تا الان فک میکردم نظرات اینچنینی فقط پای تئاترهاست، نگو فراگیرتر از این حرفاست. «از این واقعه کم نیست!»
خب، در مورد موضوع فیلم، بله، بهنظرم
... دیدن ادامه ››
سعی داشته (یا نداشته؟!) دغدغهی قشر عظیمی از جامعه رو بیان کنه؛ اما نتیجه خیلی فانتزی شده! شعارزدگیهایی مثل نورچشمی دولتیها بودن و دلار دادن بهعنوان پول خون (حالا چرا دلار؟) و داشتن سگ و آهنگ خارجی و پیش کشیدن خراب شدن هیکل و اسم کارداشیانها تو اون موقعیت حساس، باهدف فریاد زدن شخصیتهای منفی فیلم، مشابه مباحثِ کراوات و لاک ناخن تو بعضی سریالها و فیلمها، دیگه یهکم نخنما و چی میگن، چیپ نیس؟
کاش پرداخت شخصیتها باورپذیرتر بود. مادام الیزابت آخه؟ بعد طرف میخواسته برای اینکه نشون داده باشه خانم خیلی لوسیه، مادام رو از پنجره پرت کنه بیرون؟!؟ از اون طرف همسر باردار خیلی ریلکس درمورد انتخاب بین زنده موندن خودش یا بچهی مردم حرف میزنه؟!؟ هرچقدرم مبحث مالی مطرح باشه، پای جونش درمیونه: استرسی، دعوای جدیای، چیزی! فقط چند قطره اشک و صدای محزون و مظلومیت خالص؟
سیاه، عجیب سیاه بود و سفید، عجیب سفید؛ کو خاکستری؟
بازیها یکدست نبود؛ حتی بازیگر اصلی هم در همهی سکانسها به یک اندازه روون بازی نکردن.
و در آخر: کاش این اثر هنری، دغدغهی بیشتری برای پرداخت به این موضوع قرون وسطایی که اصولاً چرا همسر اون خانم باید «اجازه»ی سقط یا در اینجا فراتر ازین حرفها، زنده موندن زنش رو بده، و اصولاً چنین تصمیمی چرا باید بهعهدهی ایشون باشه که اینگونه دچار تردید و ناراحتی و عذاب وجدان بشه یا نشه داشت. کاش به شخصیت و احساسات و مشکلات عرفی-قانونی اون خانم باردار که درواقع باید نقش اصلی میبود توجه لازم میشد. اینطوری شاید داستان فیلم، از نظر من، پربارتر، قابلباورتر و دغدغهمندتر میشد و همذاتپنداری بیشتری با شخصیتها صورت میگرفت. وگرنه که تصویرسازی فقر و نیازمندی و مشکلات این خانواده، اونطور که باید، صورت نگرفت و نه در فیلمنامه، نه نوع فیلمبرداری و قاببندی، نه پرداخت شخصیتها و نه حتی رنگ فیلم، حس همراهی لااقل من رو بهدست نیاورد.
ضمناً از نکات مثبت فیلم این بود که نشون داد (یا من اینطور برداشت کردم) که وقتی چنین زندگیِ چی بگم، مصیبتباری داریم، اصلاً بچه به دنیا نیاریم! چه برسه به ۳ تا. جایزه میدن بابتش، اسباببازیه یا از بدبخت کردن یه انسان دیگه لذت میبریم چون مصیبتهای خودمون کمرنگ میشه؟!؟ باورهای غلط و رویایی رو بذاریم کنار؛ واقعیت، چیز دیگهایه.
اینکه برای بچههامون قصه میگیم و با تشت آب سرگرمشون میکنیم (در عینحال سر «بخشیدن» یا «نبخشیدن» جون مادر همین بچهها دو به شکیم!)، از ما والدین خوب و واجدشرایطی نمیسازه..