در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | آرمین قهقائی درباره نمایش سکوت سفید: یکی از قشنگی های این کار به خود کارگردانشه که تنها چون اینجا جای تمجید
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:34:04
یکی از قشنگی های این کار به خود کارگردانشه که تنها چون اینجا جای تمجید از شخصیت کارگردانش نیست به این بسنده می کنم که از ناگهان پیت حلبی که به هوای نویسنده اش که دوست قدیمی ام بود به دیدارش رفتم، تا این بار که خودم رو رسما مخاطبش می دونم، کورش سلیمانی برند ادب و تمیزکاری شده و همین ها برای این که دنبالش کنم کافی ست.
شسته و رفته و عمیق و ساده، چیزیه که تقریبا میشه توی نوشته های استپارد پیداش کرد، از نوشته هاش که به صورت چندگانه، ابعاد گوناگونی از ارزش های دنیا رو مورد بحث قرار میدن و به طرز عجیبی باعث میشن تا موضوع نمایشی مثل خرده نان و سکوت سفید سلیمانی که از روی متنشون کار میشه هرگز از یادت نره، تا موضوعات سیاسی که در تمام لایه های زیر و روی نوشته هاش وجود داره، همه حالی خوب رو بهت میدن. حال خوبی که با ترکیب آرامش ستایش شده در "آرامش از نوعی دیگر" با موضوعی دیگر مثل اهمیت توجه به آنچه در دنیای اطرافمون می گذره ترکیب میشه و بر سرت می ریزه.
کورش سلیمانی رو در خرده نان و سکوت سفید، بابت توانمندیش در ایجاد فضای مورد نظر متن بسیار توانا می شناسم. رد پای خود سلیمانی در طراحی صحنه و نور و لباس و رنگ و موسیقی به خوبی پیداست و هارمونی و هم افزایی این پدیده ها میتونه نقش ایشون رو هرچه جلی تر نشون بده. همه ی این ها در کنار بازی خوب گرفتن هست که میتونه یک فضای ابزورد رو، برای من به واقع اکسپرسیونیستی کنه!!! کاری کنه که در عین این که فکر نمی کنی، بدون تکون خوردن درگیرش بشی. بعد از مدت ها کاری رو دیدم که همه ی تماشاگران بسیار آرام و تحت تاثیر فضای کار که جز در چند صحنه ی طنز که خنده هایش هم به جا بود، صدایی نداشتند.
خیلی برام جذاب میشه اگر آقای سلیمانی پازل ایده آل های استپارد رو به هم بچسبونه، چون به نظر می رسه آرامش سکوت سفید، بدون اهمیت دادن به اتفاقات ... دیدن ادامه ›› دنیای اطراف خرده نان و درک دیکتاتوری و دموکراسی و خیانت در راک اند رول و هملت و غیره ی او کامل نمیشه و اساسا این ایده آل ها تکه هایی از زندگیست که میتونیم به هم وصلش کنیم و احساس می کنم آقای سلیمانی با درک و هوش کافی داره به سمتش میره. همینه که درست فردای نوشتن "رای دادن دموکراسی نیست، دموکراسی شمردن آن است" از استپارد در صفحه شخصی ام و حالا تماشای سکوت سفید، این احساس رو عمیق تر داشتم که شاید مثلا با جهش کنندگان یا راک اند رول بشه چه حرف های بیشتری رو در ادامه زد.
جایی از نمایش که احتمالا لحظه ای لبخند به لب ما آورد و بعد حس کردیم به این نمایش که ابعاد روانشناسی و فلسفی هم داشت، نمی اومد، همون "هم قافیه شدن مگی و نگی" بود که شاید اگر جای کارگردان می بودم از همین اجرای امشب هم تغییرش می دادم، اما براون با این که سعی می کنه رهایی و آرامشی رو تجربه کنه، اما گاهی که از خودآگاهش خارج میشه، ناگهان دغدغه های اجتماعی و سیاسی و خاطرات فردیش ظاهر میشه و همه رو با تغییر احساسش بیان می کنه. بنا بر این شاید شما در رفت و برگشت های بین "براونی" و "جان براون" و خودآگاه و ناخودآگاهش هم تغییراتی رو ببینید، رفتارهایی رو ببینید که پاسخی ست به نیازهای انسانی، که نه "زوربا"وار، اما به مثابه ی انسانی که گذشته ای تاثیرگذار رو پشت سر گذاشته اما به دنبال آرامش از نوعی دیگر هست تجلی پیدا می کنه. اینه که میگم ایرادی به گنجاندن فضای بده و بستان شیطنت مرد "سن دار و پول دار" (و نه لزوما مسن و پولدار)ی مثل براون با مگی ای که خودخواسته اندکی دلبری می کنه نمی بینم. استفاده از ترکیب فارسی "مگی نگی" رو نوعی از شوخ طبعی دلبرانه ی براونی ای می دونم که هنوز متوجه نشده در حال آزمایش شدن به وسیله ی تیم سرپرستار هست.
بازی سامان دارابی بسیار خوب حال براون رو نشون داد و اگرچه هیچ نقد جدی به بازی هیچ بازیگری ندارم، اما دلم میخواد بازیگری خانم اقبال نژاد رو تحسین کنم که با ریزترین حرکات صورت، در انتقال حسی که مقرر شده، از ریاست بگیر تا کنجکاوی، تا حسادت، بسیار موفق عمل می کنن و کارشون میتونه یه الگو شناخته بشه . از نظرم الهه شه پرست هم لوندی و دلبرانگی مورد نظر متن و کارگردان رو بدون این که به سوژه ای دم دستی تبدیلش کنه در آورد که بهشون تبریک میگم.
بی آنکه بخوام از ضبط شده های متنی و تصویری در ذهنم مثال بزنم، در مجموع یک کار کنترل شده دیدم، کاری حساب شده و طبق انتظار، تر و تمیز که با یک دستِ استقبال و یک دستِ بدرقه ی آقای سلیمانی گویی تماما توی بغل و روی سینه ی این هنرمند اصیل در حال اجرا بود.
سلام جناب کیانی عزیز. شاید من تصویری که از مهدی بجستانی دیدم برام جذاب نبود اما ظاهرا پزشکی کمی کم حوصله و بدبین که همیشه انگاری از خواب برخواسته را بازی می کرد. کما این که خیلی هم در سایر صحنه ها به غیر از ابتدای نمایش هم موهای چندان آراسته ای نداشته. نقش خانم زحمتی هم پیچیدگی زیادی نداشت که انتظار خاصی را از آن تعریف کنم. ضمنا ویرایشی به نوشته ام کردم که ممکنه تونسته باشه نظرمو بهتر تبیین کنه.
باری از باب نقشه برداری هم سخنتون برام جذاب بود. برای خود من که ثابت شده که افکارم نمی تونه مستقل از چیزی باشه که آموختم و باهاش کار کردم. شوخی شوخی بیش از نیمی از زندگیم در کنارم بوده.
۱۹ آذر ۱۳۹۸
سپاسگزارم کورش خان نازنین. شما کمک کردید با استپارد آشنا بشم و اتفاقا می بینم که نگاهش چقدر به نیاز امروز دنیا نزدیکه.
۱۹ آذر ۱۳۹۸
بازهم ممنون جناب قهقایی عزیز ...
۲۰ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید