در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کیارش درباره نمایش ترانه های قدیمی: تئاتری که تئاتر نیست، کنسرتی که کنسرت نیست نقد کنسرت-تئاتر ترانه های
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:53:52
تئاتری که تئاتر نیست، کنسرتی که کنسرت نیست
نقد کنسرت-تئاتر ترانه های قدیمی
نویسنده و کارگردان: محمد رحمانیان
امتیاز: 3 از 10
(قسمت اول)

مقدمه

این تئاتر به دلیل فرم خاصی که دارد و تلفیقی از کنسرت و تئاتر است در دو بخش کنسرت و تئاتر نیز مورد بررسی قرار میگیرد. در اجرای بخشهای ... دیدن ادامه ›› نمایشی ترانه های قدیمی المانهای بسیاری از هنرهای نمایشی حذف شده و حول محور بازی بازیگر اجرا میشود که همین مساله اجرا را ضعیف کرده است. در ادامه به دلایل رخداد این ضعف ها پرداخته میشود.

نقد تئاتر - نمایشنامه

نمایشنامه اپیزودهای مختلفی دارد که تماما دیالوگ محور است. اپیزودها یا بیان یک مونولوگ هستند یا دیالوگی بین دو نفر. اکت خاصی تعریف نشده است و همه چیز در بیان خلاصه شده است. دیالوگ ها سخت و ثقیل هستند و به سبک کلام عامیانه به خوبی پردازش شده اند. نمایشنامه این تنها المانی که دارد، یعنی دیالوگ، را خوب دارد و هنرمندان قدیمی هنرهانی نمایشی ما همواره در بخش دیالوگ و دیالوگ نویسی بسیار چیره دست بوده و هستند.
به دلیل فرمی که نمایشنامه دارد شخصیت پردازی برای نقش ها ضعیف است و کسی نمیتواند صفات و ویژگی های کاراکترها را به صورت عمیق کنکاش کند و دریابد. این خود به تنهایی ضعف برای نمایشنامه محسوب نمیشود. ضعف شخصیت پردازی آنجا خودش را نشان میدهد که نویسنده بخواهد بین مخاطب و کاراکترش همذات پنداری ایجاد کند. با خنده او بخندد و با گریه او بگرید. خیلی باید حساس و احساساتی باشید که بتوانید با دیدن اپیزودهای ترانه های قدیمی از ته دل بخندید یا عمیقا گریه کنید.
اگر فقط بخواهیم به بخش تئاتر نگاه کنیم ترانه های قدیمی سعی دارد که تراژی کمیک همیشگی و ساده باشد. تمام اپیزودها با یک خنده و شادی شروع و با یک گریه تمام می شوند. زمان کمی که به دلیل فرم نمایش به هر اپیزود تعلق میگیرد موجب میشود این تضاد نزدیک غیرواقعی جلوه کند. مثلا کاراکتری که در یک تماس تلفنی به دوستش میگوید که از طلاق گرفتن راضی است و احساس آزادی میکند و کمتر از 5 دقیقه بعد پای همان تلفن گریه میکند و میگوید ای کاش یک نفر بود و از طلاق راضی نیست!
داستانها بسیار سطحی روایت میشوند و اثرگذاری کمی دارند. نویسنده که خود مدتی را در کانادا گذرانده از دم دستی ترین داستانها که پشتش هیچگونه فکری نیست برای روایت اپیزودها استفاده کرده است. داستان آن پسر فقیر و دختر پولداری که در ترمینال شرق با هم مواجه میشوند و اصلا معلوم نیست این دختر پولدار که آپارتمان رو به اقیانوس در ونکوور سفارش میدهد چرا برای سفر به ساری از هواپیما استفاده نمیکند؟ اگر هواپیما در اثر مشکلی پرواز نداشته چرا جلوی همان درب ترمینال شرق یک تاکسی در بست نمیگیرد و خودش را معطل و اقدام به سفر با اتوبوس میکند؟!! همان مسئله ای که در فیلم فارسی ها هم دیده میشود! این دختر پولدار و پسر فقیر باید به زور نویسنده در ترمینال شرق با هم ملاقات کنند تا داستان شکل بگیرد و همین زور و اجبار منطق روایی اثر را از بین میبرد.
آن جانباز فقیری که گدایی میکند، آن زنی که نازاست و سرش هوو آمده و آن کور فقیری که گدایی میکند و آن سربازی که رفیقش روی مین رفت! چه قدر فیلم و داستان در این موضوعات دیده اید و خوانده اید؟ آیا این موضوعات دیگر کلیشه نشده است؟!
نویسنده ای که تحت تاثیر ادبیات پست مدرن میخواهد پست مدرن بنویسند اما از پست مدرنیسم تنها ظاهرش را یافته است! کاراکترها در مکانهای مختلف نمایش داده میشوند اما بین آنها نوعی ارتباط یا شاید همزمانی وجود دارد. دختر پولدار در ترمینال شرق با سلطان در متروی صادقیه آشناست و تلفنی درباره او حرف میزند. اما این ارتباط عمق ندارد و اصلا معلوم نیست این ارتباط داشتن به چه دلیل در نمایشنامه عنوان میشود و چه چیز را میخواهد برساند؟! وقتی نویسنده در فرم خط سیر زمانی را دستکاری میکند و میخواهد پست مدرن بنویسد اما این فرم هیچ ارتباطی با محتوای اثر ندارد یعنی نویسنده فقط از این تکنیک خوشش آمده و خواسته یکبار آنرا امتحان کند!
در کلیت محتوای اثر این سوال وجود دارد که آیا ترانه های قدیمی میخواهد نوستالژی ایجاد کند؟ اگر اینطور است اپیزودهای متروی صادقیه و پارک آب و آتش چه نوستالژی ای میتوانند داشته باشند؟ پارکی که قدمتش به دهه هم نمیرسد چگونه با قدیمی ترین و نوستالژیک ترین آهنگها ارتباط میابد؟ پاسخ یک سرباز است که رفیقش روی مین رفته! حال این همه پارک قدیمی و سوژه قدیمی در تهران که به ترانه های قدیمی هم بیاید وجود دارد. چرا نویسنده از آنها استفاده نمیکند؟ اگر ترانه های قدیمی در بخش کنسرت میخواهد نوستالژی ایجاد کنند چرا همین مکانها هم ایجاد نوستالژی نکنند؟ آیا قسمت تئاتر باید قسمت کنسرت را نابود کند؟ یا در خدمت آن باشد؟
به همین دلایل هم هست که اکثرا اپیزود کافه نادری و میدان فردوسی را عمیق تر درمیابند. چون همخوانی بیشتری با فرم کار دارد و خودش نوعی نوستالژی است. بنابراین اگر هدف ترانه های قدیمی ایجاد نوستالژی است در بخش تئاتر به شدت ناموفق عمل میکند.
اما اگر هدف نویسنده را تعارض دوران قدیم با جدید در نظر بگیریم اپیزودها موفق تر عمل میکنند. خصوصا که در اپیزود شهرک سینمایی فرم روایت با چنین محتوایی تناسب بیشتری پیدا میکند. اپیزودها همه در دوران جدید روایت میشوند و ترانه ها قدیمی هستند. شاید نویسنده از عمد اپیزودها را چنین بی محتوا و عذاب آور نوشته است که بگوید دوران جدید سخت و عذاب آور است اما در قسمت نوستالژیک و قدیمی که کنسرت باشد چقدر همه چیز خوب و زیبا است! این شبهه در بخش تحلیل کنسرت بررسی خواهد شد.
(ادامه دارد)
محمود زهره‌وند (mahmoud)
درود بر کیارش عزیز!
ابتدا بابت طولانی شدن عرایضم عذرخواهی می کنم.

تا آنجا که خاطرم هست از حدود شهریور 92 تا کنون به بهانه های مختلف، به تکرار، درباره این نمایش با هم گفتگو کرده ایم.
تقریبا که نه، تحقیقا از مواضع یکدیگر مطلع هستیم.
امروز می خواهم از نقطه نظر تازه ای با شما گفتگو کنم.

قبل از هر چیز لازم به ... دیدن ادامه ›› ذکر است به هیچ روی قصد به چالش کشیدن فرمایشات جنابعالی در متنی که نگاشتید را ندارم. به جز دو سه مورد جزئی. که در ادامه به اختصار به آنها می پردازم.

مثلا سوال درباره چگونگی آشنایی دختر ترمینال شرق با سلطان؛ اگر حافظه ام درست یاری کند، آشنایی این دو به واسطه گوشی موبایلی که در مترو جا مانده بود و توسط سلطان پیدا شد، رخ داد.

یا اینکه سوال درباره دلیل مسافرت دختر با اتوبوس؛ که به گمانم از پایه طرح این سوال وارد نیست. چراکه تمام شبهات وارده به نحوی قابل توضیح، پاسخگویی و دفاع است. به عنوان نمونه ما از دغدغه ها و ترسهای دختر بی اطلاعیم. ممکن است از مسافرت با تاکسی واهمه دارد. به دلیل یک خاطره ناخوشایند. یا از مسافرت با اتوبوس رضایت خاطر دارد به دلیل یک منطق کاملا شخصی ناشناخته و ...
با ادامه تشکیک به منطق مسافرت با اتوبوس به دام چاله "کل کل" می افتیم.

در مورد دیگری به استفاده از لوکیشن های متروی صادقیه و پارک آب و آتش انتقاد فرموده اید. به نظر بنده این محل ها نماد تهران اکنون هستند. به عبارتی نویسنده برای طرح این چند داستانک نیاز به چند نقطه از تهران که کمابیش شناخته شده تر باشند، داشته. و از بین دهها محل شناخته شده، این چند محل را برای روایت خود انتخاب کرده. چه اشکالی دارد؟
به جز این، گمان می کنم اتفاقا این نقاط کاملا هوشمندانه انتخاب شده اند. وقتی به موقعیت جغرافیایی هر یک از این محلها بر روی نقشه تهران نگاه می کنیم می بینیم با یک منطق جغرافیایی این محلها انتخاب شده اند. البته هدف اصلی این نوع دسته بندی جغرافیایی در انتخاب لوکیشن اپیزودهای این نمایش، برقراری ارتباط حداکثری با مخاطبان (که ساکن نقاط مختلف تهران هستند) بوده است.
حداقل بنده در منطقه ای که پارک آب و آتش واقع است، محل دیگری با این میزان معروفیت نمی شناسم.
به زمان اندکی که از احداث این پارک گذشته اشاره کردید، باید عرض کنم به نظر می رسد با این منطق هم اکنون برج میلاد نیز نمی تواند نماد تهران باشد!

بگذریم.
همانطور که پیش تر بیان شد هدف ایجاد تشکیک در مطالب جنابعالی نیست، چون همه آنها – بجز مواردی که در بالا به اختصار به آنها اشاره شد – کمابیش صحیح است.
اما مطالب ارائه شده همه آنچه باید باشد نیست. به عبارت دیگر مواردی که فرمودید لازم و وارد است، اما کافی نیست.

به نظر می رسد اوج روحیه تحقیق و مطالعه در جنابعالی، برای نگارش یک نقد اصولی بر یک اثر هنری – در اینجا تئاتر - ، و به زعم خودتان «ارائه گزاره های اثبات پذیر»، در نقدی که بر نمایش "بر پهنه دریا" نوشته "اسلاومیر مروژک" به کار گردانی "پارسا پیروزفر" نگاشتید، قابل مشاهده است.

پایه و اساس آن مطلب تحلیل و بررسی شرایط اجتماعی حاکم بر احوالات جناب مروژک در زمان نگارش نمایشنامه مذکور بود.
اگر موافق باشید از همین منظر به نقد جنابعالی بر نمایش "ترانه های قدیمی" نظاره کنیم.

سوال:
چطور است که برای نقد نمایشنامه ای که توسط نویسنده ای که به زعم دوست مشترک عزیزمان "کاوه ت" «از آن سرگردانهای چپیست که جایی بین صفحه های تاریخ دهه ۵۰ و ۶۰ گم شده است.» زحمت مطالعه و تحقیق و تطبیق واقعیتهای موجود در زمان حیات نویسنده بر روحیات و جهان بینی وی را بر جان خریدن، جایز و واجب است؟ اما در بررسی و تحلیل متنی که در دوران معاصر، همزمان با دوران زیست ما (پ.ن 1) نگاشته شده، هیچ اثری از این نوع نگاه نمی بینیم.

چطور است که هیچ اثری از جهان بینی نویسنده در این نقد مشاهده نمی شود؟
چرا هیچ نشانی از ارتباط این نمایش با سایر مکتوبات نویسنده در نقد شما نیست؟ (پ.ن 2)
چرا هیچ اشاره ای به موقعیت اجتماعی نویسنده نشده؟ اینکه طی حداقل 10 سال گذشته (نه بیشتر) چه روندی را طی کرده؟
چرا هیچ اشاره ای به تاثیرات وقایع اجتماعی بر رفتار و اخلاق حرفه ای و هنری نویسنده و خالق این اثر نشده؟

حرف آخر:
به گمانم به ازای هر یک کلمه ای که در نقد مروژک دهه 50 و 60 (آن هم فقط در جایگاه یک نمایشنامه نویس) می نویسیم، باید کلمات به مراتب بیشتری را به تحلیل و بررسی عملکرد و رفتار هنری و اجتماعی محمد رحمانیان (نویسنده و کارگردان و ...) اختصاص دهیم.

مجددا بابت روده درازی عذر خواهی می کنم.

پ.ن 1:
مسئله همزمانی حیات ما با نویسنده این نمایشنامه از آن رو حائز اهمیت است که بسیاری از ملاحظات، اقتضائات و امکانات این دوران بر ما روشن است. و ما در مطالعه شرایط اجتماعی حاکم بر احوالات افراد معاصر خود کمتر دچار زحمت می شویم تا تحقیق درباره کسانی که پیش از ما می زیسته اند.

پ.ن 2:
نقد جنابعالی از آن رو واجد به چالش کشیده شدن با این سوالات است که دست کم از نگاه بنده جنابعالی جزو معدود دوستانی هستید که هم نقد اصولی می کنید و هم به نقد اصولی قائل هستید.
شاید اگر فرد دیگری نویسنده این نقد بود، ضرورتی برای طرح چنین پرسشهایی نبود.
۱۸ اسفند ۱۳۹۳
محمود عزیز
ضمن اینکه ممنونم مطلب حقیر را مطالعه فرمودید. همچنین هرچه نوشته طولانی تر باشد از نظر من بهتر است پس تلاش شما را در دفاع از این اثر می ستایم.

اما پاسخ فرمایشات ... دیدن ادامه ›› حضرتعالی
هواپیمایی ماهان هرروز پرواز به ساری دارد. منبع:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AF%D8%B4%D8%AA_%D9%86%D8%A7%D8%B2_%D8%B3%D8%A7%D8%B1%DB%8C

در نمایش که نشنیدیم چرا این دختر پولدار با هواپیما سفر نکرده است. جالب است که کاراکتر مذبور دقیقا میگوید آژانس گیر نیاوردم که اومدم ترمینال شرق! پس ترسی از سفر با خودروی شخصی نیست آژانس گیر نیامده است!! عجیب نیست که اتوبوس هست و آژانس نیست؟!
در ساخت آثار رئال قرار دادن یک کاراکتر در یک موقعیت نیاز به یک منطق دارد. در خلق اثری که میخواهد رئال باشد نویسنده باید دائم از خودش بپرسد در اینجا چه سوالاتی ممکن است برای مخاطب ایجاد شود و به مهترین این سوالات پاسخ دهد. این هم یک سوال بسیار ساده و مهم است که این بانوی ثروتمند چه شده که سفر آسوده و سریع با هواپیما را ول کرده و با اتوبوس دارد میرود ساری؟! ضمن اینکه این کدام موقعیت زمانی در سال است که در آن اتوبوس هست اما آژانس نیست؟!
شاید از نظر شما این ایرادی که من میگیرم نوعی کل کل است! برای افرادی که خودشان نویسنده نیستند حرف شما میتواند درست باشد. اما بنده که خودم مینویسم خیلی ایده های بهتر و باورپذیری برای روبرو شدن این دو کاراکتر در ترمینال شرق دارم. طوریکه سوالات اینچنینی و شبهه ای هم صورت نگیرد. اگر لازم دیدید به صورت حضوری ایده های بهتر را خدمت شما عنوان خواهم کرد.

در مورد آشنایی این دختر و سلطان به واسطه موبایل این فقط میشود پاسخ به سوال چگونگی آشنایی! باید عرض کنم که هنوز هم این آشنایی در خدمت محتوای نیست و میشود ایجاد یک فرم پست مدرن بدون داشتن معنایی خاص. برای مثال فیلم عشق سگی و بابل ساخته آلخاندرو اینیاریتو یا داستان عامه پسند ساخته تارانتینو و ارتباطات زمانی و مکانی اش را با این اثر مقایسه کنید. در مقابل این آثار پست مدرنیسم در ترانه های قدیمی مانند یک جوک میماند!

در حوالی پارک آب و آتش که نه اما کمی آنطرفتر پارک ملت با قدمتی بیش از 40 سال موجود است و سرباز مذکور برای رسیدن به پارک ملت از جوادیه لازم نبود آن همه دیالوگ بگوید! راحت میگفت از میدان راه آهن با اتوبوس مستقیم میام بالا میشه پارک ملت! ضمن اینکه تکرار میکنم من نویسنده ترانه های قدیمی نیستم و اگر بودم میرفتم تمام آن منطقه را زیر و رو میکردم تا پارکی پیدا کنم که با محتوای نوستالژیک اثرم تناسب داشته باشد.
و مسئله مهمی که در مطلب بنده از نقطه نظر شما دور مانده است همین است. بنده در آن قسمت دقیقا اشاره کرده ام که اگر فرض کنیم محتوای اثر میخواهد نوستالژیک باشد پس اینها چیست؟؟ بنده عرض نکردم اگر فرض کنیم محتوای اثر میخواهد نمادهای تهران را نشان دهد. که قطعا ترانه های قدیمی نمیخواهد نمادهای تهران را نمایش دهد که اگر این بود میدان آزادی نماد بهتری است تا متروی صادقیه و همان حوالی هم هست! یا بازار تهران هم جزو نمادهای تهران است که در اثر دیده نمیشود.شهرک غزالی که اصلا خارج از محدوده شهری تهران است! پس هدف نویسنده اگر نمایش نمادهای تهران هم باشد باز عقیم و ناکارآمد است.
اما میفرمایید محل این اپیزودها معنایی دارد که بنده دوست دارم بدانم چه معنایی دارد؟! گلابدره،متروی صادقیه، کافه نادری(جمهوری)، پارک آب و آتش(جهان کودک)، میدان فردوسی، شهرک غزالی (کیلومتر 15 جاده کرج) چه ارتباط مفهومی با هم دارند؟

محمود عزیز نویسنده وقتی که برند شد دیگر قلم به دست میگیرد و آن حساسیتهای زمان گمنامی را رها میکند. میرود پارک آب و آتش کبوترخانه ای میبیند که نه کبوتر دارد نه خانه است دلش میخواهد این دیالوگ را در نمایشنامه اش وارد کند. همین! علت انتخاب پارک آب و آتش چیزی فراتر از این نیست!
۱۸ اسفند ۱۳۹۳
اما پاسخ به سوال بسیار خوب حضرتعالی که جوابش خودش باید یک پست جداگانه باشد. این سوال نشانه نکته سنجی و ریزبینی شماست که قابل ستایش است و من بسیار دوست داشتم این بحث در تیوال صورت پذیرد.

من دوست دارم پاسخ شما را با ارائه بخشهایی از نظرات استاد سمندریان بدهم:
استاد سمندریان اعتقاد داشت حتی اجرای یک سطر از نمایشنامه های ایرانی اتلاف وقت است. ایران را به کل با تئاتر بیگانه میدانست و هیچگاه در طول زندگی هنری خود حتی یک نمایشنامه ایرانی اجرا نکرد.

محمود عزیز واقعا چرا من تئاتر مائوزر را میبینم و برای آشنایی با جهانبینی هاینر ... دیدن ادامه ›› مولر یک هفته تحقیق میکنم؟ چرا هنوز جرئت نمیکنم در قسمت پنجم نقد مائوزر از تئاتر پست دراماتیک بگویم؟ چرا در مورد مروژک تحقیق میکنم و درباره رحمانیان نمیکنم؟
پاسخ خیلی ساده است. جهانبینی مولر، مروژک، برشت، بکت و سارتر در نمایشنامه هایشان واضح است و داد میزند! اما آشی به نام ترانه های قدیمی که معلوم نیست کنسرت است یا تئاتر؟ میخواهد نمادهای تهران را نشان دهد یا ایجا نوستالژی کند؟ میخواهد سنت و مدرنیسم را پیوند بزند؟ را چگونه بررسی تحقیق شده بکنم؟
وقتی خود آقای رحمانیان انقدر برای چیزی که مینویسد وقت نمیگذارد که بداند هر روز هواپیمایی ماهان پرواز به ساری دارد من چرا باید برای کنکاش در نوشته ایشان تحقیق کنم؟ وقتی این همه موضوع کلیشه ای در این اثر میبینم متوجه میشوم نویسنده دغدغه نداشته و فقط خواسته دیالوگ نویسی کند. که این اثر از دیدگاه دیالوگ نویسی خیلی هم اثر خوبی است و به این مساله در متن اصلی اشاره کرده ام.
برشت را با تئاتر روایی میشناسند. مولر را با تئاتر پست دراماتیک. بکت را با پست مدرنیسم رحمانیان را با چه چیزی میشناسند؟ کسی که دنباله روی روش بهرام بیضایی در نویسندگی و اجراست! بلیطهایش همیشه گرانتر است چون رحمانیان است. شما به بنده بفرمایید این رحمانیان چیست؟! بنده نمیخواهم ارزش یک هنرمند و نویسنده را پایین بیاورم اما سوالهای شما درباره قیاس مروژک و رحمانیان به نظرم به شدت اغراق آمیز است.نظر کاوه عزیز محترم اما مروژکی که فقط تانگویش به چندین و چند زبان دنیا ترجمه شده است را شما با رحمانیان قیاس میکنید و از بنده میپرسید چرا به دنبال جهانبینی رحمانیان نیستم؟ پاسخ ساده است محمود عزیز. چون رحمانیان اصلا جهانبینی ندارد. نه پایه گذار سبکی در هنرهای نمایشی است نه کاراکترهایش آنچنان سمبلیک است که برای دریافتنشان نیاز به تحقیق باشد. شما در "بر پهنه دریا" که جزو آثار بسیار معمولی مروژک است سه کاراکتر میبینید به نامها کشتی شکسته بزرگ و متوسط و کوچک. همینجا سوال پیش می آید که کشتی چیست؟ چرا شکسته است؟ هر یک از اینها نماد چیست؟ و برای یافتن این سوالات نیازمند تحقیق هستید. اما در ترانه های قدیمی زنی میبینید که نازاست و شوهرش سرش هوو آورده! لیلای مهرجویی این را گفت، سریال در پناه تو گفت، سریال پس از باران گفت! محمود جان برای چنین کلیشه ای چه تحقیقی از من انتظار داری رفیق؟!
بله بنده اذعان میکنم که تئاتر آخرین نامه را دیدم و همان شب نوشتم اما مائوزر را دیدم و تا دو روز جرئت نوشتن نداشتم. چون فرق هاینر مولر و جهانبینی اش با مهرداد کوروش نیا و جهانبینی اش زمین تا آسمان است. همینطور همین فرق بین مروژک و رحمانیان است.

امیدوارم در پاسخهایم جسارتی رخ نداده باشد. بنده اعتقاد دارم به جای اینکه هنرمندان را باد کنیم باید از آنها انتقاد کنیم که پیشرفت حاصل شود. بی توجه به مسائل حاشیه ای رخ داده رحمانیان فقط یک نمایشنامه نویس معمولی است. وقتی اینجا ساعدی و بیضایی داریم و مشخص است که آقای رحمانیان به شدت پیگیر تقلید از سبک بیضایی است پس من اگر بخواهم کسی را بزرگ بدانم آنها را میدانم! ضمن اینکه یعقوبی،بیژن مفید، محمود استاد محمد، عباس معروفی، عباس نعلبندیان، پرویز صیاد و ابوالقاسم جنتی عطایی را نیز به عنوان افرادی که در نمایشنامه نویسی موفق تر از رحمانیان هستند میتوان نام برد.
۱۸ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید