نقد فیلم 1917 با رویکرد اسطورهای-کهنالگویی
اسطورهها به شکلهای مختلف از زمانهای بسیار قدیم در جوامع انسانی وجود داشتهاند و به رغم تفاوتهای ظاهری، مبنایی مشترک داشتهاند. مبنای مشترک تمامی اسطورهها، تلاش برای شناخت و تبیین امر واقع در جهان بوده است (پاینده, 1397). اما باید گفت کارکرد اسطورهها فقط در اعصار گذشته نبودهاست به عقیدۀ بسیاری اسطورهشناسان، در عصر حاضر هم اسطوره راهحلی است برای کاستن از گرفتاریها و اضطرابهای دنیای مدرن. بنابراین عجیب نیست که امروزه هم بسیاری از اشعار، رمانها، نمایشنامهها و فیلمها تحت تاثیر اسطورههای کهن نوشته میشوند و یا نویسنده به صورت ناخودآگاه در تطور یک اسطوره نقش بازی میکند. از این جهت آشکار کردن ردپای اسطورهها در این آثار ادبی، یکی از روشهای تفسیر آنها است (مخبر, 1398).
منتقدان ادبی با اختیار کردن رهیافت اسطورهای-کهنالگویی در تفسیر آثار ادبی و هنری میکوشند نمود اسطورهها را در اثر آشکار کرده و کارکرد آن اسطوره را در آن اثر توضیح دهند به این معنا اسطوره به شکلگیری معنای اثر کمک میکند و از سویی دیگر اثر ادبی و هنری باعث استمرار اسطوره میشود (پاینده,
... دیدن ادامه ››
1397).
جوزف کمبل:
کمبل اسطورهشناس معاصر آمریکایی، تحقیقات وسیعی درباب اسطورهها در ملل مختلف انجام داده است. به عقیدۀ او همۀ رنجهای بشر ریشه در میرا بودن انسان دارند و به همین خاطر اسطوره و دین مرهمی بر این درد همیشگی انسان بودهاند. یکی از مطالب مهمی که کمبل در مطالعات اسطورهشناسی خود به آن پرداخته جایگاه قهرمان در اسطوره و سفر قهرمان است. سفر قهرمان، آنچنان که در لایۀ پیدای داستان آشکار است تنها سفری بیرونی نیست، بلکه قهرمان بهموازات ماجراجوییهایش در دنیای خارج وارد سفری درونی میشود که منجر به شناخت خود و رسیدن به هیئتی تازه از خود میشود. کمبل، قهرمان را نماد توانایی بشر در کنترل توحش درون میداند و هدف غایی سفر را کسب خرد و قدرت در راه کمک به دیگران میداند (مخبر, 1398).
قهرمانِ کمبل به دو گونه وارد سفر قهرمان میشود، آنهایی که داوطلبانه اقدام به سفر قهرمانی میکنند و آنهایی که ناخواسته در دل ماجرا میافتند. کمبل در بحث «تحول قهرمان» قهرمان و سفر قهرمان را در لابهلای تحولات فرهنگی از اعماق اسطوره به جهان معاصر میکشاند. الگوی سفر قهرمان کمبل سه مرحله دارد: عزیمت، تشرف و بازگشت که هر کدام مراحلی در دل خود دارند (مخبر, 1398).
در ادامه سعی خواهم کرد که فیلم 1917 را مبتنی بر سفر قهرمان جوزف کمبل واکاوی کرده و از منظر اسطورهای شخصیتهای فیلم و همینطور پیرنگ آن را بررسی کنم. بنابر این، ابتدا پیرنگ فیلم را مطابق با سه مرحله عزیمت، تشرف و بازگشت مبتنی بر سفر قهرمان کمبل بررسی میکنم.
الف. مرحله عزیمت یا جدایی
دعوت به ماجراجویی: در این مرحله قهرمان احساس ترس میکند. دعوت به آغاز سفر شکلهای مختلفی دارد، گاه پیکی میآید و او را دعوت به سفری ماجراجویانه میکند و گاه اتفاقی مسبب این سفر میشود (مخبر, 1398).
در فیلم 1917 اسکافیلد توسط دوستش بلیک وارد ماجرا میشود، در شرایطی که حتی خود بلیک هم از ماموریتی که به او محول شده اطلاعی ندارد او را به عنوان همسفرش انتخاب میکند. پس همانطور که مشخص است قهرمان در این فیلم نه به صورت داوطلبانه و خودخواسته بلکه ناخواسته وارد ماجرا میشود. انتخاب شخصیتهای داستانی که بسیار جوان هستند و به لحاظ فیزیکی واجد شرایط شخصیتهای قهرمانگون نیستند در اینجا دلالت پیدا میکند چرا که قهرمان در این فیلم نه به صورت داوطلبانه که اتفاقی وارد ماجرای سفر قهرمان میشود.
کمک ماوراء طبیعی: معمولا یک حامی، قهرمان را در سفرش یاری میکند. این کمک معمولا به صورت نشان دادن راه و دادن سرنخهایی برای طی کردن مسیر و رسیدن به هدف قهرمان است (مخبر, 1398). در این فیلم ابتدا بلیک که او را به این سفر دعوت کرده بود حامی اسکافیلد است و بعد از مرگ او فرماندهای که او را سوار ماشین میکند تا به شهر آکوست برساند نقش حامی را دارد، چرا که نهتنها قسمت زیادی از مسیر را برای اسکافیلد هموار میکند بلکه با گفتن توصیههایی به او، در موفقیت اسکافیلد یعنی متوقف کردن حمله گردان دوم هم نقش دارد، او به اسکافیلد میگوید دستور فرمانده ارتش را در مقابل افراد دیگر به سرهنگ مککنزی بدهد چرا که بعضیها موافق طولانی شدن جنگ هستند. این حامی، فردی کاملا ناشناخته است، فیلم کمکی به شناخت او نمیکند و گویی به صورتی ماوراء طبیعی کسی قهرمان را در این مرحله کمک میکند.
گذر از نخستین آستانه: در این مرحله معمولا قهرمان باید از مرزی بگذرد که آن سوی مرز خطری بزرگ در کمینش خواهد بود. این مرحله عبور از دانستهها به فراسوی ناشناختههاست (مخبر, 1398). قهرمان معمولا در این مرحله جسارت لازم برای عبور از این مرز را دارد (مخبر, 1398). همانطور که در این فیلم شاهد هستیم، اسکافیلد که در ابتدای سفر مردد بود، ولی به هنگام عبور از مرز سنگر نیروهای خودی و ورود به منطقۀ ناامن خود، جلوتر از بلیک از این مرز عبور میکند و با گفتن: «اول بزرگتر ها» بلیک را از مقدمبودن در عبور از این مرز منع میکند. و این آغاز ماجرای سیر و سلوک اسکافیلد است.
وارد شدن به شکم نهنگ: شکم نهنگ نمادی از رحم جهان است. قهرمان در این مرحله، فنای خودش یا رفتن به سوی مرگ را میپذیرد. در واقع او مرگ خود فعلیاش را به امید ولادت در خودی دیگر میپذیرد (مخبر, 1398). این مرحله از سفر قهرمان به صورت نمادین با مدفون شدن اسکافیلد در استراحتگاه سنگر نیروهای آلمانی بازنمایی شده است. بلیک و اسکافیلد بعد از گذشتن از دشتهای فاصل بین نیروهای خودی و دشمن که سراسر پوشیده از اجساد انسانی است به سنگر نیروهای آلمانی میرسند که گویی به تازگی آن را ترک کردهاند. آنها وارد محیطی میشوند که استراحتگاه آنهاست ولی در واقع دامی است برای از بین بردن نیروهای دشمن که در نهایت هم منفجر میشود و اسکافیلد زیر آوار آن میماند (تصویر 1). بعد از نجات پیدا کردن از آنجا اسکافیلد برای اولین بار از آمدن همراه با بلیک پشیمان میشود و به نقطهای میرسد که باید تصمیم خود را برای طی کردن این مسیر و یا برگشتن بگیرد. او کمی تامل میکند، به کیف کوچکی که با خود دارد و در انتها میبینیم که عکسهایی از خانوادهاش در آن است نگاهی میاندازد و تصمیم خود را میگیرد. او سفر را این بار مصممتر از قبل ادامه میدهد.
.....
ادامه در وبلاگ خواندن عمیق:
http://deepreading.blogfa.com/post/15