در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | یاسر متاجی درباره نمایش سوختن: درود ارادت "پیشنهاد برای تماشا" برای آنها که به خواندن چن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:05:38
یاسر متاجی (yasmat2018)
درباره نمایش سوختن i
درود ارادت
"پیشنهاد برای تماشا"
برای آنها که به خواندن چند گزاره کلی علاقه دارند درباره ی نمایش:
در جهان نسبیت ها ، گمانم به هیچ ... دیدن ادامه ›› وجه حق این نمایش نیست که دو سوم سالن خالی بماند.

اما در مورد نمایش:
"نگاه و فکرم را بر دست هایم متمرکز کردم که به حالت دعا درهم حلقه شده بود و پیش از آن که دوباره سر بردارم، مدتی دراز منتظر ماندم. با خود گفتم ــ و خدا می داند که حقیقتا این آرزوی قلبی من بود ــ هنگامی که دوباره سر برمی دارم، حتما « او » رفته است؛ به جایگاه همیشگی اش در بالای سرم بازگشته و مثل گذشته نگهبانیِ ملکوتی و ملوکانه اش را از سر گرفته است. اما هنگامی که سرانجام پُردلی کردم و سر برداشتم، « او » هنوز آن جا بود و این بار حتی خطاب به من سخن گفت. صدایش، که مثل صدای اسقف به هنگام تلاوتِ دعای عشاء ربانی شیرین و شفاف بود، در فضای زیر گنبدِ کلیسیا پیچید و بازتابید.
به من گفت که خداوند موهبتِ نوع خاصی از « دیدن » را به من عطا فرموده است و صاحب این موهبت باید از دو خطا، یعنی استفاده سبکسرانه و دلخواه از این عطیه الهی از یک سو و ندیده گرفتن و نفی آن از سوی دیگر بپرهیزد. به من گفت که زاده شده ام تا رنج بکشم و بلا ببینم و در عوض به رفعت برسم و بر فراز شوم. سپس دست بر سرم کشید و من هنوز خوب به خاطر دارم که انگشتانِ مرمرینش بسیار گرم و آکنده از زندگی بود."
این متن بخشی از کتاب مفتش و راهبه از کالین‌ فالکنر نویسنده انگلیسی ساکن استرالیاست که جواد سید اشرف ترجمه و انتشارات ققنوس چاپ کرد.
اساسا مفاهیم و حقایق که قابلیت خلق ندارند یا قابلیت کشف، چه اینکه پیش تر بشر در زیست چندهزار ساله ی خود وجوه مختلف آنها را در کلیت دریافته است، بهتر است اینجا این نکته را بگویم من درباره ی علم و دانش به منزله آنچه که در علوم تجربی با آن روبرو هستیم حرف نمی زنم.
آنچه وجه ممیزه آثار هنری است نحوه پرداخت و سویه ی نگاه هنرمند و مولف به موضوع است، همان می شود که از عشق بارها گفته شد اما همچنان هستند آثاری که برای مان جذاب است، ایضا در مدح و ذم خصایص مختلف انسانی از دروغ گویی و ظلم گرفته تا صداقت و راستی.
همین هاست که در یک هفته می شود یک نمایش جمع و جور اما جذاب (آسانسور نداره) را در کارگاه نمایش تئاتر شهر دید و دوست داشت و در کنارش برشت با نمایشنامه اش(زن خوب سچوان) نشسته باشد وسط سالن استاد انتظامی و تفنگ آبپاش بگیرد دستش و به سخره بگیرد چیزها را و تو هم بخندی و غصه بخوری و فکر کنی به درد به اینقدر شبیه بودن مان در این وضعیت.
خنده ها و طعنه ها و متلک ها را جا بگذاری در تئاتر شهر و خانه ی هنرمندان و با عنایت به سندروم "خود اسپویل کنی" که در وجودت جا خوش کرده می دانی قرار است نمایشی را تماشا کنی که قرار است در جدی ترین وجه، موضوعی نه چندان جدید اما سخت را دراماتیزه کند.
اما آنچه که دریافت من پس از یک بار تماشای نمایش است را با توجه به دستگاه فکری نه چندان منسجمی که این روزها دارم عرض می کنم.
متن به گمانم متن قابل اعتنایی بود و مانند بسیاری از نمایش های دیگر علاقه دارم نمایشنامه را تهیه و مجدد مطالعه کنم. جز برخی نقاط غیر روشن که ممکن است به متن برگردد یا به سازوکار تحلیل در لحظه ی من، کلیت متن ساخت مناسبی داشت. زبان، روایت، تکنیک ها و... و جهان متن در نرم و وضعیت کلاسیکی پرداخت شده است و تلاشی برای پرتاب مخاطب به فضایی غیر معمول را نداشت و اساسا این را خود مولف می داند و بس که خواسته و نتوانسته یا اصلا نخواسته.
وقتی نسبت انسان با انسان در ساحت جاه طلبی و منفعت تعریف می شود، وقتی ستاندن جان دیگری آسان ترین روش پیشرفت (به زعم عاملان) می شود چه می شود انتظار داشت از نسبت این انسان با حیوانات و طبیعت.
آنوقت حیوان دوستی و معاشرت و مانوس بودن با گل های کوهی و بی واسطه با طبیعت نشستن هم می شود مصادیق کفر و الحاد و ارتداد.
موقعیت و فضایی که گویا قرون وسطی است اما وضعیتی است که همچنان شاید ادامه دارد، همچنان می شود قربانیانی را یافت که اسیر این مکانیسم منفعت طلبانه ی سواستفاده گر می شوند که درخت بقای خود را با خون دیگران سیراب می کند.
و زن در این نظام فکری و ایدئولوژیک نه یک جنس ، نه مکمل، نه بارور، نه مادر، نه عشق و نه... بلکه نمایندگی می کند شیطان را. مرد منزه و پاکیزه همواره اسیر وسوسه های شیطان است.
نسبت اکنون ما با این وضعیت چیست؟ نسبت اکنون جهان با این وضعیت ایضا؟ با گزاره هایی که اینگونه زن را توصیف می کند چقدر موافقیم؟ چقدر مخالف و مشمئز کننده است برای مان؟ اینها گمانم سوالاتی است که نمایش می خواهد از ما بپرسد و به اینها اضافه کنیم نسبت مان با ظلم، با خرافه، با عشق ، با منفعت طلبی و...
نمایشی که شاید تلاش می کند از فضایی احساسی و عاطفی و غرق شدن در سانتی مانتالیسم پرهیز کند، چون این خودآگاهی و عقل است که به کار می آید برای دریافت درست تر.
متن اما می توانست جسورانه تر باشد ، جایی که زمان و مکان دیگری برای نوشتن انتخاب می شود تا بشود راحت تر گفت و نوشت.
قدردان زحمات عوامل این نمایش هستم که شریکیم با هم در دغدغه ها شان.
ممنونم از میثاق زارع عزیز و سوگل خلیق گرامی و مجتبی پیرزاده ارجمند که دوس داشتم بازی هاشان را.
آرزوی بهترین ها برای شما دوستان خوبم

mahaya، امیرمسعود فدائی، میثاق زارع و امیر مسعود این را خواندند
نسیبه و مریم اسدی این را دوست دارند
ممنون و ارادت ❤️
۲۶ آذر ۱۳۹۸
سپاس و درود
۲۷ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید