لذت بردن از مسیر... این بهترین توصیف برای شب شک است. لذتی نه از شوق رسیدن به مقصود که از ذوق رهایی از همین جا که روزمرگی یا بهتر فریاد بزنیم، مرگمرگی گلویمان را چسبیده است. اصلا انگار مقصدی در کار نیست در سفر شب شک. همین جا که هستیم، در میان راه، شاید برف هم دارد می آید حتی. راه پس و پیش هم نیست و همه در ترافیکی ابدی در ماشینیم. ماشین های دیگر را نگاه کنید. قبل و بعد از ما ایستاده اند در غم. اما ما، داریم قهقهه می زنیم. همین است و بس. اگر بلدیم این لذت بردن را و می دانیم دمیدن در هیزم کیف را، بی شک ، نباید شب شک را از دست بدهیم ...