در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | احسان درباره نمایش مردی برای تمام فصول: دیوار بلند مصلحت، دیوار کوتاه حقیقت یادداشتی بر مضمون نمایش "مرد
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:58:06
دیوار بلند مصلحت، دیوار کوتاه حقیقت
یادداشتی بر مضمون نمایش "مردی برای تمام فصول"، کاری از بهمن فرمان آرا


دوگانه ی تاریخی و بی پایان حقیقت و مصلحت هنوز هم آن قدر حرف و چالش دارد که ما را بیش از 2 ساعت درگیر و میخکوب خود کند. مصلحتی که دیوارش آن قدر بلند است که بتوان صدها دستاویز و توجیه برایش خواند و نوشت و عمل کرد. می توان برایش از انسانی ترین عواطف و احساسات گفت، به فکر خانواده و جامعه بودن، و به مصلحت "بودن"، نه برای خود، که برای فردای خانواده و جامعه و تاریخ، پا بر حقیقت گذاشتن و به مصلحت سخن راندن و دوری از "نبود" شدن. می توان بودن و تاثیر گذاشتن بر سایر کژی ها و ناصوابی ها را به بهای یک بار بازی به نفع مصلحت برگزید و می توان با صدها دلیل دیگر، از دیوار بلند مصلحت، ریسمانی برگرفت. اما با این استدلال همواره به این سوال می رسیم که آیا کسی که یک بار به مصلحت، پا روی حقیقت گذاشته است، نمی تواند بار دیگر و بارهای دیگر نیز این کار را ... دیدن ادامه ›› انجام دهد؟
سر تامس مور اما به دیوار بلند مصلحت تکیه نمی کند. در این دوگانه ی نابرابر، حقیقت را برمی گزیند. اما به شیوه ی خود. او دلیلی به فریاد زدن حقیقت نمی بیند. بالعکس، تا آن جا که ممکن است، از بازگو کردن آن چه در دلش است خودداری می کند. بسیار سرسختانه، در زیر تمام فشارها و بازجویی ها، نظر واقعی اش را تا لحظه ای که حکمش صادر می شود اعلام نمی کند. چون نمی خواهد، قهرمان بی چون و چرای داستان باشد. فقط می خواهد در درون خویش، به اخلاقیات و اعتقادات شخصی اش پایبند بماند و هم چون دیگر درباریان، به خوشایند پادشاه پا بر اعتقاداتش نگذارد. سر تامس مور تا قبل از پایان محاکمه اش، هیچ گاه آن چه را در دل دارد، که حقیقت می پندارد و بر مصلحت سایر درباریان ترجیح داده است، فریاد نمی زند. او خیلی ساده و با ملاحظه، حقیقت را عمل می کند. سوگندنامه ای را که به نظرش با فرامین کلیسای کاتولیک در تضاد است، سرسختانه امضا نمی کند. اما در عین حال دلیل امضا نکردنش را نمی گوید. چون به خوبی می داند در آن فضای انکیزیسیون قرن شانزدهمی، روایت کردن آن چه در دلش است، منجر به سندی برای محکومیت اش می شود و او اشتیاقی به نبودن ندارد. او تا آخرین لحظه می خواهد بماند، اما پایبند به عقایدش بماند. و این ها همه در زمانی ست که در انگلستان قرن شانزدهم، نهاد دین و قدرت، نهاد کلیسا و دربار، کاملا یکی شده اند و پادشاه ریاست شورای عالی کلیسا را بر عهده گرفته است و بنابراین، لاجرم، هر خواسته ی پادشاه جامه ی احکام دینی به خود می پوشاند. حتی اگر آن خواسته، در تضاد با احکام دینی پیشین و احکام کلیسای رم باشد. و سرتامس مور، بر خلاف سایر درباریان، تن به این تضاد نمی دهد. بر این تضاد با امضای سوگندنامه صحه نمی گذارد. چون اعتقاداتش به آن چه تا پیش از این حرام می دانسته، با تغییر شرایط و استقلال کلیسای انگلستان و ریاست پادشاه بر آن، تغییر نمی کنند.
سر تامس مور قهرمان نیست، یا مشابه آن تعریف پیشفرضی که ما از قهرمان در ذهن داریم نیست. او حتی فریاد اصلاح بر سر جامعه ای که به نظرش احکام دینی را بازیچه ی امیال شخصی پادشاه کرده، نمی زند. بدون نگاهی به جامعه ای که به گمانش به سمت قهقهرا می رود، فقط می خواهد در دل و در عمل، به اعتقادات خودش پایبند بماند. او نه مثل گالیله است که حتی پس از انکار مصلحتی و جان سالم به در بردن، قهرمان می ماند و نه مثل سقراط است که بی پروا عقایدش را فریاد بزند و سرافرازانه، جام شوکران را بنوشد. تنها زمانی آن چه در دل دارد بازگو می کند که حکم دادگاه صادر شده و سر تامس مور محکوم به نبودن شده است. سرتامس مور تا آخرین لحظه، در دوگانه ی حقیقت و مصلحت، حقیقت را بر می گزیند، حتی اگر نتواند آن را بازگو کند. نه در عاطفی ترین شرایط و در برابر خواهش های همسر و دخترش، در این انتخاب تردید می کند و نه با عقلی عافیت اندیش، لحظه ای به ذبح شرعی حقیقت در پای مصلحت می اندیشد.