نمایش بسیار خفنی بود...
داستان مهاجرت یا ماندن...پشیمانی از رفتن یا موندن...بدون هیج قضاوتی...
جوانانی که همیشه امیدشون به صندوق های واهیه رای گیری در انتخاباته و بعد از اون سرخوردگی از هیچ گونه تغییر و بعدش دوباره فکر رفتن..و تکرار وتکرار این سیکل بی پایان.در این مملکت...و دفن آرزوهای این جوانان...
من امشب نقش پدر پرستو رو بازی کردم.دکتر رضا رحمانی...(تماشاگرهایی مثل من هم اگه بلیط نقش رو گرفته بودن بازی میکردن)...
فکر کنم خیلی بد بودم...