یکم. اصلا برای اقامه نماز این کارخانه را زدهام و ادامه میدهم والا به پول نیازی ندارم.
مدتی قبل عکسی از کارکنان یک کارخانه در حال اقامهی
... دیدن ادامه ››
نماز منتشر شد، اما موضوعی که به سرعت در خبرها به اون پرداخته شد، بنری بود که پشت سر آنها نصب شده بود. بنری با این محتوا که حضور آقایان در نماز اجباری و شرکت نداشتن آنها منجر به جریمهی نقدی برای آنها می شود. مسئله ای که حتی صدای مسئولان ستاد اقامهی نماز کشور را هم درآورد. بعد از آن شایعات دیگری در رابطه محدویتهای استفاده از دستشویی، استخدام مردان متاهل و زنان مجرد (و احراج در صورت ازدواج به این دلیل که خانم متاهل شاغل وقتی برای خانوادهاش ندارد) و... در رابطه با این کارخانهی چسبسازی مطرح شد. منتشر شدن عکسهای کارکنان با چهرههای خسته و خندههای تصنعی در جشن تولد صاحب کارخانه و همچنین مصاحبهها و پیامهای ویدیویی این فرد بیشتر از پیش نگرانی ها فعالان حوزه ی کارگری را به ارمغان آورد. در نهایت مثل هر موج خبری دیگری، بعد از مدتی این خبر از تب و تاب افتاد و دیگر به آن پرداخته نشد.
(در سطور بعدی متن لو می رود)
دوم. ظلمِ ظالم، زمینهی ظهور ظالم بعدی را بوجود می آورد.
محمدرضا سجادیان شاید با الهام از آنچه عنوان شد متنی را نوشته و کارگردانی کرده که کل داستان در یک کارخانهی چسب سازی میگذرد. اسی کارگر مستعفی! این کارخانه تصمیم می گیرد با کمک سه کارگر دیگر حقوق شش ماه عقب افتاده ی 220 کارگر کارخانه رو بدزد و از مرز خارج شود. او می خواد در این بین، الی، نانا و عبد را همراه خود سازد. دلش برای آنها هم سوخته؟ بنظر نمیآید. به آنها نیاز دارد مثل رئیس کارخانه. او برای رسیدن به هدفش آدم میکشد، دروغ میگوید خیانت میکند شاید مثل باز هم مثل رییس کارخانه و وقتی کارش انجام شد مثل سنگی ریز مزاحمی در کفش(صحنه ی آخر نمایش) ، آنها را از بازی خارج می کند. عبد وطنپرست باقی میماند و بین عشق و کشور دومی را انتخاب می کند، اما اسی که دنبال نان مادر، شیر بچه و آبروی خود هست حتی آدم هم می کشد. و مثل رییس کارخانه به هدفش میرسد. سوال اینجاست که آیا خانواده، کارخانه و یا یک شرکت و در نهایت یک کشورِ ظالم، زمینه ی ظهور اسی ها را فراهم می کند و عبدها را از میان برمی دارد؟ نمیدانم!
کار شسته و رفته، بی حاشیه، دقیق و منظمی از سجادیان را مشاهده کردیم. بازی بازیگران خوب، طراحی صحنه ساده اما بسیار گیرا، دیالوگهای پرمعنا با همراهی صدای زیبای خود کارگردان. بیش از اندازه من رو به این نتیجه رسوند که موفقیت نارنجیغ شانسی و اتفاقی نبود.