از خواب پریدم فریاد زدم:
رعنا,رعنا؟؟
ولی جوابی نیامد ,همه جا سکوت بود و سیاهی و موجی از وحشت,اشکهایم سرازیر شدند,من وجود داشتم؟ یا فقط توهمی از وجود بودم؟
سایه ام را روی دیوار میبینم,دست می اندازم تا خودم را بگیرم ولی همه چیز محو می شود..
به خاطرم می آید آخرین باری که من در حنجره ات فرو رفتم و صدایم زدی:علی؟ وجود داشتم...
صدایت میزنم:رعنا؟ وجود ندارم.
از: خود