با سلام و خسته نباشید خدمت عوامل و بازیگران و کارگردان کار کارداجین،همانطور که از اسم نمایش پیداست ،نمایشی متفاوت و جذاب است، به خصوص با دیالوگ های بی نظیر که شنیدن تک تک آن ها از زبان بازیگران جوان کار با لحن و حس خوب آدم رو منقلب می کنه.اینکه هر کسی داستان خود را با باور عمیق و فرو رفتن در نقش خود تعریف می کند شنیدن آن ها که با قلم بسیار قوی نویسنده ی کار جناب محمد میرعلی اکبری ،هر کسی را تحت تاثیر قرار می دهد.وقتی به تماشای کار نشستم تمام مدت به نوعی با هر کدام از شخصیت های داستان همزاد پنداری می کردم و از دیالوگ ها و قاب های عالی و طراحی صحنه و لباس عالی که با ساده ترین اکسسوارها ولی میزانسن های عالی، انگار واقعا هر شخصیتی را با لباسش تعریف کرده بسیار متاثر شدم.و آنچه بیشتر از همه در این نمایش توجه مرا بخود جلب کرد مفهوم ضمنی داستان بود.که از مجموع داستان تک تک افراد باهم و ارتباط پیدا کردن تدریجی این داستان ها باهم به یک کل می رسیدیم و آن همان مفهوم ضمنی سرد شدن افراد و کمرنگ شدن عواطف خانواده ها نسبت هم.فرزند پارسا نامی به مادرش طلعت،بی اعتنایی اقدس نامی به مرگ پدرش،یا همینطور امثال این بی تفاوتی های ناخواسته که از دل رنج هایی که هر کدام از شخصیت ها می کشند از روزگار از دل همین روزگار به عمل می آید و در وجود این شخصیت ها که هر کدام نمادی در اشکبوس محله که نمادی از ایران یا جهان سرد و رباتیک ما می باشد،می نشید،بی تفاوتی حاصل از رنج فراوان این مسءله ای است که به تدریج انسان مدرن را که فکر می کند با سنت شکنی ها و پس زدن آنچه در گذشته است به موفقیت و زندگی مطلوب دست می یابد،دنیای رباتیک سردی را برای او به ارمغان آورده که مهرورزی و احساسات خالص پدر فرزندی،مادر فرزندی،عشق بین عاشق و معشوق همه یخ زده،در این نمایش من این مفهوم ضمنی را به خوبی درک کردم.و چون چندی بود ذهنم درگیر این بی تفاوتی ها و یخ زدگی دنیای مدرن شده بود ،با دیدن این نمایش جرقه ی علت پیدایش این سردی که همان بی تفاوتی ناشی از سختی کشیدن انسان به خصوص خاورمیانه است در ذهنم زده شد تا این جواب را بست دهم و به دنبال جواب سوال های متعدد در ذهنم در این زمینه نسبت به جهان و یا حتی شاید انسان دنیای پست مدرن بگردم.به تماشا نشستن این نمایش را به همه ی دوستانم توصیه می کنم.خسته نباشید.سپاس فراوان.لذت بینهایت را به من هدیه کردید.