به دیدنم بیا
دستهایت را بیاور
تا جای خالی زخم هایم را پر کند
به دیدنم بیا
چشم هایت را بیاور
که در آن دریا را ببینم
و موهایت را از زیر چادر مشکیت بیرون بینداز
تا غرش موج های دلتنگی را حس کنم
به دیدنم بیا
و دندان هایت را مسواک نزن
تا طعم سیب تازه
... دیدن ادامه ››
را از لب های تو بچشم
و شب هایی که با میله های زندان خلوت میکنم
برایشان تعریف کنم که
هنوز هم درخت حیاط خانه یمان سیب های ترش و سبزی میدهد
به دیدنم بیا
صدایت را بیاور
تا گوشم مزه ی زندگی را بو بکشد
به دیدنم بیا
و خودت را بیاور
تا زندان بانان ببینند
که زیبایی تو از آزادی نیز
زیبا تر است
-سبحان قربانی
از کتاب " مردی که شاید روزی خودکشی بکند "