در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مرتضی رجبی درباره نمایش زمستان ۶۶: یعقوبی خواسته یا ناخواسته، این سال‌ها مهره‌ی جدا نشدنی حلقه‌ی تئاتر ای
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:36:37
یعقوبی خواسته یا ناخواسته، این سال‌ها مهره‌ی جدا نشدنی حلقه‌ی تئاتر ایران است، مهره‌ای که در عین داشتن موافقان و طرفداران، نظر بسیاری از منتقدین را به خودش جذب کرده است و گاهاً دچار حاشیه شده است.
اجرای مجدد "زمستان 66" برای مخاطبین جوان‌تر یعقوبی که تا کنون تنها نمایشنامه و تله‌ی این نمایش را دیده‌اند شانس بزرگی محسوب می‌شود، شانسی که بسیار خوشحال‌کننده و غافلگیرانه بود. تکرار مجددی که بی شک نمایان‌گر احترامی‌ست که یعقوبی برای مخاطبانش قائل است.
اثری که این روزها روی صحنه می‌رود ، تفاوت زیادی با تله‌ی نمایش و حتی تفاوت‌های ریزی با نمایشنامه‌ی بازنویسی شده‌ دارد. تغییر اسم‌ها، حذف قسمت‌هایی از دیالوگ‌ها، تغییر بازیگران، و عدم حضور دو نقش راوی در کل نمایش و تبدیل آن به نریشن، از جمله تغییرات اصلیست. که در هر کدام از این تغییرات نقاط مثبت و منفی دیده می‌شود که کیفیت کار را دست‌خوش تحول کرده است.
پخش بخشی از فیلمی که در ابتدای تئاتر، نمایش داده شد، بسیار به جا بود و باید از کارگردان بخاطر حسن انتخابش تشکر کرد.
طراحی لباس:
طراحی لباس این کار، متوسط و شاید متوسط رو به پایین بود. فضای اجرای این تئاتر مربوط به سال 66، سال‌های جنگ و بعد از انقلاب است و تداعی ظاهری ... دیدن ادامه ›› این فضا تا حدی به عهده‌ی طراح لباس است. چنان‌چه در لباس‌های بازیگران، از رنگ‌های زنده استفاده شده بود، در حالی که کافیست به فیلم‌ها و عکس‌های آن سال‌ها مراجعه شود، بیشتر لباس‌ها تک رنگ با رنگ‌های بی روح و مرده، بسیار گشاد و با طرح‌های ساده بوده است. در تئاتری که زمان در آن شاخصه‌ی مهمی‌ست، رعایت چنین نکاتی در ایجاد ذهنیت مخاطب تاثیر زیادی دارد.
برای شخصیت سعید زارعی (مهیار) که گویا اصلاً لباسی طراحی و انتخاب نشده بود (به غیر از ژاکتی که هنگام رفتن به تن می‌کند) و انگار لباس‌های شخصی‌اش را پوشیده است.
طراحی دکور:
دکور ساده و مناسب، شبیه آن‌چه در تله مشاهده می‌شد، بود و کارتن‌ها همگی بیانگر اسباب‌کشی بود. اما آن‌چه نظر را جلب می‌کرد و شبیه معمایی در ذهن مخاطب ایجاد می‌شد، کفپوش سپید و شبیه برف دکور بود (که انگار نمایش دارد وسط حیاطی اجرا می‌شود که برف زمینش را پوشیده!) که تنها جوابی که می‌توانست داشته باشد، انتقال سرماست! اما آیا واقعاً طراح دکور چنین قصدی داشته؟! و آیا واقعاً احتیاجی به این کفپوش عجیب و غریب برای یک نمایش رئال بوده؟! استفاده از موکت و یا هر کفپوش ساده ‌ی دیگری که اینقدر عجیب نبوده باشد، برای این نمایش بی شک بهتر بود.
کاراکترهای شخصیتی و انتخاب و بازی بازیگران:
تغییر اسم‌های نمایش‌نامه اصلی به اسامی اجرای 90 نا مناسب و نا به جا بود چرا که علی و ناصر نمایش‌نامه اسامی باورپذیرتری نسبت به مهیار و بابک در آن دوران بودند.
نقش مادر با بازی رویا افشار، شخصیتی‌ست با دلسوزی‌های مادرانه، دست به گریبان با عقاید مذهبی، مهربان و در عین حال گاهی عصبی که خیل عظیمی از مادران ایرانی را به نمایش می‌گذارد و نگرانی‌های مادران ایرانی، صبوری‌های مادران ایرانی، عقاید و سادگی مادران ایرانی را در یک کاراکتر ارائه می‌دهد. پیچیدگی ندارد و به راحتی برای همه‌ی مخاطبان در دسترس و قابل درک و در عین خال دوست داشتنی‌ست.
رویا افشار پیشکسوتی‌ست که با بازی دقیق و زیبایش و حقیقتاً مادرانه‌اش مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌داد. فراز و فرودهای صدایش، لحن مناسبی که برای بیان تک تک دیالوگ‌ها انتخاب کرده بود و گاهاً غافلگیرانه‌اش، بازی دلچسبی از او به نمایش گذاشت. نگرانی، محبت و ترس را به بهترین نحو به مخاطب انتقال می‌داد و به طور کلی بازی موفقی داشت.
آیدا کیخایی (ناهید)، بهترین گزینه برای بازی این نقش بود و تصور کس دیگری در این نقش غیر قابل باور است، تا این حد که می‌توان گفت این نقش فقط برای همین بازیگر نوشته شده بود. آیدا کیخانی با بازی پر تنش و جسور، شخصیت ناهید را به بهترین نحو به نمایش گذاشت.
شخصیت ناهید، شحصیتی‌ست با ابعاد متعدد. گاهی جسور است با خشونت‌های مردانه که با همه‌ی این اوصاف، باز بر می‌گردد به اصل لطیف و شکننده‌ی زنانه‌اش. گاهی ترسوست، بیشتر اوقات پرخاشگر و عصبی، در عین حال مهربان. گاهی درمانده از همه تا این حد که با اشیاء ارتباط برقرار می‌کند و انگار همه‌ی ضعف‌هایش در ارتباط با اطرافیانش را می‌خواهد در ارتباط با اشیاء زبان بسته جبران کند و شخصیت اصلی‌اش در همین دیالوگ‌هایش با اشیاء نمایش داده می‌شود، شخصیتی مهربان و دلسوز.
ناهید انتظار دارد همه در اختیار و موافق با او باشند، همواره در صدصد است نظر خودش را مطرح کند و به کرسی بنشاند و تحمل مخالفت را ندارد. در مقابل هر نوع مخالفتی پرخاش می‌کند و از روحیه‌ی جنگندگی‌اش به بدترین نحو استفاده می‌کند.
ناهید دنبال تکیه‌گاه می‌گردد، عشق را دنبال می‌کند اما خودش از ابراز آن فرار می‌کند و تا وقتی در تنگنا و اجبار نباشد، هنوز اصرار دارد خودش را شخصیتی قوی و بی نیاز نشان دهد، بهترین نمونه برای نمایش این خصلت ناهید، باز کردن در شیشه‌ی مرباست.
مهیار، نماینده‌ی شخصیت بسیاری از جوان‌های امروز است، شخصیتی که همواره احساس می‌کند به حقش نرسیده است. رگه‌های لجبازی نیز به خوبی در آن مشاهده می‌شود. به دنبال اثبات خودش است و وقتی به نتیجه‌ی دلخواه نمی‌رسد، میدان را به کلی نرک می‌کند.
سعید زارعی بازی متوسطی در این نقش ارائه داده بود، بازی‌یی که می‌توانست به مراتب بهتر از این باشد. انرژی، تنش و پرخاش لازم را برای اجرای نقش نداشت و حالتی تصنعی از این نقش را به نمایش گذاشته بود.
علی سرابی (بابک)، مثل همیشه بازی بسیار خوبی را ارائه داد. ممکن است عده‌ای عقیده داشته باشند که بازی سرد و بی روحی داشت، اما اگر به شخصیت و دیالوگ‌های این شخصیت توجه کنیم، خواهیم دید که بهترین نوع بازی برای این نقش بوده است، چرا که این کاراکتر به طور کلی آرام است. انرژی خاصی ندارد.
شخصیت بابک هنگامی که بیشتر شخصیت‌ها، پر تنش و نا آرام هستند، مانند مسکن است که به نمایش تزریق شده، شخصیتی که سعی می‌کند آرامش خودش را حفظ کند، خودش را بی تفاوت نشان دهد، قوی و نترس نشان داده شود و از هر گونه ابراز محبت جلوگیری می‌کند. هر چند اگر دقیق شویم، ریز ریز محبتش را در جملات می‌توان یافت.
بابک آرامش درونی ندارد، اما با حفظ ظاهر، سعی در پنهان باطن خود دارد. استفاده از الکل برای حفظ آرامش خود، سکوت، نوع نگاه و قدم برداشتنش همگی از عدم آرامشش خبر می‌دهند.
پروانه، خانم همسایه‌ است که باردار است، استرس و ترس وجودش را فرا گرفته و به محض ورودش به صحنه، انرژی و تنش و نا‌آرامی‌ شدیدش را به مخاطب منتقل می‌کند و به طور ناگهانی مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌دهد، مخاطبی که با وجود شخصیت‌های ناآرام داستان، سیر آرامی در نمایش احساس کرده و حالا با ورود پروانه، ناگهان کمی شوکه می‌شود.
باران کوثری به خوبی از پس نقش برآمده، نقش کسی که قرار است در چنین وضعیتی مادر شود و از آینده‌ی نامعلوم خودش و بچه‌اش نگران و مضطرب است. سریع بیان کردن دیالوگ‌ها، وحشتش در بیان واژه‌ها و جملات، غم و اندوهی که در درونش نهفته است، همگی بازی خوبی از کوثری به جا می‌گذارد.
نقش نوید محمد زاده (سهیل) هر چند کوتاه، اما بسیار مجذوب کننده بود. سهیل آرام‌ترین و شاید دوست‌داشتنی‌ترین بازی این نمایش بود. حضور کوتاه اما پر رنگی که از خود نشان داد مثل سایر کارهایش، در خاطرها خواهد ماند.
محمد یعقوبی (نویسنده) بازی سرد و بی روحی برای این نقش بود، انگار نویسنده‌ای باشد که هنگام صحبت با همسرش هم متنی از قبل آماده کرده و از روی متن می‌خواند! شاید ضعیف‌ترین بازی این نمایش بود.
ساقی عطایی(همسر نویسنده) بازی خوب و رو به بالایی داشت، چرا که نوع خوانش دیالوگ‌ها درست مثل زنی‌ست که رو به همسرش، راحت و بی دغدغه صحبت می‌کند و رئال و روزمره‌ست.
هر چند ساقی عطایی از پس این نقش به خوبی برآمد اما احساس می‌شود آشا محرابی انتخاب بهتری برای این نقش بود. ( با توجه به اجرای تله)

زمستان 66 روایتی نمایانگر جریان زندگی در همه حال است که برشی از زندگی روزمره انسان‌های عادی آن دوره را به نمایش می‌گذارد. زندگی مردم معمولی که با یک اتفاق ناگهانی در اوضاع دچار تنش و تشویش می‌شود.
یعقوبی حرف قلمبه سلمبه نمی‌زند، دیالوگ شخصیت‌های نمایشش حرف‌های مردم عادی یک جامعه است، بر خلاف بسیاری از نمایش‌های این روزها، عاری از شعار زدگی است و آرمان‌ها و دغدغه‌های مردم عادی یک جامعه را می‌توان به راحتی از تک تک دیالوگ‌ها و نگرانی‌های شخصیت‌های زمستان 66 دریافت.
از طرف دیگر نمایش‌نامه‌های یعقوبی بازتاب آرمان‌ها و اندیشه‌های شخصی او نیز هست. نویسنده حرف‌ها و اندیشه‌های خود را به دور از تکلف در دهان شخصیت‌هایش قرار می‌دهد، شخصیت‌هایی در دسترس و به شدت باورپذیر.
برای کسانی که کارهای یعقوبی را دنبال می‌کنند تکنیک‌های آشنا و منحصر به فرد خودش شناخته شده است. اما آیا بهتر نیست آقای نویسنده و کارگردان از روی دست خودش تقلب نکند؟! تکرار الگوهای ثابت در کارهای متعدد مخاطبین ثابتش را دچار دلزدگی می‌کند هر چند که برای سایرین تازه و بکر باشد.
تئاتر حرفه ای ایران از یعقوبی انتظار پیشرفت و به کارگیری متدهای نوشتاری جدیدتری را دارد در حالیکه یعقوبی همواره سیر تکراری خودش را دنبال می‌کند، بی صعود و بی نزول.
انتظار می‌رفت الگوهای به کار رفته در زمستان 66 که جزء کارهای اولیه اوست در کارهای بعدی (یک دقیقه سکوت – نوشتن در تاریکی و ...) تکرار نمی‌شد. کاری که ذهنیت مخاطبان همیشگی را نسبت به او تغییر می‌دهد. به طور مثال تکرار الگوی نویسنده و همسرش در یک دقیقه سکوت، به کارگیری شیوه تکرار جملات (که در جایگاه خود بسیار بکر و تاثیر گذار است)، و یا شیوه مکث در بازی و شروع دوباره از چند لحظه قبل.
سلام به مرتضی عزیز؛
ممنون به خاطر نوشته تون، خوشحالم مثل سابق نوشته هاتون در مورد تئاتر روی دیوار اینقدر منسجم و زیبا و مفصل نگاشته شده.
۲۶ شهریور ۱۳۹۰
دوست عزیزم مرتضی

ممنون از نقد و توجهت، خیلی دوست داشتم مطلبی که نوشتی، درمورد طراحی لباس کاملن باهات موافقم. البته شاید تیپ کاراکتر بابک با یه اورکت آمریکایی بهتر از بقیه پرداخت شده بود اما "بابک آرامش درونی ندارد، اما با حفظ ظاهر، سعی در پنهان باطن خود دارد" این خیلی تو کار در نیومده، جایی همسر نویسنده میگه چرا بابک اینجوریه، یه فکری بکن براش، به نظر من بابک بیشتر یه جوری بود، تا ناآروم، بی قرار، یا حتی خیلی خیلی خالی یا خیلی خیلی در شک یا شوک(من یاد بازی محمود شکرالهی در فریاد مورچه ها انداخت)...در مورد نوید محمد زاده کاملن باهات موافقم، چند وقت پیش هم با بازیش در "بالاخره این زندگی مال کیه" کیفور شدم حسابی
۲۶ شهریور ۱۳۹۰
محسن جان شما لطف داری (;
مسعود جان شما هم همینطور D:
آره "بالاخره این زندگی مال کیه" رو منم دیدم، واقعا کار دانشجویی خوبی بود. این پسر استعداد زیادی داره!
۲۶ شهریور ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید