بالایی ها، جنسیت، جنگ، غذا، اعتماد، زندگی، کتاب قانون، باد، رهایی، وفاداری، اخلاق پزشکی، عشق، رهبری، مرگ، رفراندوم، غریزه، نفرت، رقص، امنیت، اندام زنانه، نیایش، اعتماد، هرج و مرج، آزادی، حمام آفتاب، خیانت و سرسپردگی
این ها و بعضی دیگر عبارات و مفاهیمی اند که در حین اجرا همچون پیاده نظامی انگیزه مند از پیش چشمانمان رژه می روند و زیر پوتین های سخت و ستبر خود باور و تعریف ما از خود و فراتر از آن از تمامی مفاهیم و مسلمات خوش نشین ذهنمان را بیرحمانه لگد مال می کنند.
یک سال از خوانش ریگولیتو از بازگشت به خانه پینتر گذشت ... و باز هم چه شگفت و حیرتی از تمامیت آن گروه....از تعهدش به هنر و از وفاداریش به مسیر و مشی گزیده اش... و از بازی کاوه و مینای آن.... و از همه شگفت انگیزتر، از متن خود نوشت بسی تحسین برانگیز آن
رفقا ! صادقانه بگویم پیکر تندیس عزت نفس و خود باوریم آنچنان تیشه خورده از دست تقدیر و زمانه در این سالیان که هنوز بسی سخت توانم باور کرد آفرینش چنین متنی از هم نسل و کلاسهایم را
و باز هم البته حسرتی دوباره....حسرت دیدن صندلی های قرمز خالی!