در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیرحسین شریفان درباره نمایش شازده کوچولو: و اما شازده کوچولو... کلیت نمایش دلچسب و روان بود اما ذکر چند نکته خا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:41:30
و اما شازده کوچولو...
کلیت نمایش دلچسب و روان بود اما ذکر چند نکته خالی از لطف نیست .
1- اقتباس از یک داستان ، با بهم زدن توالی شکل گیری اتفاقات در یک رمانک که همه مردم یا دست کم اکثر آنها، با آن خاطره دارند و آن را کم و بیش می دانند، کاملن متفاوت است؛ چیزی را که شاهد آن هستیم بیان به هم ریخته ی همان قصه است و در نتیجه اقتباس واژه نا مناسبی است برای نمایش این کارگردان جوان !
2- نور پردازی خوب اما کم و کاستی هایی داشت! مانند سایه بازیگران روی کاغذ های نقاشی ، ناخوانا شدن چهره بازیگران با سایه کلاه که فکر نمیکنم هدفی داشته باشد!
3- انتقال اپیزود های به هم بعضن زمان پرتی را ایجاد میکند که بخشی از آن با موسیقی همراه است و اما بخش زیادی سکوتی است که باید به آن فکر میشد.
انتخاب موسیقی ها خوب بود اما صدای هواپیما در ابتدای کار بیشتر شبیه به صدای خاور بود ، استفاده از صداهایی که آدم ها با آن آشنایی ذهنی خوبی دارند کار حساس و ریز ... دیدن ادامه ›› بینانه است .
4- ایده تغییر کارکترها و تقسیم متوالی آن ها بین سه نفر بد نبود اما به شخصه ترجیح میدادم که شازده این قصه یک تم ثابت باشد به خصوص که با چند اپیزود سر کار داریم .
5- طراحی صحنه در نوع خودش خوب بود و اما ریزه کاری هایی هم در آن رعایت نشده بود از طراحی پره های هواپیما که یکی از آن ها با بقیه همخوانی ندارد تا ثابت بودن کلیت آن در صورتی که با چند اپیزود سر و کار داریم که حال و هوای متفاوت از هم دارند! این باعث میشد باور پذیری نقش ها و داستان تحت تاثیر منفی قرار بگیرد
6- اثر خوش ریتم و روانی رو شاهد هستیم اما لحن بیان بعضن لوس و حتا کودکانه هم می شود که شاید نیاز به بازنگری بیشتری داشته است .
7- بهناز جعفری عزیز بازیگر موجه و خوبی است اما به شخصه باورم این است که ممکن بود انتخاب های بهتری هم برای این تئاتر وجود داشته باشد به لحاظ انرژی بصری ، لحن بیان و پرفورمنس. به زعم من یک بازیگر چنان باید نقش و یا نقش هایش را مال خود کند که مخاطب در ذهنش برایش جایگزینی انتخاب نکند! در این نمایش از دید من هر کسی میتوانست جای خانم بهناز جعفری بازی کند مگر آن که اتفاقی می افتاد که ذهن من مخاطب رو تحت تاثیر قرار میداد که چنین تصوری نداشته باشم ! رجوع کنید به بازی خاطره اسدی عزیز در نمایش خاموشی دریا شک ندارم که آنقدر نقشش را صاحب شده بود که جایگزینی نداشت !
8- در مورد خود متن که به زعم اقتباسی نبود ، می شود گفت که شاید باید بیشتر پرداخت میشد و بهش بال و پر میدادند زمان ها پرت و زمان های اضافی به قدر کفایت برای پر و بال گرفتن قصه وجود داشت، همین اندازه هم البته دلچسب بود اما شاید لازم بود مخاطب با کد های بیشتری به چالش کشیده شود و یا حتا برایش تداعی داستان شود . نویسنده و کارگردان باید بیشتر در مورد متن مطالعه میکردند درست است که به نکاتی توجه داشته اند اما نکاتی ریز و کلیدی وجود داشت که باید ذکر میشد به زعم من که باعث خوانیی بیشتر و باور پذیری دلچسب تری می شد.
رجوع کنید به داستان شازده کوچولو :
شازده کوچولو برای رسیدن به آنچه در پی اش می گردد از هفت سیاره عبور می کند که ساکنان هر سیاره نماد و تمثیلی از یک تیپ و گروه از انسانهایی هستند که در سراسر هستی پراکنده اند ساکن سیاره اول نماد شاهان است که تمام عرصه آفرینش را تحت رکاب و سلطه خود می دانند و می خواهند سیاره دوم نماد انسانهای مغرور و خود پسند است که توقع دارند تمامی کائنات در برابر شان سجده کنند سیاره سوم نماد آدمهای بد کردار و بی هدف است آنانی که جز به لحظه و آنی خوش بودن به چیزی دیگر نمی اندیشند و ساکن سیاره چهارم :نماد تاجر مسلکانی که آنچه بر ایشان مهم است عدد و رقم و شماره است و دیگر هیچ، آنهایی که زندگی می کنند تا کار بکنند نه اینکه کار کنند تا زندگی بکنند و سیاره پنجم نماد انسانهایی است که همیشه فدا شده اند تا دیگران بمانند. سیاره ششم: نماد به اصلاح دانشمند است آنهایی که محبت عشق وخوبی حتی به اندازه ی کوچک آن برایشان بی اهمیت است آنها فقط باید ثبت کنند ولی زیبایی از دید گاهشان قابل ثبت نیست چون پایدار نمی ماند !سیاره ی هفتم زمین است و این آخرین مرحله ی مسیر کشف حقیقت شازده کوچولو است زمینی که علاوه بر جا دادن انواع این شش شخصیت نمادین نامبرده در خویش گاه در گوشه هایی ازآن هم کسانی را پیدا می کنید که قلبی چون ستاره روشن وتابناک دارند نکته ی قابل توجه این است که حتی در گفت وگوهایی که میان شازده کوچولو و شخصیت های نمادین داستان رد وبدل می شود رد پای عرفان شرقی موج می زند مثلا آنجایی که شازده کوچولوآدرس آدم ها را از گلی که در صحرا به آن برمی خورد می پرسد. در واقع مثل ماهی که وقتی از دریا بیرون می پرد و دوباره باز می گردد اگر بخواهند که دنیا را تعریف کند حتما چیزی خواهد گفت که نشان دهد دنیا از دید گاه او همان اطراف دریاست چون بیشتر از این حد نتوانسته ببیند وقتی به این قسمت از داستان بر می خوریم این بیت زیبای عارف عاشق عرصه ی ادبیات عرفانی در ذهن زنده می شود :
هر کسی از ظن خود شد یار من / ازدرون من نجست اسرار من
یا زمانی که جز انعکاس صدایش در کوه چیز دیگری نمی شنود به یاد بیت دیگری از مولانا می افتیم :
این جهان کوه است وفعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا
شازده کوچولو در پایان فهمید که باید به جایی باز گردد که از آن آمده او در واقع در انتها به جایی رسید که در ابتدا متعلق به آن بود درست مثل آن سیمرغ منطق الطیر عطار که در انتها فهمیدند سیمرغ و هادی شان چیزی جدا از درون خودشان نبود:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش
خیلی ازموارد در نمایش خوب بیان شد و خیلی ها هم کم سو بود اما به قدر کفایت نمایش دلچسب و در کل می شد لذت برد.به خصوص با انتخاب صحیح جناب یاکیده که حال و هوای نمایش رو تحت تاثیر قرار دادند و البته که اتفاق خوبی بود و همسو با نقش ها و موضوع نمایش.
9- دست خط هایی هم از نشانه شناسی در نمایش ف مانند شال زرد دیده می شد که قابل تقدیر بود و نگاه خاص کارگردان جوان قصه را نشان میداد .