‌ی قوت نمایش فالش است اما برای من بسیار اهمیت داشت که کارگردانی مشترک، چنین نتیجه‌ی مطلوبی رقم زده ، این یعنی هنوز افرادی هستند که به کار گروهی چنان ایمان دارند که در تمام سطوحِ یک اثر از خودنمایی و شعار و شلوغ‌کاری پرهیز می‌کنند و با بالا بردنِ کیفیتِ واقعی ، تاثیر گذار خواهند بود .
اتفاق خوبی که اخیرا بیشتر می‌افتد موسیقی در صحنه است .
استفاده از نوازندگان و سازهایی محدود و خلوت در کار به جای آهنگ‌سازی‌های شلوغ و صداگذاری‌های غلط .
از یک سو نوازنده با اثر یکی می‌شود و احساسِ هر اجرا همانجا بازخورد داده می‌شود و از سوی دیگر در مخاطب هم بداهه بودن و زنده بودن اثر بیشتری خواهد گذاشت .
جاذبه‌ی محتوای فکری متن
از نظر محتوایی یک اتفاق دیگر هم افتاده که جالب بود برای من ، آن هم اینکه ما در این نمایش و اپیزودهایش به دنبال مقصر فقدان‌ها نیستیم ، بلکه کشش بازی‌ها و متن ما را فقط به همراهی و بودن وا می‌دارد .
این همان گم شده‌ی متن است
«همراهی »
رامین همراهی می‌خواهد برای رسیدن به ضیافتِ میلادش ، ری‌را از عدم همراهی شکایت دارد ، لاله از به‌هم زدنِ همراهی همچون روحی سرگردان در ضمیر ناخودآگاه متن مانده است با سوال‌های بی جواب ، هلیا سودای همراهی ، او را به بزنگاهی رسانده که به قول شاعر از هر کرانه تیر دعا کرده است روان .
و آغاز و پایان کار با سرودِ تولد باز و بسته می‌شود ، یکی در روشنایی ، یکی در تاریکی صحنه ...
بازیگران ما به غیر از لاله در میان خنده‌های امیدوارانه و سکوت‌های غمزده و مشکوک سرگردانند ، اما لاله که نماد ادبیات و شعر و خط اتصالِ شباهت‌های هر مکاشفه‌ی عاشقانه است ، تنها روح سرگردانِ نمایش است که خودش اعلام می‌کند :
«من در مراجعه‌ام »
عشق همیشه در مراجعه است ، و زیر متن‌های بودنِ لاله شبیهِ تمام شعرها و موسیقی‌هاییست که در آغازِ مکاشفه‌های عاشقانه برای یکدیگر می‌فرستیم و می‌خوانیم و یکدیگر را به همراهی می‌طلبیم ...
و بسیار نکات دیگر که شاید مجال گفتن تمام آنها نبود و باید به تماشا نشست .
#ساقی_سلیمانی
خانم سلیمانی بسیار ممنونم از نگاه عمیق شما. خوشحالم دوست داشتید .
خانم سلیمانی عزیز، ممنون از انرژی و حضور پر مهرتون❤️
محمد لارتی (larty56)
عمق نگاه شما سرکار خانم ساقی سلیمانی بسیار برای من و گروه نمایش فالش ارزشمند و گرانبها و باعث دلگرمی ماست از زبان مخاطب فرهیخته ای مثل شما
سپاسگزارم ❤️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش ایرانی ماشین دودی تلفیقی از روحوضی ، نقالی ، سیاه‌بازی و گونه‌های مختلف نمایش ایرانی بود حتی مرثیه‌هایش گرته برداری از تعزیه از یک سو و سوگ سیاوشان از سوی دیگر داشت ، تسلط تفنگدار به مسائل تاریخی در متن او خود را بازنمایی می‌کند ، استفاده از موسیقی و مطربانِ آشنا به ریتم‌های نمایش ایرانی و حضور صحنه‌ای آنها لطف خاصی به این نمایش‌ها می‌دهد و استفاده از پخش موسیقی از پیش ساخته شده با به نوعی فضاهای دیجیتالی مرسوم به نمایش ایرانی ضربه خواهد زد ، سالن سنگلج یکی از مناسب ترین سالن‌های ساخته‌شده برای مسائل شنیداری و صوتیِ تئاتر است و بدین ترتیب هیچ مشکل صدایی وجود نداشت .
بازی‌ها روان بود و زیر متن‌ها بسیار دقیق و درست با مسائل روز جامعه پیش می‌رفت .
تنها ضعف کار شاید طراحی صحنه بود که می‌توانست خیلی متفاوت‌تر باشد و به کار کمک بیشتری بکند .
بازیگران ارتباط با متن را خیلی خوب حفظ کرده بودند و بی لکنت و تپق کار پیش رفت .
همانطور که پیش‌تر عرض کردم نمایش در گرته برداری از انواع نمایش ایرانی بسیار خوب تلفیق انجام داده است اما شاید به زعم من چون دلزدگی از فضاهای عرفانی و میل به واقع گرایی یا رئالیسم هنر زندگیِ امروز است بهتر بود آن بخش‌های شبیه به رقص صوفیانه به کار اضافه نشده بود و بلکه حتی شیوه‌ی نقادی سیاه مانند به جایش پررنگ‌تر بود ، در پایان بازگشت آناهیتا و جاودانگی اسطوره‌ی مادر سالار با اشاره به مطالعات اسطوره‌ای ایران باستان بسیار زیبا از کار در آمد .
آرزوی موفقیت برای تک تک اعضای این نمایش دارم .
ساقی سلیمانی
منتقد و پژوهشگر سینما، تئاتر و ادبیات
سپهر، عاطفه جنابی و محمدرضا این را خواندند
کسرا ریاحی وفا، پریسا فتحی و زهرا تفنگدار این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
، سه سال پیش بود که بعد از دیدن سه نماش از او و خواندن سه نمایشنامه‌ی دیگر از او یا ترجمه‌ی او
مطمئن شدم او ??مُتِشَبِث*است ، زیر واژگانی که به آنها با جنون درآمیخته است .
حال در نمایش احتمالات او در کتابخانه‌ی شهید علی شمس
گوشه‌ای ساخته و دیوانگانی را گرد هم آورده یکی از یکی مجنون تر و زیباتر و با هم در اپیزودهای مختلف از مثنویِ معنویِ مولوییییی
تا
قرن پنجم در بلخ
تا
دفتر پنجم ??در طویله با خرِ خاتون
تا
دربار آغا محمد خان
تا
گردِ سُمِ خرِ ملا نصر الدین
تا
روی نردبانِ کلماتِ لغت‌نامه‌ای عصبی ... دیدن ادامه ›› و کلافه و شارلاتان و قرشمال
تا
وسطِ #مرگ_یزدگرد
تا
مصیبت‌نامه عطار
تا
رسیدنِ مغولِ دیروزی و پریروزی و امروزی
و
تا
تا
تا
میان کشتنِ شیخِ کتاب‌خوان با کتاب
.
تا عرررررر بده را به خر بیاموزند …
و عررررررربده نزدن با خلق خدا را به انسان
.
و به احتمالاتِ علیِ شمس رفتم
عشق باریده بود
و
پای من
نقطه به نقطه
در واژه به واژه فرو می‌رفت
و من هم پایان نمایش بر صحنه ایستاده بودم و می‌گفتم من در سال۱۳۶۴ متولد شدم
متولد شدم
متولد شدم
و
سلامم را تو پاسخ گو
بگو
برف نو سلام
.
احتمالات را به شدت سفارش می‌کنم ، کما اینکه اگر ادبیات هم خوانده باشید هزار و چهارصد بار لذت خواهید برد …
.ساقی سلیمانی