من نمایش رو یک بار اواخر دی ماه دیدم بار دوم چند روزِ پیش بود که به دیدنش رفتم و واقعا در هر دوبار مو به تنم سیخ شد و چیزی غریب اما دلنشین همراهم موند.
بار اول این نمایش رو کامل ضبط کردم و بعد از اینکه از سالن خارج شدم
بارها و بارها این نمایش رو تنها گوش کردم و با این حال برای بار دوم شاید تکراری به نظر میرسید برام نمایش اما نه! کاملا تازه بود؛ حس میکنم بار اول نیمی از خودم رو در این نمایش روی صندلی جا گذاشتم و بار دوم که اومدم نیمه خودم رو بردارم نیمه دیگر خودم را هم جا گذاشتم.
همه چیز عالی پیش میره
چیز مهمی که این نمایش برای من داشت شاید اون اعتراض و نشون دادن اتفاقات هستش. زدن حرف دل خیلی از ماها با یک نمایش خودش یک اتفاق بزرگه و جدای از اجرا و همه چیز این اعتراض و این جنبه اجتماعی نمایش از همه چیز مهم تر بوده اینکه حرفها و اتفاقاتی که ازشون در کمتر جایی صحبت میشه رو بشه توی یک نمایش در قلب همون اتفاقات دید.
صحنه ما رو یک چهارپایه و علی و پیراهن سفیدش و فضای تاریک تشکیل داده که به نظرم همین کافیه
همون بخش اول و ایستادن علی روبروی چهارپایه و
... دیدن ادامه ››
بعد زیر چهارپایه زدن، رو به بالا نگاه کردن و تماشای مُردن کسی که هنوز نمیدونم کی بود
انقدر حرف برای گفتن داشت که کامل توی فکر تو رو فرو میبرد.
حرکات بدن و انتقال حس
استفاده از صداهای ضبط شده
که من جایی از نمایش واقعا به فکر فرو رفتم
که واقعا شاید علی این صداها رو ضبط کرده باشه.
اینکه نمایش مخاطب رو در ۱۰ دقیقه خیالی به درون خودش فرو میبرد
تا بفهمه که آزاده یا اینکه در انفرادی خودش به سر میبره.
رفت و آمد نمایش و درگیر کردن حواس ما با هم بینَظیر بود
اینکه تو جایی به خنده واداشته میشی و لحظهای بعد از اون
کاملا حرفها و احساسات غمگین و جدی میشن.
ممنونم از به اشتراک گذاشتن این حس و این نمایش با ما مخاطبان.
پاینده باشید.