(( هزار دستانِ این گلزار نیآمد ))
خزان گشت و بهار در کار نیآمد
گذشت عمر و پیام از یار نیآمد
هزاران گُل در این گلشن بدیدم
ز هیچ یک بوی آن دلدار نیآمد
حدیثِ عشق و درد و اشک آهم
به جز با خونِ دل در کار نیآمد
دلِ سرگشته ام هر سو که بشتافت
برون از گردشِ پرگار نیآمد
صبا در گوشِ گُل میکرد نجوا
هزار دستانِ این گلزار نیآمد
دل
... دیدن ادامه ››
اندر خون بغلتید از فراغش
ز کویِ او خطِ تیمار نیآمد
به جز او از همه کس دل بریدم
تسلّای دلِ خونبار نیآمد
خزانِ عمر شبی پایان پذیرد
دوایِ این دلِ بیمار نیآمد
مباش ای دل در این دنیا امیدوار
که هیچ کس را خطِ دلدار نیآمد
===============