تئاتری که تئاتر نیست، کنسرتی که کنسرت نیست
نقد کنسرت-تئاتر ترانه های قدیمی
نویسنده و کارگردان: محمد رحمانیان
امتیاز: 3 از 10
(قسمت اول)
مقدمه
این تئاتر به دلیل فرم خاصی که دارد و تلفیقی از کنسرت و تئاتر است در دو بخش کنسرت و تئاتر نیز مورد بررسی قرار میگیرد. در اجرای بخشهای
... دیدن ادامه ››
نمایشی ترانه های قدیمی المانهای بسیاری از هنرهای نمایشی حذف شده و حول محور بازی بازیگر اجرا میشود که همین مساله اجرا را ضعیف کرده است. در ادامه به دلایل رخداد این ضعف ها پرداخته میشود.
نقد تئاتر - نمایشنامه
نمایشنامه اپیزودهای مختلفی دارد که تماما دیالوگ محور است. اپیزودها یا بیان یک مونولوگ هستند یا دیالوگی بین دو نفر. اکت خاصی تعریف نشده است و همه چیز در بیان خلاصه شده است. دیالوگ ها سخت و ثقیل هستند و به سبک کلام عامیانه به خوبی پردازش شده اند. نمایشنامه این تنها المانی که دارد، یعنی دیالوگ، را خوب دارد و هنرمندان قدیمی هنرهانی نمایشی ما همواره در بخش دیالوگ و دیالوگ نویسی بسیار چیره دست بوده و هستند.
به دلیل فرمی که نمایشنامه دارد شخصیت پردازی برای نقش ها ضعیف است و کسی نمیتواند صفات و ویژگی های کاراکترها را به صورت عمیق کنکاش کند و دریابد. این خود به تنهایی ضعف برای نمایشنامه محسوب نمیشود. ضعف شخصیت پردازی آنجا خودش را نشان میدهد که نویسنده بخواهد بین مخاطب و کاراکترش همذات پنداری ایجاد کند. با خنده او بخندد و با گریه او بگرید. خیلی باید حساس و احساساتی باشید که بتوانید با دیدن اپیزودهای ترانه های قدیمی از ته دل بخندید یا عمیقا گریه کنید.
اگر فقط بخواهیم به بخش تئاتر نگاه کنیم ترانه های قدیمی سعی دارد که تراژی کمیک همیشگی و ساده باشد. تمام اپیزودها با یک خنده و شادی شروع و با یک گریه تمام می شوند. زمان کمی که به دلیل فرم نمایش به هر اپیزود تعلق میگیرد موجب میشود این تضاد نزدیک غیرواقعی جلوه کند. مثلا کاراکتری که در یک تماس تلفنی به دوستش میگوید که از طلاق گرفتن راضی است و احساس آزادی میکند و کمتر از 5 دقیقه بعد پای همان تلفن گریه میکند و میگوید ای کاش یک نفر بود و از طلاق راضی نیست!
داستانها بسیار سطحی روایت میشوند و اثرگذاری کمی دارند. نویسنده که خود مدتی را در کانادا گذرانده از دم دستی ترین داستانها که پشتش هیچگونه فکری نیست برای روایت اپیزودها استفاده کرده است. داستان آن پسر فقیر و دختر پولداری که در ترمینال شرق با هم مواجه میشوند و اصلا معلوم نیست این دختر پولدار که آپارتمان رو به اقیانوس در ونکوور سفارش میدهد چرا برای سفر به ساری از هواپیما استفاده نمیکند؟ اگر هواپیما در اثر مشکلی پرواز نداشته چرا جلوی همان درب ترمینال شرق یک تاکسی در بست نمیگیرد و خودش را معطل و اقدام به سفر با اتوبوس میکند؟!! همان مسئله ای که در فیلم فارسی ها هم دیده میشود! این دختر پولدار و پسر فقیر باید به زور نویسنده در ترمینال شرق با هم ملاقات کنند تا داستان شکل بگیرد و همین زور و اجبار منطق روایی اثر را از بین میبرد.
آن جانباز فقیری که گدایی میکند، آن زنی که نازاست و سرش هوو آمده و آن کور فقیری که گدایی میکند و آن سربازی که رفیقش روی مین رفت! چه قدر فیلم و داستان در این موضوعات دیده اید و خوانده اید؟ آیا این موضوعات دیگر کلیشه نشده است؟!
نویسنده ای که تحت تاثیر ادبیات پست مدرن میخواهد پست مدرن بنویسند اما از پست مدرنیسم تنها ظاهرش را یافته است! کاراکترها در مکانهای مختلف نمایش داده میشوند اما بین آنها نوعی ارتباط یا شاید همزمانی وجود دارد. دختر پولدار در ترمینال شرق با سلطان در متروی صادقیه آشناست و تلفنی درباره او حرف میزند. اما این ارتباط عمق ندارد و اصلا معلوم نیست این ارتباط داشتن به چه دلیل در نمایشنامه عنوان میشود و چه چیز را میخواهد برساند؟! وقتی نویسنده در فرم خط سیر زمانی را دستکاری میکند و میخواهد پست مدرن بنویسد اما این فرم هیچ ارتباطی با محتوای اثر ندارد یعنی نویسنده فقط از این تکنیک خوشش آمده و خواسته یکبار آنرا امتحان کند!
در کلیت محتوای اثر این سوال وجود دارد که آیا ترانه های قدیمی میخواهد نوستالژی ایجاد کند؟ اگر اینطور است اپیزودهای متروی صادقیه و پارک آب و آتش چه نوستالژی ای میتوانند داشته باشند؟ پارکی که قدمتش به دهه هم نمیرسد چگونه با قدیمی ترین و نوستالژیک ترین آهنگها ارتباط میابد؟ پاسخ یک سرباز است که رفیقش روی مین رفته! حال این همه پارک قدیمی و سوژه قدیمی در تهران که به ترانه های قدیمی هم بیاید وجود دارد. چرا نویسنده از آنها استفاده نمیکند؟ اگر ترانه های قدیمی در بخش کنسرت میخواهد نوستالژی ایجاد کنند چرا همین مکانها هم ایجاد نوستالژی نکنند؟ آیا قسمت تئاتر باید قسمت کنسرت را نابود کند؟ یا در خدمت آن باشد؟
به همین دلایل هم هست که اکثرا اپیزود کافه نادری و میدان فردوسی را عمیق تر درمیابند. چون همخوانی بیشتری با فرم کار دارد و خودش نوعی نوستالژی است. بنابراین اگر هدف ترانه های قدیمی ایجاد نوستالژی است در بخش تئاتر به شدت ناموفق عمل میکند.
اما اگر هدف نویسنده را تعارض دوران قدیم با جدید در نظر بگیریم اپیزودها موفق تر عمل میکنند. خصوصا که در اپیزود شهرک سینمایی فرم روایت با چنین محتوایی تناسب بیشتری پیدا میکند. اپیزودها همه در دوران جدید روایت میشوند و ترانه ها قدیمی هستند. شاید نویسنده از عمد اپیزودها را چنین بی محتوا و عذاب آور نوشته است که بگوید دوران جدید سخت و عذاب آور است اما در قسمت نوستالژیک و قدیمی که کنسرت باشد چقدر همه چیز خوب و زیبا است! این شبهه در بخش تحلیل کنسرت بررسی خواهد شد.
(ادامه دارد)