در ابتدا اینکه بنده نه به عنوان منتقد که به عنوان بیننده مطالب زیر را می نویسم و از همه ی عزیزانی که مخاطب این نوشته هستند صمیمانه درخواست دارم که تئاتر را فراموش نکنند، چرا که تئاتر در ایران هنری فقیر (از نظر مالی) و شکننده است و ظهور کرونا میتواند به آن آسیب جدی وارد کند و حتی باعث ایجاد اختلال بین نسلی در این هنر اصیل و شگفت انگیز گردد.
اولین نکته ای که در نمایش "و همیشه پاییز"، توجه بنده را جلب کرد لایه مفهومی آن بود. در زمانه ای که مهاجرت کعبه ی همه ی در جهان سوم گرفتار شدگان است دغدغهی هویت داشتن قابل ستایش است، مطرح کردن اینکه فالوس مهاجرت هم مانند همهی نداشته های این قبیله ی سرگردانی پوچ و سراب است شجاعتی میخواهد که از نظر من قابل ستایش است. دوپاره کردن زمان و صحنه نیز برای مطرح کردن موضوع هویت و گمشدگی بسیار دلچسب و بجا انجام شده بود.
از نظر تکنیکی، طراحی صحنه و نور بسیار خوب انجام شده بود، بخصوص استفاده از پرده به عنوان المان صحنه و هم زمان پردهی نمایش ایدهی بسیار خوب و بجایی بود، تو گویی گذشته ای در حال محو شدن است و از در و دیوار آن تنها پرده ای شفاف با تصاویری مبهم می ماند و بس. به نظر اینجانب صدای صحنه دچار مشکل بود، پیشنهاد میکنم صدا را از حالت مونو و پخش از پشت صحنهی اجرا خارج کنید.
با توجه به طولانی بودن برخی دیالوگ ها پیشنهاد میکنم بازیگران محترم بیشتر از بازی صدا و چهره استفاده کنند، به شخصه در برخی پلان ها خستگی را در حرکات تماشاگران مشاهده می کردم.
در کل این نمایش خوب را پیشنهاد میکنم، عزیزان سالن های تئاتر را خالی نگذارید، اینها آخرین محل های تنفس فرهنگ در برهوت ابتذال است.