نظر یکی از مخاطبین را که اصولاً نظر نبود و نقدی سراسر عصبانیت بود را خواندم. منتقد محترم که اولین بار است نامشان را می شنوم و اگر « عضو کانون ملی منتقدان تاتر » را در معرفی خود حذف می کردند دیگر هویتی برایشان باقی نمی ماند جواب خود را در رادیو فرهنگ از کارگردان محترم گرفتند و حاصل آن، این نقد سراسر عصبانیت بود که به جزوه های کلاس نقد دانشکده ی تاتر می ماند. بیش از سه دهه از بیماری مزمن تاتر ملی در ایران می گذرد و این تاتر ملی که هیچ کس در این مدت نتوانسته از آن تعریفی ارائه دهد تنها دکانی شده برای آنهایی که تاتر را از ذات انسانی خود خارج کرده و می خواهند آن را به مرزهای جغرافیایی و قومی و نژادی محدود کنند. فکر کنید بکت یک روز از خواب بیدار می شد و یک منتقد ایرلندی می گفت آقای بکت خجالت بکش! تاتر ملی ایرلند پس چه شد؟ چرا به دردی مردم ایرلند از استعمار انگلیس می کشند اشاره نمی کنی ؟ حساب یونسکو و پینتر و آرابال هم که دیگر با کرام الکاتبین!
سعی ما این است که به عنوان تاتری کاملاً مستقل اندیشه ها و دغدغه های بشری را به روی صحنه بیاوریم. خواه این انسان در ایران باشد، خواه در شیلی یا هر جای دیگر جهان.
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم