یادداشتی بر نمایش مثل شلوار جین آبی
اغلب مونولوگ را در قالب سخن می شناسیم . سخنی که توسط یک شخصیت نمایشی اراِئه می شود . شاید بتوان گفت مونولوگ نگاهی ابزاری و تبلیغاتی به تئاتر است که هنرمند ، مفهومی را به عنوان تئاتر و به صورت یکطرفه به مخاطب منتقل می کند .
در مونولوگ ، گوینده به تنهایی روی صحنه صحبت می کند که مخاطب آن یا تماشاگر یا خود گوینده و یا شخصی غایب روی صحنه است که در تمام این موارد باید ارتباط صورت بگیرد .
در این نمایش سوالاتی ایجاد می شود که بی جواب می مانند .
اینجا کجاست ؟
گوینده با چه کسی یا کسانی صحبت می کند ؟
آیا ما با یک فضای ذهنی مواجهیم ؟
نویسنده به درستی ، داستانی را خلق کرده که می تواند نقطه قوت
... دیدن ادامه ››
یا شاید تنها نقطه قوت اثر باشد . شخصیت به واسطه داستان ما را در یک هزارتو می اندازد و با خود همراه می کند و البته که تا پایان سوالاتی را برایمان به وجود می آورد ولی پاسخی به آنها نمی دهد .
و اما کارگردانی ، اساسآ کارگردانی مونولوگ دشوار است و در این نمایش ضعف کارگردانی بسیار مشهود است تا جایی که مارا به لحاظ فضاسازی و... در یک وادی کسالت بار می اندازد و فقط و فقط با چنگ انداختن به داستان می توانیم همراه باشیم که شاید مهم ترین دلیلش تکرارهای غیر دراماتیک در میزانسن ها و کمپوزیسیون و... باشد .
فضای خالی صحنه که از همان ابتدا به شدت توی ذوق میزند. حرکت محدود و هدایت نشده ی بازیگر که بارها و بارها و بارها در یک انقباض به شدت قابل مشهود و حول یک محور می چرخد که صد البته این ضعف می تواند برگرفته از این باشد که خود کارگردان ، بازیگر نمایشش است .
بازیگر سعی می کند مترونوم،انرژی،تمپو و...را حفظ کند که در خیلی جاها موفق می شود البته که تپق هایی هم دارد که سعی می کند آنها را وارد بازی کند .
در پایان خسته نباشید میگم به گروه محترم و آرزوی موفقیت و اجراهای درخشان برایشان دارم .