در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
با توجه به راهپیمایی مناسبتی جمعه ۳۰ شهریور در محدوده مرکز شهر، لطفا حتما در زمانبندی حضور خود برای تماشای برنامه‌های هنری، تمهیدات لازم را در نظر بگیرید.
تیوال | حلقه تئاتر تهران درباره نمایش اعتراف، یک برگمان خوانی: پیدا کردن تماشاخانه ی استاد جمشید مشایخی بسیار سخت بود با اینکه موقعیت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:25:22
پیدا کردن تماشاخانه ی استاد جمشید مشایخی بسیار سخت بود با اینکه موقعیت جغرافیایی آن یا به تعبیری لوکیشن آنجا را برایمان فرستاده بودند باز تصور ... دیدن ادامه ›› وجو یک سالن اجرا نمایش در جایی اینچنین سخت مینمود انبوه دستفروش ها، خروجی مترو، تنگی پیاده رو و در نهایت در کوچکی که ناگهان شما را از شلوغ ترین محل تردد قابل تصور میکشید داخل خود و شما به ناگاه خود را در میان آرامش ژرف سالن نمایش میدید، فضای تماشاخانه کوچک بود و با این حال همان تعداد اندک صندلی نیز خالی بودند و چه حیف، دریغی که در پایان نمایش برایمان بیشتر نیز شد چراکه چشمهایی که میتوانستند و باید این شکوه را میدیدند نبودند. بلیط را گرفتیم و در فضای کوچک انتظار، دقایق را دانه دانه شمردیم در سالن باز شد و راهبه ای جوان با صورتی سرد و بی روح برگه های سرخ معرفی نمایش را که در دستان رنگ پریده اش سرخی دوچندان داشت را میان همان اندک آمدگان تقسیم کرد و به دالان تاریک بازگشت اندکی بعد در سالن به روی حاضرین گشوده شد و نمایش آغاز شد.
علیرضا نراقی با صدایی دلنشین اولین کسی بود که لب به سخن گشود و با شیوایی متنی را از روی کتابی خواند که حاوی خاطرات برگمان بود و سپس نمایش آغاز شد قسمت هایی که خوانده شد جرقه ی گفتگوی ما را پس از پایان نمایش زد ما احساس کردیم این گفته ها چقدر شبیه گفته های سارتر بوده و چقدر نمایش با باور اخلاقی اگزیستانسیالیستها که همان اخلاق موقعیت است نزدیک است. اما بگذارید بازگردیم به نمایش، نمایشی که دو شخصیت داشت یک کشیش و یک بانوی جوان داستان از حضور کشیش در خانه ی بانوی جوان آغاز میشود و اعتراف زن در مقابل کشیش و بیان مسائلی که برای جلوگیری از لو نرفتن داستان از بیان آن صرف نظر میکنیم اما لیلا بارگاهی با بازی شکوهمندش غافلگیرمان کرد لرزش دستان حرکت عضلات گردن و گریه ای که لرزه بر اندمان انداخت همانطور که استیصال و بلاتکلیفی پدر روحانی به خوبی در حالات و سکنات کوشیار عبداللهی مشهود بود، متن خوب، بازی های خوب، کارگردانی خوب و در نهایت موسیقی انتخابی خوب همه و همه دست به دست هم دادند تا یکساعت عالی رقم بخورد.
اعتراف روایت زنیست که خیانت کرده است و از کرده خود پشیمان نیست ولی راه فراری میجوید تا از وقوع یک فاجعه جلوگیری کند، میخواهد همه آنچه هست را بگذارد و بگریزد، در جایی از نمایش هانا (آنا) در مقابل پدر که میگوید من فقط تصمیم درست را به تو گفتم میگوید:
تصمیم درست چه تصمیمیه (هست) تصمیمی که همه خوشحال باشند، این غیر ممکنه چون حتما یک نفر از خود گذشتگی کرده.
همین تلنگر کوچک کافی ست برای نمایشی که یک ساعت بیشتر نیست همین که بیننده تماشاگر و شنونده با این موقعیت و واقعیت رو به رو شود که تصمیم درست چیست؟ آیا تصمیمی ست که همه در آن خوشحال (راضی) باشند آیا نسخه ای از قبل وجود دارد یا موقعیت های مختلف تصمیم های (انتخابهای) مختلف می طلبد آیا همین مقابل شدن هر لحظه ای با انتخابهای متعدد که طی آن یک نفر یا چند نفر از رضایت خود در مقابل دیگری میگذرند رنج نیست آیا ما به این شکل همواره در رنج نیستیم آیا هربار فشاری را در درون خود احساس نمیکنیم. هانا (آنا) باید انتخاب کند بین فرزندان، شوهر، معشوقه ای که از با او بودن پشیمان نیست و هر دو نیز الهیات خوانده اند یا گریختن از موقعیت.
پدر در جایی از نمایش به هانا که به نظر می رسد دیگر ایمانی مستحکم به خدا ندارد می گوید: شک مال کسیست که ایمان می آورد.
در شعری سید مهدی موسوی نوشته است نکند رخنه کند در دل ایمانم شک، شک این عامل عجیب که چون تیغی دو لبه عمل میکند هم میتواند راه به شناخت ببرد و هم راه به بیابانی بی انتها و تاریک، شک در دل هانا رخنه کرده است او میخواهد برود تا دوباره دستهای خدا را بگیرد البته اگر دستی در کار باشد چیزی که پدر از او میپرسد و اینگونه جواب میشنود.
هانا از اعتماد به خدایی که ساکت است در رنج است و در تلاش برای دوباره دیدن معجزه ی خدا و دستگیری او میخواهد برود.
جایی پدر به هانا می گوید در موقع پذیرفتن آیین مسیح تو چیزهایی را پذیرفتی و الان به راحتی نمیتوانی آنها را رد کنی، هانا در پاسخ می گوید چرا موقع تشرف من به آیین مسیح نگفتید نمی توانی به راحتی بپذیری ؟!
دیالوگی تکان دهنده و این نمایش سرشار از این دیالوگ های خوب و اندیشه برانگیز بود.

@tehrantheatercircle
زهره مقدم، علی جباری، امیر و جلال الیاسی بروجنی این را خواندند
آذرمهر این را دوست دارد
سلام خوش امدید چه خوب که کار رو انقدر دوست داشتید. حالا حلقه تئاتر تهران چیست؟ گروه خاصی هستید شما؟
۱۵ بهمن ۱۳۹۷
با سلام
داستانمان را بگذارید اینگونه آغاز کنیم که روزگاری تنها، رفتن و به تماشا نشستن نمایش را دوست داشتیم اما با هجوم خیل سرمایه داران و تلاش در جهت به ابتذال کشاندن این عرصه نیز چون عرصه های دیگر جای را بر خود تنگ و فضا را نفس گیر یافتیم بنابراین برآن شدیم تا دور هم جمع شویم و آنچه را که خوب است فارغ از سالن تئاتر و بازیگر و هزینه ای که برای ارائه آن شده ببینیم و بگوییم تا شاید سهم کوچکی خیلی کوچک در دیده شدن آن اثر داشته باشیم و در مقابل زور زورگویان درنگی کرده باشیم تا کی به بادها سپرده شویم. البته نه آنکه نمایش ها با سرمایه های زیاد را بی محتوا بدانیم، در آنها هم نمایش های خوب و قوی وجود دارند. ما بر آنیم تا نمایش های خوب را جدا کرده تا به همراهان برای انتخاب نمایش مناسب سلیقه شان حتی اگر تبلیغ مناسبی برای آن نشده و دیده نشده است، کمکی کرده باشیم.
@tehrantheatercircle در اینستاگرام
۱۵ بهمن ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید