در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سیاوش پاکراه درباره نمایش من: فردا من به دروازه روزهای رفته می رسه،می رسم ،می رسیم.میرایی تاتر زیبای
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:50:14
فردا من به دروازه روزهای رفته می رسه،می رسم ،می رسیم.میرایی تاتر زیبایی هولناکی داره.شبیه انسان. این شب ها سردند،سختند و تلخ .نشستن به تماشای اثری که قصه یکی بود و یکی نبود نمیگه، صحنه پر آب و تاب نشونتون نمی ده و انگیزه ای هم برای سرگرم کردنتون نداره، برای انسان امروز یکم عجیبه لذت رو در سختی پیدا کنه. منم که عاشق ادم های عجیبم.
برای مخاطب کار نکردم.فکر نکردم مخاطبم به چه چیزی احتیاج داره.برای خودم پنهان نیست برای شما هم نباشه.تا قبر آ،آ،آ...یه گله گرگ درونم زندگی می کنند.گرگ ها وحشیند. خون می خورند..تعداد گله میره بالا ،خون بدنم کم می شه مویرگ به مویرگ می مکند مثل وقتی من و تو از نی پلاستیکی آب انار سر می کشیم.این شد که چندتایی رو ریختم بیرون تا پاچه شمارو بگیرند و دست از سر کچل من بردارند.
گربه خونگی و سگ عروسکی رو راحت میشه دوست داشت. ولی کی فکرش رو می کرد گرگ ها رو بشه دوست داشت. چشمت رو ببند ،خودت رو درون تاریکی من دوباره ببین و صدای زوزه گرگ ها رو بیاد بیار. چند نفری که اینجا نوشتند ،رسما واچه بالا زدند و گفتند: بیا به دندون بگیر..شاید بگی تویی که مخاطب برات مهم نیست چرا تو این صفحه می نویسی..جوابش ساده است ،رفقا نباشند گرگ ها من رو می خورند
در انتها از تمامی کسانی که قلم زدید ممنونم.بهکام گرامی که با واکاوی جریان سیال ذهن نظرگاه اصلی این اثر رو روشن کرد. خانوم نیلوفر ثانی عزیز که تحلیلی موشکاف و ساختاری نگاشت.جناب کیانی که چهاربار اجرا رو به تماشا نشست(تا گرگ پارت نکنه ول نمی کنی)من و تمامی گروه که اگر نبودند اجرایی در میان نبود به احترام می ایستیم که با شما می شه خودخواه بود و به یاد داشت:تنها ماهی مرده در جهت موافق رود حرکت می کند.
نوشته اتون منو یاد کتاب زنانی که با گرگ ها می دوند انداخت البته برای شما که ظاهرا به مکتب یونگ علاقه مند هستید فکر کنم خواندنش خالی از لطف نباشد‌.
۲۹ آبان ۱۳۹۸
من از این لحظه منتظرِ گله‌های بیشترم، حمله هایی وحشیانه تر ..گرگ هایی درنده تر ... تا بزودی ( که از صمیم قلب امیدوارم خیلی خیلی زودتر از حد انتظار فاصله‌ی اجراهای قبلی باشه) دوباره بر صحنه این جدال و بیرون ریختگی رو ببینم ..
از امروز خودم را آماده می کنم تا عمیق‌تر و عجیب‌تر تو چشم هر گرگ زل بزنم و خوب تماشاش کنم... گاهی باید اجازه داد گرگ‌ها زخمی‌ات کنند. گاهی باید اجازه داد "دوست داشتنی" به کشتنت بده .. گاهی باید با " من" های دیگری رقصید و درآمیخته شد.

سپاس بسیار از سیاوش پاکراه عزیز و گروه اجرایی حرفه ای‌اش، به پاس احترام به تئاتر و مخاطباتش ..

۲۹ آبان ۱۳۹۸
تراژدی‌های زمان ما را تنها گرگ‌ها کارگردانی می کنند / تورج رهنما/ نشر قطره
:) جالب بود بهش برخوردم گفتم اینجا بذارم
۳۰ آبان ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید