حکایت تلخ این روزهای ما.هنر،همچنان در قید و بند پولی که برای هنر استفاده نمی شود.تو را مجبور می کنند گونه ای دیگر بیندیشی و زندگی کنی.نگاه متفاوت تو،طالبی ندارد.تنهایی عمیقت،لحظه به لحظه،عمیق تر می شود.دنیا در تظاهر و خودفریبی خود همچنان پیش می رود و از تو می خواهد همرنگ جماعتی شوی که در آن،هر چیزی با پول و موقعیت سنجیده می شود.در این میان،انسانیت و دوست داشتن است که پشیزی ارزش ندارد و اگر از آن تبعیت کنی،انگ تحجر،ساده بینی و قدیمی بودن به تو می زنند.از تو می خواهند که اگر می خواهی پیشرفت کنی،خودت را رها کنی و همرنگ جماعتی شوی که برایت تعیین می کنند چگونه بپوشی،چگونه بیندیشی و چگونه دوست داشته باشی.اجرای قوی ای نبود،اما محتوای بسیار خوبی داشت.و واقعیت کنونی را خوب مطرح کرده بود.واقعیت تلخ تنهایی انسان امروز،و غلبه کردن پول و موقعیت بر زندگی.
پی نوشت:
خواهی نشوی همرنگ،رسوای جماعت شو.این است راز خود بودن.