در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علی ایزدی درباره نمایش از زیر زمین تا پشت بام: افسانه گربه‌های ایرانی موضوع سرود و هم‌سرایی (و به یک ‌معنا موسیقی) د
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:23:08
افسانه گربه‌های ایرانی
موضوع سرود و هم‌سرایی (و به یک ‌معنا موسیقی) در فیلم «ای ایرانِ» ناصر تقوایی به‌عنوان یک کمدی سیاسی، تقابل فرهنگ و نظامیگری را عریان می‌کند. از نمای اولیه که بر زمینه پرچم شاهنشاهی سه رنگ سبز، سفید و سرخ چند قبضه تفنگ می‌‌آید، نظامیگری رو به زوال به سخره گرفته می‌شود تا پایان فیلم که دانش‌آموزان مدرسه سرود «ای ایران» را روی تیتراژ می‌خوانند. موسیقی و حضورش به‌عنوان یکی از دروس تحصیلی که از پیش از انقلاب در مدارس تدریس می‌شد از «ای ایرانِ» تقوایی که با تاکید روی همین موضوع، بخشی از تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران را روایت می‌کند، این‌روزها در نمایش «از زیرزمین تا پشت‌بام» هم خودنمایی می‌کند؛ به‌ویژه این‌روزها که از چهارسوی ایران می‌شنویم کنسرت‌های گروه‌های موسیقی ایرانی لغو می‌شود. سرنوشت شوم لغو کنسرت‌های موسیقی حالا گره خورده به نمایش مستند «از زیرزمین تا پشت‌بام»؛ وارد سالن تئاتر ایرانشهر که می‌شوی، به تو گفته می‌شود مراقب باشی وارد صحنه نشوی (عملا صحنه‌ای وجود ندارد) و بعد که می‌روی روی صندلی‌ات بنشینی، بروشورهایی را که حکم هدفون دارند از روی صندلی برمی‌داری؛ گویی تو نیز با بازیگران نمایش (صابر ابر، الهام کردا، هوتن شکیبا و مارین ون‌هولک) هدفون به گوش می‌زنی تا فقط موسیقی بشنوی. نمایش که شروع می‌شود از چهار زاویه دید که در بازی نور و کلمه مدام تو را بازی می‌دهد، روایت‌هایی از مرگ «سگ‌های زرد» را می‌شنوی. هرچند نمایش می‌خواهد نشان دهد که تاکیدش روی موسیقی یک گروه زیرزمینی ایرانی در اواخر دهه هشتاد است که به دلیل مشکلاتی ناگزیر به خروج از ایران می‌شوند و به آمریکا می‌روند، اما عملا روی موسیقی این گروه مانور نمی‌دهد؛ بلکه آنها فقط مرگ تراژیک «سگ‌های زرد» را روایت می‌کنند. گویی مصداق این حرف فردینان سلین در رمان «قصر‌به‌قصر» است که روایت مرگ یک سگ است: «اشکال مرگ بشر این است که یکسره های‌وهوی است!» در این نمایش نیز، آنقدر که مرگ «سگ‌های زرد»، «های‌وهوی» داشت، صدا و موسیقی‌شان «های‌وهوی» نداشت. نمایش هرچقدر نکات خوبی دارد، اما هرگز سعی نمی‌کند روی «صدا»یی که تاکید دارد زنده است و به حیات خود ادامه می‌هد، و این صدا «فارسی» است، جهت داده شود: «یه‌بار بم گفت تنها چیزی که از یه آدم می‌مونه صداشه. صدا هیچ‌وقت نمی‌میره. ... دیدن ادامه ›› می‌ره تو کف خونه. یه جایی توی شکافای کابینت آشپزخونه، توی بالش و پتوی آدم ذخیره می‌شه...» اما نمایش تنها روایت مرگ است: مرگ چهار موزیسین ایرانی با «رویای آمریکایی» در «ینگه دنیا». نمایش مستند «از زیرزمین تا پشت‌بام» را باید دید، اما نباید فراموش کرد، آن‌قدر که مرگ «سگ‌های زرد» صدا کرد، صدایشان که موسیقی‌شان بود و موسیقی‌شان که زندگی‌شان بود، صدا نکرد. نمایش «از زیرزمین تا پشت‌بام» هم هرچند می‌خواهد این «صدا» را نشان دهد، نمی‌تواند. بااین‌حال، دیدن این نمایش، دیدن دیگرباره خودمان است در موقعیتی که می‌توانستیم کاری کنیم که نه «سگ‌های زرد» بمیرند و نه «صدا»یشان. اگر نمایش‌های مستند «ویران»، «شنیدن» و «دکلره» را هم دیده‌اید، از این نمایش هم لذت می‌برید. شما از همان ابتدای ورود به سالن نمایش وارد دیالوگی می‌شوید که پایانش کودکی یک دانش‌آموز سوئدی است (به‌نوعی کودکی خود شماست) که در مدرسه‌اش موسیقی را به‌عنوان یکی از دروس تحصیلی، می‌خواند، می‌نوازد، و حالا تو با او و از زبان فروغ می‌خوانی: «صدا، صدا، تنها صدا/ صدای خواهش شفاف آب به جاری‌شدن/ صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک/ صدای انعقاد نطفه معنی/ و بسط ذهن مشترک عشق/ صدا، صدا، صدا، تنها صداست که می‌ماند...»
آریامن احمدی
منبع : http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/163318