در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امیرحسین شریفان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:51:37
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تبریک به استاد هادی حوری عزیز و تیم بی نظیرشون که شبی دلنشین برامون ساختن🌹🌹👌🏻👌🏻 بازی های عالی نور صدا دکور گریم لباس ایده های ناب متنی و اجرایی ؛ بدرخشید حسابی کیف کنیم.
تقدیم احترام و خسته نباشید به تیم خوب تئاتر تولدت مبارک.
قبل از اینکه بخوام خودم رو برای تماشای تئاتر آماده کنم سعی کردم که آماده بشم برم تولد! فضای سالن تئاتر و نوع طراحی صحنه و فاصله بسیار کم با فضای نشستن مخاطب کمک کرد تا از همون اول وارد تولد شوم از کنار شمع هایی که میزبان چیده بود عبور کنم و بنشینم روی صندلی که میزبان تولد در نظر گرفته بود و هر شخصی که وارد میشد دقیقن با پیش زمینه ذهنی من، میهمانی بود که نسبت به ورودش هم ری اکت داشتم و این یعنی کارگردان توانسته از ابتدای ورود مخاطبش رو همراه کنه، طبیعتن این پیش زمینه ذهنی تا پایان اجرا که ریتم خوبی هم داشت به من کمک کرد تا اولن خودم رو در فضای قصه قرار بدم و هم اینکه نسبت به هر بخش به عنوان نقش و میهمان 12 ام این تولد ری اکت داشته باشم. ( پیشنهاد میکنم به عنوان مخاطب حتمن شیوه نگاه کردنتون رو به هنر بررسی کنید ، قبل از مواجهه با هر خروجی هنر).
و اما بازی ها؛ به اندازه سواد هنری و تجربه و حافظه دیداری حاصل از تماشای نمایش های مختلف، مشخصن میتونم بگم که قطعن کارگردان در دو بخش بسیار خوب عمل کرده: اول، انتخاب بازیگر برای شخصیت های داستانش که بی انصافیست اگر تعریف نکنیم از اینکه نقش ها با بازیگر ها منطبق و بسیار باور پذیر بودند. دوم، بازی گرفتن از بازیگر! من معتقدم که یک گرداننده چه در یک پروژه هنر تجسمی و چه در تئاتر و فیلم باید بلد باشه که چه اندازه از چه کسی در چه مسیری استفاده کند تا کل منسجم و خوبی رو ارائه بده که خوشحالم این اتفاق را در نمایش دیدم. قطعن بازی ها نقطه عطف و کفه سنگین این نمایش هستند که خب با حضور بازیگران خوش سابقه، چنین انتظاری دور از ... دیدن ادامه ›› ذهن نیست.
صحنه به قدر بضاعت سالن قابل قبول و به قدر محتوای نمایش صمیمی بود ، قطعن طبیعیه که در سالن دیگری با توجه به شرایط و پتانسیل های فضا می شد جور دیگری هم به طراحی صحنه نگاه کرد.
در اینجا پیشنهادی دارم برای بهره بهتر از نور، البته که نور برای کلیت نمایش خوب بود اما در بخش هایی از نمایش که کرکترها به داخل اتاق می رفتند و هر بار قصه متفاوتی در اتاق جاری بود، در زمان اجرا در ذهنم گفتم ای کاش بازی نور در اون قسمت و پشت درب اتفاق می افتاد( شاید ایده ای مثل اینکه لای در باز باشد یا حتا استفاده از فاصله زیر در، که هر بار رنگ خاصی از نور رو با توجه به اتفاقی که جاریست ببینیم در حالی که تماشاگر در جریان بقیه قصه است.)
در مورد متن داستان فکر میکنم که برای پخته شدن در قسمت های مختلف هنوز جا برای کار داشت( حتمن هم درک میکنیم که هر متنی با محدودیت هایی مواجه است در عرصه نمایش هم به لحاظ زمان هم شرایط) ولی من اومده بودم تولد و به عنوان میهمان 12ام درون ذهنم با تعامل و باوری که نسبت به موقعیت خودم در اون فضا داشتم تعدادی از باگ ها برایم حل شد و درنهایت ماجرای ملموسی بود. پس خیلی ذره بین نمیگیرم دستم بخوام باگ نویسندگی پیدا کنم!( یه وقت هایی خیلی از ماها انقدر میریم تو فاز فنی دیدن یک خروجی در وادی هنر، که اصن فراموش میکنیم هنر چه کارکردی داره ! رفقا باور کنید که اگر در مواجهه با هر موقعیتی بخواهید ایده آل گرا باشید، شما را میندازه داخل یه تله ! ) همینقدر که تونستم باور کنم در فضایی مانند مهمونی هایی که اغلب تجربه میکنیم قرار دارم و اتفاقات دیکته شده نیستن و انگار در اون لحظه دارن اتفاق میافتن برایم جذاب بود، تصدیقش هم صحنه مرگ و ماجرای بعدش برایم لو نرفت.
در پایان یه نکته ای که به نظر اومد حتمن باید بهش توجه بشه اعمال محدودیت سنی برای مخاطبان نمایش، دیشب در میان جمع تماشاگران، تعدادی را دیدم که به نظر در رنج سنی 7-8-13 ساله بودن همین حدودا، شاید از نگاه من هنوز زوده که با این موضوعات مواجهه داشته باشن، تصدیق حرفم هم میتونه ری اکشن های حسی که میانه های نمایش اتفاق می افتاد باشه مانند بی قراری به خاطر در فضا قرار گرفتن و پا کوبیدن ها و ... باشه.
آرزوی درخشش برای تیم تولدت مبارک .
خیلی ممنون ازحضورتون و وقتی که برای ما گذاشتین.باعث افتخار ماست که شمامخاطب نمایش مابودین🌹🌹
۱۰ تیر ۱۴۰۱
آیلار نوشهری
خیلی ممنون ازحضورتون و وقتی که برای ما گذاشتین.باعث افتخار ماست که شمامخاطب نمایش مابودین🌹🌹
ارادتمندم ، مسیرتون روشن و بدرخشید
۱۱ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما بخشی از واقعیت هستیم که میخواهیم دیده شود!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آئورا ...انعکاس، گذشته، حال و آینده‌ی هر شخص!!
دقیقا مثل این است که شخصی خودش را در خواب دیده است، و حالا آن را در بیداری برای خودش تعریف می‏کند. روایت دوم شخصی که فضایی وهم گون ایجاد میکند... داستانی بسیار جذاب که نسخه اصلی پشتوانه های ادبی و هنری بسیاری برای دفاع دارد، به نظر می رسد در نگارش این نمایش خلاصه شدن هایی که ممکن است به اقتضای شرایط و زمان بوده، کمی میان ادراک مخاطب و صحنه و در قدم بعدی باور پذیری لحظات و شخصیت فاصله انداخته و این فاصله به جز در لحظاتی همچنان حفظ می شود... که احتمالن میشد با خلاقیت این فاصله را کمتر کرد.
بازی ها نسبتن به اندازه بود، درست به قدر تجربه ی بازیگران بر روی صحنه، تجربه ای که قطعن حاصل بارها قدم زدن روی صحنه ، دیالوگ گفتن روی صحنه و... است و حتمن به مرور در زندگی حرفه ای هر بازیگری بهتر و بهتر خواهد شد. به خصوص بازی باور پذیر سرکار خانم نوشهری در نقش پنه لوپه بسیار پخته ، به اندازه و باور پذیر بود.
نور و موسیقی به نسبت صحنه و بازی ها اتفاق خوبی بود و به باور پذیری روایت کمک خوبی می کرد. شاید میشد روی خوانایی و روان بودن حرکات بازیگران به هنگام تصویرسازیِ چیزهایی که نیست اما هست، بیشتر کار شود که فضا برای مخاطب باور پذیر تر باشد.
در نهایت بسیار خوشحالم که بعد از مدت ها مجدد عزیزان را بر روی صحنه تئاتر میبینیم و تماشای تلاش هنرمند کم ترین کاری است که می شود برای پر گشودن او انجام داد، حتمن این نمایش را ببینید اگر رمان را هم نخوانده اید، بهتر! اول ببنید و بعد بخوانید تا قدرت ادراک و تصویر سازی شخصی خودتان را محک بزنید.
تانیا، سپهر و معصومه طالبی این را خواندند
مهدی محبعلی (سهاب) و آیلار نوشهری این را دوست دارند
سپاس ازحضورو لطف شما...
ممننون که وقت گذاشتین و برای ما نوشتین???
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
آیلار نوشهری
سپاس ازحضورو لطف شما... ممننون که وقت گذاشتین و برای ما نوشتین???
ارادتمندم برقرار باشید و هر روز بدرخشید
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام، ماجرای 9% ارزش افزوده که زمان خرید بلیت دریافت میشه از طرف سایت تیوال برای این نمایش چیه دقیقن؟؟!!!!
چطور نمایش های دیگه این مالیات رو ندارن؟!
ممنونم میشم بدونم دقیقن با چه مجوزی این اتفاق داره میافته؟ که نوشتید برای این نمایش مالیات دیده شده؟
هنر تا جایی که من میدونم معاف از مالیاته
تئاتر شهر و سالن شهرزاد به این نتیجه رسیدن که باید ارزش افزوده بگیرن، یا مثلن بلیط با رعایت فاصله اجتماعی میخری (این یکی مربوط به همه سالن هاس!) بعد میبینی همه تو دل و قلوه هم نشستن، در صورتی که هنوز اعلام رسمی رفع فاصله اجتماعی برای سالن های تئاتر صورت نگرفته! و اگر هم گرفته باشه نباید سانس هایی که بلیط فروشی ش بدین صورت انجام شده رو شامل بشه، چون من نوعی که بلیط تهیه کردم شاید مایل به دیدن نمایش بدون در نظر گرفتن رعایت فاصله نباشم
از این موارد متاسفانه زیاده!
۱۵ آذر ۱۴۰۰
گروه همیاری (support)
درود بر شما
در برگه اثر و همچنین بخش فروش در کنار بهای بلیت وجود مالیات ارزش‌افزوده افزوده شد.

در فاکتور نهایی هم که بهای نهایی (شامل ارزش افزوده) از پیش وجود داشته است.

در بلیت ها هم به زودی افزوده خواهد شد.
۱۷ آذر ۱۴۰۰
گروه همیاری
درود بر شما تیم فنی بر روی این مسئله در حال کار هست و به زودی در بلیت ها قیمت ها به همراه مبلغ ارزش افزوده درج می شود. با سپاس
سپاس از توجه و امیدوارم به زودی این اتفاق بیافته
۱۷ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آخه کی وسط سوختن دلش هندونه میخواد...
جا داره که به تیم خوش فکر این نمایش تبریک بگم، بسیار لحظات دلنشینی رو تجربه کردم و هر چه نمایش بیشتر پیش رفت به این باور رسیدم که قطعن مردان باید بیشتر این نمایش را ببینند.

و اما بعد از مدت ها ننوشتن در وادی تئاتر خیلی مشتاقم چند جمله ای اینجا بنویسم .
با نقل قولی از الیا کازان در مورد اتوبوسی به نام هوس شروع میکنم ؛ لوییز کاترون در کتاب ارزشمند بینش کارگردان نقل قولی از کازان رو میاره به این شرح که : چرا موسیقی ( blues ) در خور اتوبوسی به نام هوس است؟ بلوز تجلی از تنهایی و نپذیرفتن است، محروم سازی و انزوای سیاهان و در مقابل، حسرتشان برای عشق وصال. بلانش نیز ( به دنبال آشیانه ) است، بی یار و مدد، رها شده. ( من نمیدانم به کجا می روم، ولی دارم میروم) . در نتیجه پیانوی بلوز، روح بلانش را جذب می کند، تیره روزی غیرعادی قسمت انسانی دختر که عمیق تر از دورویی آشفته اش، نیرنگ و دروغ هایش و... است. پیوسته به شما یادآوری می کند که همه این نمایش های مهیج تماشایی چگونه ایجاد شده اند.
هدف من از بیان این نقل قول مشخصن این است که به این موضوع بپردازم، بینش کارگردان نمایش مونودرام های زنانه برای انتخاب موسیقی اثر( شامل صدای بازیگران ، موسیقی پیش پرده و میان پرده و پایان) چقدر به فضاسازی ذهنی من به عنوان مخاطب کمک کرد ؛ انتخاب این که کدام بازیگر کدام نقش را با چه تن صدایی ... دیدن ادامه ›› اجرا کند قطعن کار بسیار دقیقی است که کارگردان این اثر به خوبی از پسش برآمده و علاوه بر اینکه انتخاب درستی به لحاظ اکت برای هر نقش و بازیگر داشته ، صداها و بیان ها نیز به خوبی بازیگر و شخصیت داستان را به هم پیوند داده است.
انتخاب نور نیز در اوج سادگی و مینیمال بودن بسیار ، بسیار و بسیار به اندازه و فکر شده جهان پیش روی مخاطب را روایت می کند.
و اما صحنه؛ اساسن سه حالت بیشتر نمی تواند اتفاق بیافتد در این وادی، یا چیزهایی را در فضای پیش روی مخاطب بر روی صحنه چیدمان کنیم یا چیزهایی را با ترسیم در فضای ذهن مخاطب چیدمان کنیم و در نهایت حالت سوم این است که هم زمان که چیزهایی را پیش روی مخاطب بر روی صحنه چیدمان می کنیم، مخاطب را به میان آورده و همزمان در ذهنش چیزهایی را ترسیم کنیم! که در این نمایش حالت سوم و سخت ترینش به شکل قابل قبولی اتفاق می افتد، تصویر سازی های ذهنی همراه با بازی بی نقص و بدون تپق و حرکات اضافه بازیگر ، در کنار چیدمان مینیمال بر روی صحنه ، در هر لحظه مخاطب را با خود همراه کرده و او را در فضایی بسیار دقیق چیدمان شده قرار می دهد آن هم نه در یک زمان ( زمان به مثابه دوره ی زیستن ) بلکه در توالی چند بازه زمانی با ویژگی های منحصر به فرد خود که در این مورد انتخاب موسیقی نیز به حق کمک بسیاری کرده است. ایجاد این انتزاع در ذهن مخاطب باعث می شود توام با تماشای نمایش خود را در آن فضاها قرارداده و تجربه زیستی مشابه را نیز مرور و به نوعی با شخصیت داستان همزاد پنداری کند که این برانگیخته شدن قوه تخیل اتفاق دلنشینی در تجربه تماشای یک اثر نمایشی است.
و در نهایت به زعم من نکته بسیار ظریف که می تواند یک نمایش را فارغ از هر سادگی یا بریز و بپاش های مرسوم و اجرا در سالن های بزرگ و مطرح ، شاخص کند این است که اگر بپذیریم فرض اولیه یک نمایش این باشد که عمل گویا تر از کلام است آنگاه کارگردان یک اثر باید بداند چطور از بازیگرانش بازی بگیرد!!! کاری بسیار سخت و البته حاصل یک فعالیت تیمی دقیق که باعث می شود ادراک مخاطب به درستی اتفاق بیافتد! چیزی که در این نمایش به چشم می آید.
به جرات می توان گفت در این نمایش بازی های به اندازه بودند (مناسب با شخصیت داستانی کرکتر و شخصیت و کالبد بازیگر) و به خوبی از بازیگران بازی گرفته شده بود.
در پایان به قول میخاییل چخوف در کتاب Etre Acteur یا همان بازیگری، " اندیشه های نهفته در دل یک نمایشنامه، روح آن اثر است. فضای حاکم بر آن، جان اثر است و سرانجام، هر آنچه که به چشم می آید و شنیده می شود، جسم اثر است".
ما در این نمایش در اوج سادگی ،روح و جان و در نهایت کالبد ملموسی از مونودرام های زنانه را تجربه می کنیم.
ممنونم آقای شریفان عزیز.خوشحالم که نمایش مورد توجه شما قرارگرفته.ممنون ازاینکه به تماشای مونودرامهای زنانه نشستین.????
۰۱ آبان ۱۴۰۰
ارادتمندم، برقرار باشید؛ امیدوارم شما و گروهتون هر روز بیش از پیش بدرخشید
۰۱ آبان ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نه .
بانوتیر (سمیه طیبی) این را خواند
نیلوفر ثانی این را دوست دارد
؟؟؟؟!!!
۲۳ مهر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صراحتن روی سخنم با مسئولین فروش و کارگردان و تهیه کننده نمایش هست!
ای کاش برای مخاطبتون ارزش قائل بشید !!!! و زمانی که سانسی رو به عکاسان اختصاص میدین بلیت نفروشین! یا اگر میفروشین خیلی شفاف بنویسید در تیوال و اطلاع رسانی کنید سانس ویژه عکاسی! نه اینکه وقتی نمایش شروع میشه مسئول سالن و یا عضوی از گروه اعلام کنه این سانس ویژه عکاسانه!!! اینطور مخاطبتون مجبور نیست همزمان صدای شاتر ١٢-١٣ دوربین و یا بیشتر رو اونم در حالت عکاسی پیاپی بشونه! امیرحسین سرداریان عزیز هم حتا میان دیالوگ گفتن هاش متوجه این شد که من تلاش میکردم حتا دستانم رو روی گوشم نگه دارم تا صدای شاتر ها کم تر بشه! شک ندارم که چند باری هم تمرکز بازیگران بهم خورد !
ترجیح میدم در مورد نمایش چیزی ننویسم وقتی مخاطب برای گروه نمایش معنا و ارزشی نداره!!!
کاش کارگردان، به جای اینکه یه کامنت اولی بیاد در توجیه این رفتار و حمایت ایشون پست بگذاره با یک عذر خواهی ساده به بحث خاتمه می داد.
۲۷ آبان ۱۳۹۷
اذیت نکنید خانم لیلی ئیون.
اذیت نکنید هنرمندان فرهیخته رو.
اذیت میکنید ناراحت میشن دیگه برامون کار فاخر روی صحنه نمیبرن خودمون ضرر میکنیم.
۲۷ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شاید با مطالعه کلیتی از شب های روشن داستایوفسکی قبل از دیدن نمایش؛ کمی هضم بخشی از هویت قصه بهتر شود؛
مانند خیلی از داستان‌های داستایفسکی، شب‌های روشن داستان یک راوی اول شخص بی‌نام و نشان است که در شهر زندگی می‌کند و از تنهایی و این که توانایی متوقف کردن افکار خود را ندارد، رنج می‌برد. این شخصیت نمونهٔ اولیهٔ یک خیال باف دائمی‌ست. او در ذهن خود زندگی می‌کند، در حالی که خیال می‌کند پیرمردی که همیشه از کنارش رد می‌شود اما هرگز حرف نمی‌زند یا خانه‌ها، دوستان او هستند. این داستان به شش بخش تقسیم می‌شود.
شب ١-٢-٣-٤-٥-٦
کتاب با نقل قولی از شعر گل نوشتهٔ ایوان تورگنیف آغاز می‌شود:
"و آیا این نقشی بود که سرنوشت برایش برگزیده بود
تنها لحظه‌ای در زندگی او
تا به قلب تو نزدیک باشد؟
یا این که طالعش از نخست این بود
تا بزید تنها دمی گذرا را
در همسایگی دل تو"
راوی تجربه‌هایش از قدم زدن در خیابان‌های سن پترزبورگ را توصیف می‌کند.



جناب شریفان تحلیل زیبا و درخشانی بود. تبریک بابت این ذهنیت خلاق
۲۷ مهر ۱۳۹۷
برقرار باشید جناب یکتا
۲۷ مهر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاهی کسی کاری را بلد است و انجام میدهد و ممکن است نتیجه خوبی بدست بیاید ، اما گاهی هم کسی بلد نیست و تجربه میکند و ممکن است دچار فروپاشی شود! نامبرده از دسته دوم بود! نویسنده و کارگردان البته کمتر کارگردان ، کاری را بلد نبودند تجربه کردند اما 70% کار حیف شد! ایده به خودی خود میتوانست دلچسب باشد اما، نویسنده قصه را خراب کرد همه اتفاقاتی که باید در یک قصه در میانه راه بیافتد آن انتها، با هم افتاد! انگار که بخواهد خواب را از سر تماشاگر بپراند.
استفاده از چهره های خوانا و سینمایی به زعم من خیلی لزومی نداشت در این کار! هر بازیگر دیگری هم میتوانست این نقش ها را ایفا کند! و میزان تاثیر گذاری احساسی چهره خانم پناهی ها میتوانست با اندکی گریم توسط هر بازیگر دیگری حاصل شود! ایده گرفتن از کار دیگران گاهی خوبه نه همیشه ! اما این روز ها اغلب تبدیل شده به تقلید و ادا بازی بی مورد که اصل کار رو تحت تاثیر خودش قرار میده، میشد در کار از دست خط آقای مساوات( به خصوص نمایش این یک پیپ نیست ) و یا گروه تئاتر اگزیت ( به خصوص نمایش مترسک ) چیزهایی دید که بیشتر شبیه نوعی تقلید نا به جا بود ، تاکید میکنم ایده اصلی و جاهایی لحن بیان کار به لحاظ اجرا ، به خودی خود خوب بود به خصوص بیان ذهنیت شخصیت کارگردان که پلی داشت به شخصیت خیال پرداز شب های روشن داستایوفسکی مخصوص روایت 2 شب توسط بازیگر دختر که فضای شب های روشن رو ترسیم میکرد و هم چنین اجرای بازی در حین نمایش به صورت چرخشی که به زعم من نوعی بیان ذهنیت شخصیت کارگردان قصه بود و خیال و عدم ثبات شخصیتی،خوب بود اما پخته نبود!شاید هم بشه گفت ضعیف بود اما لازمه چند روزی مرورش کنم تا ببینم میتونم بگم ضعیف بوده یا همون خام بودن براش کافیه . از طرفی شاید یکی از نقاط قوت نمایش پرفورمنس و رقص و نوشخوار ذهنیا و درونیات شخصیت اصلی قصه بود در پایان نمایش که پلی داشت به آنچه شخصیت دختر بر روی محیط مربع روایت میکرد. در کل ایده ها ایده های نسبتن خوب بودن اما قصه به قاعده نبود به خصوص سهم نویسنده .
بااین حساب با توقع پایین باید اجرارو دید
حیف واقعا ؛(
ممنون اقای شریفان عزیز
۲۶ مهر ۱۳۹۷
نمایش جسورانه بود بنظرم اونجا که به کارگردان مربوط میشه متوسط رو به بالا
۲۶ مهر ۱۳۹۷
جناب یکتای عزیز جسارت ملموسی به اون صورت نبود که بشه گفت جسورانه؛ اما کارگردانی بله میشه گفت متوسط بود .
۲۶ مهر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تجربه دلنشین و خوبی بود و به عنوان مخاطب دغدغه مند تئاتر نه صرفن تفننی، همراهی این عزیزان رو در اولین اجراشون لازم دونستم، خوشحالم که این همه استعداد پر انرژی به دنیای حرفه ای تئاتر از این صحنه معرفی شدند.
ایپزود های دلنشینی بازی کردند که اکثر کسانی که تئاتر میبینند باهاش خاطرات خوبی داشتند. همه چیز به قاعده بود به قدر و اندازه چنین ایده و موضوعی، یک خروجی کاملن آکادمیک و فکر شده به دور از زرق و برق ها و و هیاهوی فروش و گیشه و ....؛ نور ، صدا، صحنه ، بازی ها ( بعضی ها با فاصله خیلی زیادی عالی بودند و شک ندارم که به زودی در کنار بزرگان ، لحظات دلنشینی خلق خواهند کرد ) همه چیز به قاعده( قاعده یعنی به اندازه ی تلاش، ایده و موضوع و تم و هدف نمایش ) ؛ به زعم من خوبه که مخاطبان تئاتر ببینند خروجی این همه موسسات و آموزشگاه های تئاتر و سینما واقعن چیه ! ( جالبه که جایی خواندم عده ای با تنگ نظری و به اصلاح خودشان نقد! بر چسب تبلیغ آموزشگاه بازیگری رو به این نمایش چسباندن! هر چه که هست تلاش قابل ستایش این عزیزان مورد توجه باید باشد ) هستند استعدادهای خوبی که خارج از جریانات پارتی محور با پشتکار و علاقه ، نظر مخاطبشون رو ، روی صحنه جلب کنند؛ صحنه ای که کیمیاست و با اعجازش، تو را می برد تا عمق مهر، صبر، خشم، صلح، عشق، شور و جنون.


و اما ( او )...
همین اول کلام بگم که من خیلی به اون صورت مشتاق نمایشنامه ها داخلی نیستم مگر تعداد معدودی خاص اون هم طبق سلیقه و عقیده شخصی که ... دیدن ادامه ›› البته این اثر به شدت من رو جذب کرد و خوشحالم که اجرای متنی داخلی رو دیدم که از استاندارد های خوبی برخوردار بود ، حداقل به قدر سواد من از نوشتن .
لحن بیان اثر بارقه هایی از شیوه ی اجرای این یک پیپ نیست آقای مساوات رو داشت( استفاده از مدیا های محتلف و بازی دادن های جذاب تماشاگر ) که خیلی خوش ریتم به جا و هوشمندانه انجام شده و فضاسازی دلنشینی رو توی ذهن مخاطب ایجاد میکنه، نشانه شناسی های ریز بینانه ای اتفاق میافته در اجرا ، که نشان از ذهن خلاق و قوی کارگردان داره ، من به شخصه معتقدم استفاده از چندین مدیا و یه جورایی بین کارای معمول فیل هوا کردن، به تنهایی نمیتونه موفق باشه چیزی که باعث میشه تفاوت ایجاد بشه قظعن استفاده به جا از پتانسیل هاست که جناب دادگر عزیز خیلی خوب و به جا انجامش دادن.
شکست زمان و به نوعی سیالیت روایت در دو بعد درون و بیرون، بازویی می شود که مخاطب از همان اول با ریتم کار همسو شود و میخکوب بر روی صندلی با دقت حتا حاضر نباشد ثانیه ای را از دست بدهد. باور پذیری یک اثر در سبک سورئال وابسته به هنر کارگردان و البته تیم اجرا هست که در این اثر هم نشینی خوبی صورت گرفته است نه کم و نه زیاد همه چیز همان که باید، بازیگران به اندازه و باور پذیر ، صحنه متناسب با حال و هوای قصه و ....
لازم که این وسط اضافه کنم انتخاب نام( او ) برای این قصه بسیار ریز بینانه و هوشمندانه بوده و کاملن نوع روایت و گنگ بودن رو به مخاطب گوشزد می کنه.
خیلی علاقه مند و معتقدم که پیش از آغاز هر نمایشی اتفاقی بیافتد ، این جا جز معدود جاهایی بود که افتاد ، این حرکت خوب جای ستایش داره که از همان ابتدا دستانت را بگیرند و وارد قصه ات کنند!
لحن بیان و تن صدای بازپرس مانند دوبله ستوان کلمبو بود برای من که حس خوبی داشت و با عث میشد که باور پذیری بیشتر ی از نقش به من بده.
استفاده از صدا عالی و نور پردازی قابل قبول بود .
در پایان خوشحالم که در کنار تمام اتفاقات و رادیکال های جذاب این تئاتر که یکنواختی این سال های تئاتر ایران رو یه جورایی بر هم می زند ، صدای خواندن بانوان سرزمینم در صحنه تئاتر رسا و به قاعده قابل شنیدن بود.
توصیه می کنم که حتمن ببنید این اثر رو حداقل بین این همه کارهای کلیشه ، کاری رو خواهید دید که به واقع مدیوم تئاتر داره ، خلاقیت داره ، بازی خوب داره و البته ارزش دیدن .
و اما شازده کوچولو...
کلیت نمایش دلچسب و روان بود اما ذکر چند نکته خالی از لطف نیست .
1- اقتباس از یک داستان ، با بهم زدن توالی شکل گیری اتفاقات در یک رمانک که همه مردم یا دست کم اکثر آنها، با آن خاطره دارند و آن را کم و بیش می دانند، کاملن متفاوت است؛ چیزی را که شاهد آن هستیم بیان به هم ریخته ی همان قصه است و در نتیجه اقتباس واژه نا مناسبی است برای نمایش این کارگردان جوان !
2- نور پردازی خوب اما کم و کاستی هایی داشت! مانند سایه بازیگران روی کاغذ های نقاشی ، ناخوانا شدن چهره بازیگران با سایه کلاه که فکر نمیکنم هدفی داشته باشد!
3- انتقال اپیزود های به هم بعضن زمان پرتی را ایجاد میکند که بخشی از آن با موسیقی همراه است و اما بخش زیادی سکوتی است که باید به آن فکر میشد.
انتخاب موسیقی ها خوب بود اما صدای هواپیما در ابتدای کار بیشتر شبیه به صدای خاور بود ، استفاده از صداهایی که آدم ها با آن آشنایی ذهنی خوبی دارند کار حساس و ریز ... دیدن ادامه ›› بینانه است .
4- ایده تغییر کارکترها و تقسیم متوالی آن ها بین سه نفر بد نبود اما به شخصه ترجیح میدادم که شازده این قصه یک تم ثابت باشد به خصوص که با چند اپیزود سر کار داریم .
5- طراحی صحنه در نوع خودش خوب بود و اما ریزه کاری هایی هم در آن رعایت نشده بود از طراحی پره های هواپیما که یکی از آن ها با بقیه همخوانی ندارد تا ثابت بودن کلیت آن در صورتی که با چند اپیزود سر و کار داریم که حال و هوای متفاوت از هم دارند! این باعث میشد باور پذیری نقش ها و داستان تحت تاثیر منفی قرار بگیرد
6- اثر خوش ریتم و روانی رو شاهد هستیم اما لحن بیان بعضن لوس و حتا کودکانه هم می شود که شاید نیاز به بازنگری بیشتری داشته است .
7- بهناز جعفری عزیز بازیگر موجه و خوبی است اما به شخصه باورم این است که ممکن بود انتخاب های بهتری هم برای این تئاتر وجود داشته باشد به لحاظ انرژی بصری ، لحن بیان و پرفورمنس. به زعم من یک بازیگر چنان باید نقش و یا نقش هایش را مال خود کند که مخاطب در ذهنش برایش جایگزینی انتخاب نکند! در این نمایش از دید من هر کسی میتوانست جای خانم بهناز جعفری بازی کند مگر آن که اتفاقی می افتاد که ذهن من مخاطب رو تحت تاثیر قرار میداد که چنین تصوری نداشته باشم ! رجوع کنید به بازی خاطره اسدی عزیز در نمایش خاموشی دریا شک ندارم که آنقدر نقشش را صاحب شده بود که جایگزینی نداشت !
8- در مورد خود متن که به زعم اقتباسی نبود ، می شود گفت که شاید باید بیشتر پرداخت میشد و بهش بال و پر میدادند زمان ها پرت و زمان های اضافی به قدر کفایت برای پر و بال گرفتن قصه وجود داشت، همین اندازه هم البته دلچسب بود اما شاید لازم بود مخاطب با کد های بیشتری به چالش کشیده شود و یا حتا برایش تداعی داستان شود . نویسنده و کارگردان باید بیشتر در مورد متن مطالعه میکردند درست است که به نکاتی توجه داشته اند اما نکاتی ریز و کلیدی وجود داشت که باید ذکر میشد به زعم من که باعث خوانیی بیشتر و باور پذیری دلچسب تری می شد.
رجوع کنید به داستان شازده کوچولو :
شازده کوچولو برای رسیدن به آنچه در پی اش می گردد از هفت سیاره عبور می کند که ساکنان هر سیاره نماد و تمثیلی از یک تیپ و گروه از انسانهایی هستند که در سراسر هستی پراکنده اند ساکن سیاره اول نماد شاهان است که تمام عرصه آفرینش را تحت رکاب و سلطه خود می دانند و می خواهند سیاره دوم نماد انسانهای مغرور و خود پسند است که توقع دارند تمامی کائنات در برابر شان سجده کنند سیاره سوم نماد آدمهای بد کردار و بی هدف است آنانی که جز به لحظه و آنی خوش بودن به چیزی دیگر نمی اندیشند و ساکن سیاره چهارم :نماد تاجر مسلکانی که آنچه بر ایشان مهم است عدد و رقم و شماره است و دیگر هیچ، آنهایی که زندگی می کنند تا کار بکنند نه اینکه کار کنند تا زندگی بکنند و سیاره پنجم نماد انسانهایی است که همیشه فدا شده اند تا دیگران بمانند. سیاره ششم: نماد به اصلاح دانشمند است آنهایی که محبت عشق وخوبی حتی به اندازه ی کوچک آن برایشان بی اهمیت است آنها فقط باید ثبت کنند ولی زیبایی از دید گاهشان قابل ثبت نیست چون پایدار نمی ماند !سیاره ی هفتم زمین است و این آخرین مرحله ی مسیر کشف حقیقت شازده کوچولو است زمینی که علاوه بر جا دادن انواع این شش شخصیت نمادین نامبرده در خویش گاه در گوشه هایی ازآن هم کسانی را پیدا می کنید که قلبی چون ستاره روشن وتابناک دارند نکته ی قابل توجه این است که حتی در گفت وگوهایی که میان شازده کوچولو و شخصیت های نمادین داستان رد وبدل می شود رد پای عرفان شرقی موج می زند مثلا آنجایی که شازده کوچولوآدرس آدم ها را از گلی که در صحرا به آن برمی خورد می پرسد. در واقع مثل ماهی که وقتی از دریا بیرون می پرد و دوباره باز می گردد اگر بخواهند که دنیا را تعریف کند حتما چیزی خواهد گفت که نشان دهد دنیا از دید گاه او همان اطراف دریاست چون بیشتر از این حد نتوانسته ببیند وقتی به این قسمت از داستان بر می خوریم این بیت زیبای عارف عاشق عرصه ی ادبیات عرفانی در ذهن زنده می شود :
هر کسی از ظن خود شد یار من / ازدرون من نجست اسرار من
یا زمانی که جز انعکاس صدایش در کوه چیز دیگری نمی شنود به یاد بیت دیگری از مولانا می افتیم :
این جهان کوه است وفعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا
شازده کوچولو در پایان فهمید که باید به جایی باز گردد که از آن آمده او در واقع در انتها به جایی رسید که در ابتدا متعلق به آن بود درست مثل آن سیمرغ منطق الطیر عطار که در انتها فهمیدند سیمرغ و هادی شان چیزی جدا از درون خودشان نبود:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش
خیلی ازموارد در نمایش خوب بیان شد و خیلی ها هم کم سو بود اما به قدر کفایت نمایش دلچسب و در کل می شد لذت برد.به خصوص با انتخاب صحیح جناب یاکیده که حال و هوای نمایش رو تحت تاثیر قرار دادند و البته که اتفاق خوبی بود و همسو با نقش ها و موضوع نمایش.
9- دست خط هایی هم از نشانه شناسی در نمایش ف مانند شال زرد دیده می شد که قابل تقدیر بود و نگاه خاص کارگردان جوان قصه را نشان میداد .
و اما زهرماری...
نکات مثبتش قطعن بیشتر از منفی ها بود و در کل کاری لذت بخش، اما نکاتی هم بود که اگر بیشتر توجه میشد قطعن حاصل کار دلچسب تر می شد ، مانند هم پوشانی صدای بازیگر و صدای بلند گو که یه جاهایی واقعن آزار دهنده بود ! و نکته مهم دیگه اینکه در بیشتر تئاتر ها بازیگران به جای اینکه در تمرینات شخصی و گروهیشون روی بخش های مختلف صداشون تمرین کنن و سعی کنن از تمام قابلیت های اون بهره ببرند بیشتر در تلاش هستند تا روی صحنه فریاد بزنند! این به شدت ضعف محسوب میشه و قطعن باعث میشه که علاوه بر گم شدن متن در صدای بازیگر، مخاطب هم حس خوبی پیدا نکنه !
در مورد بازی ها ، بازی تینو صالحی و علی شادمان با اختلاف بسیار زیاد از بقیه بهتر بود! به زعم من بازیگری موفق میشه که بتونه نقش رو از متن بقاپه ! دقیقن کاری که این دو بزرگوار با دقت تمام انجامش دادن و همچنین زمانی این قاپیدن نقش نتیجه میده که بتونی سوار بشی بر جریان کار که مشخصن این اتفاق رو میبینیم در این نمایش مخصوصن با بازی تینو صالحی که از تمام وجودش بهره برد بازی با چهره بازی با صدا و حرکات دست و پا و ... ، از طرفی بر این باورم که انتخاب لیندا کیانی برای این نقش بسیار انتخاب ضعیفی بوده، اونقدر که حضورش با نبودنش خیلی تفاوتی نداشت و اون دیالوگ ها رو هر بازیگر مونث دیگری هم میتونست ادا کنه ، برای چنین نمایشنامه ای و چنین دیالوگ های رفت و برگشتی و البته بازی های احساسی، قطعن بازیگری مورد نیاز هست که بتونه اول سوار بر نقش بشه ، دوم اون رو بپذیره و نقش بازی نکنه ! سوم اینکه لحن بیان کلمات و احساساتش همانطور که بیشتر جاهای این نقش میبینیم ادا درآوردن و تلاش برای نشان دادن حس غم و گریه نباشه ! شاید تنها نکته مثبت انتخاب ایشون چهره شون بوده باشه که تا حد زیادی مناسب این نقش بود .البته شاید اون روزی که من نمایش رو دیدم در حالت خوبی نبودن ! و در درجات بعدی نادر فلاح و البته خسرو احمدی نازنین که حضورشون سبز و باعث خوشحالی بود روی صحنه تئاتر .
نکته دیگری که حس میشد این بود که حالا ... دیدن ادامه ›› شاید به دلایلی کار زود تموم شد و هنوز نمایشنامه میتونست زمان زیادی مخاطب رو همراه کنه و کاش سریع به انتها نمیرسید البته که جاهایی هم در روند کار بود که میتوانست اساسن نباشد . اما در کل نگاه تیز و دلچسبی داشت .
نقد دیگر من هم بر میگرده به شیوه اجرای در سالن هایی که چند طرفه هستند ، به نظرم اجرا در این سالن ها فرم خاصی رو میطلبه و پویایی و حرکت بیشتر بازیگران رو تا کمتر اون ها رو ماسکه ببنینم یا اصلن نبینیم! برای این سالن طراحی صحنه مناسب بود حتا شاید می شد چیدمان کمی عقب تر باشد تا زاویه های دید بهتری اتفاق بیافته ، اما بازی گرفتن و چرخش ها خیر موفق نبود و نگاه ویژه ی کارگردان رو می طلبید چرا که وقتی محل قرارگیری صحنه و بازیگر هم پوشانی داره باید اونقدر هوشمندانه نگاه کرد به اجرا که بتونی تمام مخاطبان رو از لحاط بصری با خودت همراه کنی! با زهم تاکید میکنم شاید اگر چیدمان صحنه کمی عقب تر بود اتفاق خیلی بهتری می افتاد .
در پایان روی سخنم با مسئولین سالن حافط هست، به نظرتون انسان ها همانند کانگورو ها هستند که برای حرکت جهش داشته باشند؟! آیا از استاندارد چیزی شنیدید که پله های با این ارتفاع در نظر گرفتید؟ این رو به عنوان یک معمار بهتون میگم ! دوم اینکه به نظرتون سکوهاتون زیادی لق نیست؟! یا مثلن ابر های صندلی ها زیادی گود نشدن؟! به نظرتون ام دی اف متریال مناسبیه برای کف پله ها اون هم با این ارتفاع و اون هم اینگونه که هر پله یه ساز رنگی بزنه؟ در تمام دنیا بخشی از درآمد سالن ها به تعمیر و نگهداری و سرپا بودنش اختصاص داره که متاسفانه در این جا گویا اصلن مهم نیست! یادتون باشه که تمام دارایی یک نمایش مخاطبشه ! شما وظیفه دارید فضایی امن ( که قطعن سالنتون نه استاندارد داره و نه با این تنش سازه ای، امن هست ) برای مخاطبتون فراهم کنید . مخاطب هر نمایشی اگر احساس راحتی نکنه قطعن حس خوبی رو برای تماشای نمایش نخواهد داشت و ممکنه روی دیافتش هم تاثیر بزاره .
نه ... .
واقعا بهترین نظری بود که در مورد این نمایش خوندم :-)
۱۹ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

افرا یا روز می گذرد نمایشی انتقادی - اجتماعی آدم‌های دوران خویش است. افرا نیز به مانند سایر آثار استاد روایت یک داستان مستقیم با بهره گیری ... دیدن ادامه ›› جزء به جزء نیست بلکه نمایش‌نامه‌ای بر پایه‌ی شخصیت‌های ماجرا و گاه وارد کردن شخصیت‌های جدید است. بیضایی در این نمایش‌نامه محدودیت در روایت را بطور کامل می‌شکند و به هر کدام از شخصیت‌های خود وظیفه‌ی روایت بخشی از قصه را می‌پردازد تا مخاطب فقط با یک قصه‌گو طرف نباشد. مخاطب با یک خالق و چندین قصه‌گو طرف است و همین عاملی می‌شود نقش هر کدام از افراد محله در رقم زدن سرنوشت خود و دیگری بصورت زنجیروار روشن شود. در این شیوه روایت با بیانی عامیانه و تلخ شیوه‌ی روایت متفاوتی را می‌بینیم.
بهرام بیضایی در پیشگفتار جلد دوم «دیوان نمایش بیضایی» چنین آورده: ... واقعیت‌گرایی بدون درک و خلاقیت یعنی متن‌کُشی. از بَر کردنِ متن و پس دادن آن، با روح هیچ نمایشی سازگار نیست...
درست همان چیزی که به علت درک و خلاقیت بالای گروه اجرای این تئاتر هیچگاه حس نشد و متن کشی اتفاق نیافتاد و همه چیز همان طور پیش رفت که شایسته اش بود
تنها واقعیت بی تردید، صفحه تسلیت روزنامه هاس
و اما افرا یا روز می گذرد...
هیچ شکی نکنید که جای اجرای این نمایش میتوانست تالار وحدت باشد و جمعیت زیادی شاهدش باشن به جای اینکه بعضن اجراهای هجو رو در سالن های بزرگ تجربه کنند، درست مانند سال 1386 که این نمایش با دلچسبی فراوان، برای اولین بار در تالار وحدت نمایش رفت.
وقتی کسی کارگردان میشه یعنی خیلی چیز ها رو باید بلد باشد تا مخاطبش همراه او شود، در روایت و لحن بیانش حل شود، تا متن نویسنده را جرعه جرعه در وجودش حس کند! درست همان که در سنگلج این شب ها دیده می شود! یک کار شسته رفته، با فکر، خلاقیت، میزانس های کم نقص، نور پردازی کم نظیر ، طراحی صحنه فوق العاده ، قاب های دلنشین بصری و البته بازیگرانی که شاید نامشان آشنا نباشد اما با توان هنری بالا و باور پذیریِ کم نقص، دست مخاطب را گرفته و با خود به دنیای قصه میبرند، آن هم قصه ای که انصافن از پخته ترین و سخت ترین کارهای خالقش استاد بیضایی نازنین است، در این میان بازیگران شاید کمی در بیان منولوگ ها به خصوص تن صدا و شفافیت کلام، هنوز به تجربه و هماهنگی بیشتری نیاز داشتند، که البته البته آنقدر متن دقیق و پر بار بود و لبریز از منولوگ های پیوسته و سنگین که به راحتی می شود این موضوع را ندید گرفت! خیلی ها از پس چند خط دیالوگ ساده هم بر نمی آیند چه برسد به مونولوگ های سنگین و در هم تنیده افرا!
ابتدای کار تا یک سوم قصه ریتم نسبتن کندی رو میبینیم( نه اینکه متن کند باشد خیر ! شاید لحن بیان کار در ابتدا حال و هوای کمی خاص تری رو می طلبید) که در ادامه با رقم خوردن اتفاقات بهتری، جریان نمایش ریتم مناسب تری پیدا می کند ، به خصوص با خلاقیت های بصری دلنشینی که خوش فکر بودن و سواد هنری به جا و به اندازه کارگردان رو به رخ می کشه !
سهیل ساعی با درایت و زیبایی ، مونولوگ های سنگینی رو برای مخاطبش، قابل هضم به روی صحنه برد که به جرات می ... دیدن ادامه ›› شود گفت کم نظیر است؛ و بیان زیبای حال و گذشته با قاب بندی بسیار بسیار مینیمال و البته هوشمندانه!
به زعم من او به شکلی قابل لمس، با چنین اجرایی نه تنها تئاتر رو معنی کرد بلکه در این آشفته بازار هنر به قدر و سهم خودش، آبروی تئاتر رو حفظ کرد ...
بیضایی کار کردن و رفتن سمت نمایشنامه های او ، هم جسارت میخواد هم سواد کافی! اون هم این نمایشنامه ...
فقط ای کاش در صحنه مربوط به نویسنده، لذتمان با حضور استاد بیضایی در صحنه صد چندان می شد....
حتمن ببنید این کار رو ...
سهیل ساعی (soheil.saee)
ممنون از این همه لطف و ممنون که تشریف آوردین خوشحالم
۱۳ مرداد ۱۳۹۷
ارادتمند جناب ساعی عزیز ، برقرار باشید
۱۳ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
و اما ریچارد...
جا داره یه اتفاق نسبتن نا خوشایدند این روز های تئاتر رو یادآوری کنم و اون هم این است که با کمال تعجب نویسندگان و به تبع اون کارگردانان در بیشتر نمایش ها با به کار بردن شوخی های لوده و استفاده از الفاظ رکیک ( بخوانید نا خوشایند ) سعی در خنداندن و بهتر بگم تغییر ضرب آهنگ یک نواخت نمایششون دارن تا مخاطب بیشتر از نمایش به ساعتش نگاه نکند! در این نمایش هم قسمت هایی شاهد این اتفاق ها هستیم که به زعم من جایی در تئاتر ندارد حداقل چنین بی پروا و بهتر است تیم پیش برنده کار، به جای استفاده از چنین شگردهایی از خلاقیت برای حفط کردن سه بخش اساسی داستان ( ابتدا - میانه - پایان و البته چالش ها و... ) استفاده کنند.هنرمندان هم می توانند اشتباه کنند همان طور که استاد حسن معجونی در سینما فلیک و خیلی از هنرمندان در دیگر آثار.
“ریچارد ِجناب نعیمی”، اقتباسی ست که کاملا در اختیار ِنویسنده /کارگردان قرار دارد . البته با حفط نسبی خط مشی ریچارد شکسپیر، تغییراتی که ازسویی درجهت ِ جذابیت بصری ِنمایش، موزیکال، پر زرق و برق بودن( که البته اونقدری قوی نیست که نتوان آن را از پیکره داستان حذف کرد، صرفن نوعی لحن بیان است که شاید هم در جذب مخاطب تاثیرگذار باشد ؛ و سوسوهای قابل رویتی از تفکر آوانگارد برای انتقال مفاهیم که در این مورد قابل تامل و بعضن دلنشین است) و البته تلطیف خشونت موجود درمتن ، با طنزهای ِنسبتن نا متناسب با داستان و البته متناسب با لحن بیان کار، صورت گرفته است و از سویی دیگر با طرح ِموضوعاتی انتقاداتی را بیان میکند ( شاید می شد خیلی دلنشین تر این کار را انجام داد و داستان را از حال هوایش بیرون نکشید!) ، بستر هنر را به شکل کارآمدی در قالب ابراز گری با تئاتری که خیلی نسبت به کارهای قبلی نعمی قوی نیست، دراین وجه بکار ... دیدن ادامه ›› می گیرد؛
پر واضخ است که انتظار مخاطب از طراحی صحنه برآورده نمی شود و البته توجه به جزئیات هم خیلی با قوت صورت نگرفته گویی شخصیت هایی از تاریخ بیرون کشیده شده اند و در زمان حال روایتی را به تصویر می کشند که نه حال و هوای زمان خود و نه حال هوای امروز را دارند که البته تا حدی با این نوع لحن بیان موافقم اما نه اغراق شده اش.
بازیگران هم به غیر از بازی چشم گیر حامد کمیلی نسبت به آن که تا به حال از او دیده شده بود، خیلی متعهد به نقش و حس شخصیت نبود و بعضن خیلی دم دستی بود.آن قدر که دغدغه فکری کارگردان از این نمایش توی چشم بود عناصر تشکیل دهنده یک نمایش در کنار هم به قوت سقراط و .... نبودند، تا انجا که تقریبن شروع و میانه کار یکنواخت و خطی پیش میرود تا اینکه اتفاقاتی کمی ضرب آهنگ رو بیشتر کرده و مخاطب رو برای دیدن ادامه امیدوار میکند.
در نهایت در یک جمع بندی کلی میشه گفت اثری نه جندان قوی و البته مخاطب پسند به لحاظ اجرا و به کار بردن زرق و برق ها، کلام طنز و دغدغه هایی با صدای بلند ، رو شاهد هستیم که شاید مهاطب را به این فکر وادارد کاش بیشتر روی این قصه پرداخت میشد تا جلای بیشتری داشته باشد؛ به نقل از مارک فورتیه در "نظریه در تئاتر" لازمه بگم که تماشاگر ارباب ِواقعی ِموقعیت اجراست پس باید به او احترام گذاشت.
نکته پایانی اینکه کاش در قیمت های بلیت های اجرا تجدید نظری شود! شاید خالی بودن سالن های اجرا در بیشتر سانس ها به علت سردی یا گرمی هوا و یا ساعت اجرا نباشد!