کار رو به لحاظ متفاوت بودن اثر دوست داشتم.
خلاقیت بالای کارگردان در به نمایش گذاشتن آنارشیسم و اعتراض گرایی، عدم یگانگی و استفاده از یک نمایشنامه کلاسیک برای نشان دادن کلافه گی و سردرگمی همیشه گی انسان از گذشته تا کنون در هزار توی زندگی.
دیدن این کار شلوغ و مضمونی نیازمند اعصاب بالایی است تا مخاطب در اثر تنش های ایجاد شده حس بودن خودش را گم نکند.
در همان ابتدای شروع، نمایش به مخاطب می گوید که با یک کار تعاملی مواجه است که اگر مخاطب توانایی این تعامل را دارد خودش را برای آن آماده کند.
صدای کارگردان خود یک بازیگر در طول این اثر محسوب میشود و در واقع کاری رو که شاهدش بودیم شامل سه ضلعی ۱-صدای کارگردان ۲- چهار بازیگر اصلی و ۳-مخاطبین میباشد. شخصیت اول صدای کارگردان، شخصیت دوم تا پنجم بازیگران و شخصیت ششم تماشاگران که بعنوان توده مردم در این کار ایفای نقش میکنند.
به صورت زیر پوستی به مساله دگرباش ها و نقش ها و نقاب هایی که هر لحظه در انسان رنگ عوض میکند پرداخته شده بود در واقع داشتن جهانی بدون مرز از لحاظ سیاسی، جنسیتی، حاکمیت، قدرت و در نهایت برابری در هر زمینه و ساختار و اساسا اعتراض به پیدایش هستی و جهان و خلقت و فلسفه و...
یک وجهی از فرم اعتراضی شاید به اجراهای کلاسیک در زمینه تئاتر و نمایش را هم کار در خودش داشت.