نمایشنامه ای که شبیه کارگردانشه: سکوت سفید
کجاست جای رسیدن ،
و پهن کردن یک فرش
و بی خیال نشستن
کجاست سمتِ حیات!؟
اول-این نمایشنامه یک اثر خوب نیست یک انتخاب خوبه از کارگردانی که به سبک شخصی وخاص خودش رسیده: انتخاب باوسواس متونی ساده اما عمیق و پر
... دیدن ادامه ››
تاویل استفاده ی مینیمال و به جا از طراحی صحنه و نور ودکور،بازیهای ساده و روان ودرست،اجرایی آرام وشریف و بی ادعا و احترام به شعور تماشاگر،پیگیری دغدغه های شخصیِ فکری وفلسفیِ کارگردان،دوری از هیاهوی پرزرق وبرق سینما وتاتر،استفاده از عوامل حرفه ای که به هدف کارگردان ایمان دارن اینا وچند شاخص دیگه مهر مخصوصِ آقای کارگردان به اجراهای اخیرشه که اگه ادامه داشته باشه بهش توجه بیشتری بشه قدرت ایجاد یک خرده فرهنگ از تعامل و تفکر و رفتار نو در جامعه رو داره.
دوم-این اجرا بدون حشو واضافه و افاده چقدر حال آدمو خوب میکنه با موضوعی کمی عجیب وطنزی تراژیک(البته اگه کاربرد این واژه درست باشه) والبته شاعرانه(بدین جهت که به موضوعات بنیادیِ جنگ وصلح و جستجوی آرامشی که شاید فقط بامرگ بدست بیاد وعشق در قالب دیالوگهای ساده وحس-آمیز و کمالگرا وآرمانی میپردازه ) .که بشدت هم تاویل پذیر وقابل بسط و بحثه
سوم-بازیها ی ساده باورپذیر وحرفه ای.نوروطراحی صحنه ای که به کار کاملن میخوره.توی طراحی لباس هم مشخصه که وسواس خوبی وجود داشته حتا پوستر کار هم زیباست و صد البته همه ی اینها مرهون وسواس خاصِ آقای کارگردانه.
چهام- این اجرا دیالوگهای درخشانی داره که حیفم میاد چنتاشو نگم چون هرکدوم مثل یک شعره: اینجا آرامش هست اون بیرون میتونه جنگ شده باشه وبرای اولین بار به من ربطی نداشته باشه_مشکل اینه که من همیشه سالم بودم اگه مریض بودم همه چی روبراه بود-اون صلحی که اینجاست(با اشاره به سر) با جنگی که توش بودم سازگار نبود و قشنگترین قطعه اثر اونجاست که جان میگه:من دنبال معبدی ام که مخصوص آدمای بی اعتقاد باشه و مگی جواب میده: مث بیمارستانی که مخصوص آدمای سالم باشه
آخر-واقعن جنبه های اجتماعی وفلسفی کار جای بحث داره که متاسفانه در بضاعت اندک بنده نیست فقط بسیار ممنونم از تمامی عوامل اجرا وامیدوارم اینگونه کارها بیشتروبیشتر اجرا بشه که بسیار نیاز جامعه ی امروز ماست
نمیدونم چرا دوسدارم این نوشته رو با این جمله تموم کنم:....فقط مگی! به کسی نگی!