و اما ریچارد...
جا داره یه اتفاق نسبتن نا خوشایدند این روز های تئاتر رو یادآوری کنم و اون هم این است که با کمال تعجب نویسندگان و به تبع اون کارگردانان در بیشتر نمایش ها با به کار بردن شوخی های لوده و استفاده از الفاظ رکیک ( بخوانید نا خوشایند ) سعی در خنداندن و بهتر بگم تغییر ضرب آهنگ یک نواخت نمایششون دارن تا مخاطب بیشتر از نمایش به ساعتش نگاه نکند! در این نمایش هم قسمت هایی شاهد این اتفاق ها هستیم که به زعم من جایی در تئاتر ندارد حداقل چنین بی پروا و بهتر است تیم پیش برنده کار، به جای استفاده از چنین شگردهایی از خلاقیت برای حفط کردن سه بخش اساسی داستان ( ابتدا - میانه - پایان و البته چالش ها و... ) استفاده کنند.هنرمندان هم می توانند اشتباه کنند همان طور که استاد حسن معجونی در سینما فلیک و خیلی از هنرمندان در دیگر آثار.
“ریچارد ِجناب نعیمی”، اقتباسی ست که کاملا در اختیار ِنویسنده /کارگردان قرار دارد . البته با حفط نسبی خط مشی ریچارد شکسپیر، تغییراتی که ازسویی درجهت ِ جذابیت بصری ِنمایش، موزیکال، پر زرق و برق بودن( که البته اونقدری قوی نیست که نتوان آن را از پیکره داستان حذف کرد، صرفن نوعی لحن بیان است که شاید هم در جذب مخاطب تاثیرگذار باشد ؛ و سوسوهای قابل رویتی از تفکر آوانگارد برای انتقال مفاهیم که در این مورد قابل تامل و بعضن دلنشین است) و البته تلطیف خشونت موجود درمتن ، با طنزهای ِنسبتن نا متناسب با داستان و البته متناسب با لحن بیان کار، صورت گرفته است و از سویی دیگر با طرح ِموضوعاتی انتقاداتی را بیان میکند ( شاید می شد خیلی دلنشین تر این کار را انجام داد و داستان را از حال هوایش بیرون نکشید!) ، بستر هنر را به شکل کارآمدی در قالب ابراز گری با تئاتری که خیلی نسبت به کارهای قبلی نعمی قوی نیست، دراین وجه بکار
... دیدن ادامه ››
می گیرد؛
پر واضخ است که انتظار مخاطب از طراحی صحنه برآورده نمی شود و البته توجه به جزئیات هم خیلی با قوت صورت نگرفته گویی شخصیت هایی از تاریخ بیرون کشیده شده اند و در زمان حال روایتی را به تصویر می کشند که نه حال و هوای زمان خود و نه حال هوای امروز را دارند که البته تا حدی با این نوع لحن بیان موافقم اما نه اغراق شده اش.
بازیگران هم به غیر از بازی چشم گیر حامد کمیلی نسبت به آن که تا به حال از او دیده شده بود، خیلی متعهد به نقش و حس شخصیت نبود و بعضن خیلی دم دستی بود.آن قدر که دغدغه فکری کارگردان از این نمایش توی چشم بود عناصر تشکیل دهنده یک نمایش در کنار هم به قوت سقراط و .... نبودند، تا انجا که تقریبن شروع و میانه کار یکنواخت و خطی پیش میرود تا اینکه اتفاقاتی کمی ضرب آهنگ رو بیشتر کرده و مخاطب رو برای دیدن ادامه امیدوار میکند.
در نهایت در یک جمع بندی کلی میشه گفت اثری نه جندان قوی و البته مخاطب پسند به لحاظ اجرا و به کار بردن زرق و برق ها، کلام طنز و دغدغه هایی با صدای بلند ، رو شاهد هستیم که شاید مهاطب را به این فکر وادارد کاش بیشتر روی این قصه پرداخت میشد تا جلای بیشتری داشته باشد؛ به نقل از مارک فورتیه در "نظریه در تئاتر" لازمه بگم که تماشاگر ارباب ِواقعی ِموقعیت اجراست پس باید به او احترام گذاشت.
نکته پایانی اینکه کاش در قیمت های بلیت های اجرا تجدید نظری شود! شاید خالی بودن سالن های اجرا در بیشتر سانس ها به علت سردی یا گرمی هوا و یا ساعت اجرا نباشد!