رولور دارای یک استوانه در مرکز ، برای گذاشتن شش فشنگ داخل آن است ؛ اما اگر فقط یک فشنگ داخل آن گذاشته و استوانه بچرخد ، آن وقت معلوم نیست آن تیر سهم چه کسی شود ؛ درست مثل یک زندگی در بحبوحهی یک انقلاب و اگر این اسلحه بین سه رفیق ، سه همرزم چرخیده باشد و تیر نصیب یکی از آنها شده باشد ، آن دو دیگری چه خواهند شد ؟
رولور میچرخد حالا بین دو رفیق قدیمی که از چهل سال قبل دشمن شدهند ، بین دو همرزم که از چهل سال قبل در پی هم گشتهند و گریز کردهند ، اسلحه دست یکی ست و روی به دیگری و قرار گذاشته میشود فشنگ هنگامی شلیک شود که تیرآهنی میافتد تا صدای شلیک و صدای آهنها در هم بپیچد تا کسی متوجه نشود که کسی کشته شده است .
چه کسی کشته میشود ؟ آن کسی که چهل سال پیش به خاطر عشق رفیقهایش را لو داده یا آن کسی که از چهل سال پیش در پی رفیقش گشته تا به او بگوید فهمیده است اشتباه کرده و دیگر رفیقشان را اشتباه کشته .
تبادل حرفها در محوریت یک داستان بین دو کس که یکی طرفی از صحنه ایستاده و یکی طرفی دیگر ، بدون هیچ آکساسویاری جز یک رولور ... تبادل حرفها در محوریت یک داستان با بازیهایی که در بدنهای طراحی شدهی دو بازیگر نمایشی متفاوت را میسازد ... تبادل حرفها در محوریت یک داستان با فن بیانهای قدرتمندی که در صدای فربد فرهنگ و علی باقری شخصیت سازی نو را ایجاد میکند ... تبادل حرفها در محوریت یک داستان با حاشیههایی که به تماشاگر (که حضور ندارد) قضاوتهای متفاوت میدهد ... تبادل حرفها در یک استوانه به اسم زمان که حاکی از نویسندهگی نویسندهیی خوش ایده و کارگردانیِ کارگردانی خوش ذهن است که نوشته
... دیدن ادامه ››
را در فضای طراحیش ساخته.
تنها آکساسویار این نمایش یک اسباببازی ست ، یک تفنگ پلاستیکی ، یک شی بچهگانه که به نظر یک موضوع را مطرح میکند . چیدمان دو بازیگر در صحنه و خالی بودن بینشان (که فضای یک طبقه از یک ساختمان نیمه کاره را القا میکند) و نیز استفاده از دو ردیف جایگاه تماشاگران (که حضور ندارند) به نظر یک موضوع را ایجاد میکند . صداهایی که با مهندسی صدا بهوجود آمده است از بیان بازیگر گرفته تا افکتهایی که پخش میشود ( و حتا شاید نویزی که هنگام نشستن تماشاگرها به ناگاه همه را میپراند) به نظر یک موضوع را نمایان میکند . این نمایش نیاز به فکر کردن بسیار دارد ، حتا اگر موضوعی ساده و داستانی پیشه پا افتاده (مسعود کیمیایی وار) داشته باشد ...
دو نمایش از گروه سوراخ تو دیوار که پشت سر هم دیدم ... اشتباه کردم ... فضای کنونی روزهایم را درگیر خود کرده و سوراخ کرده دیوار کشیده به دور افکارم را ؛ تماشا کنید .