در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | ابرشیر درباره نمایش شکوفه های گیلاس: ((شکوفه های گیلاس مراقبه ای تئاتری ؟)) (1) یک سامورایی که قصد خودک
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:27:07
((شکوفه های گیلاس مراقبه ای تئاتری ؟))

(1)
یک سامورایی که قصد خودکشی دارد از راه دوری برای دیدار با استاد آمده، دختر معبد در آستانه دروازه ... دیدن ادامه ›› به او می گوید مرشد کسی را برای ملاقات نمی پذیرد. سرانجام سامورایی به دختر دل می بازد و ....
*
در شکوفه های گیلاس این روایت چند جمله ای، بهانه ای است که مضامینی از آیین بودایی، مناسک ذن و البته طریقت سامورایی که ملهم از آنها است، در قالب جملات قصار، هایکو و.. طرح شود. دو بازیگر زن و مرد در سکوت بازی می کنند و دیالوگها به شکل خط-طراحی شده روی دیوار صحنه نقش می بندند. ویدیوهایی از طراحی با نور به فراخور صحنه ها فضاسازی می کنند.
(2)- شونیسم مردانه
بر اساس نگاه بودیستی، رنج، ناپایداری و بیگانگی سه جلوه هستی است. در فرهنگ ژاپنی، زیبایی کوتاه مدت شکوفه های گیلاس نماد یک اصل بودیستی ، یعنی ناپایداری است. در دوران کهن، سامورایی ها هم برای مراقبه و لذت به زیارت شکوفه های گیلاس می رفتند.از فرصتی که ممکن بود با کشته شدن در نبرد بعدی از کف برود استفاده می کردند تماشای این زیبایی مدیتیشنی بود که مهارت های رزمی شان را تقویت کند و مرگ هراسی شان را کمتر.
فرهنگ شوینیستی( میهن پرستی افراطی و ستیزه گر) ژاپنی در گذشته ارتباط سمبلیکی بین شکوفه های گیلاس و سامورایی ها برقرار می کند. آنها معتقدند ارواح سامورایی ها پس از مرگ به هیات شکوفه های گیلاس به این جهان باز می گردد.
مرد سامورایی نمایش مساوات، طی ده بخش در رویارویی با وجود (نا-وجود) دختر معبد سفری دیگر را آغاز می کند( سفری به درون هستی مردانه خود) که در آن قرار است به دریافت هایی نائل شود و سرانجام به رستگاری برسد.
مواجه با دیگری و ابژه میل، دریافت درک متفاوت از زمان در لحظه های وجودی، درک متفاوت از حرکت وجود، تهی شدن از خود، رقابت با خویشتن، ملاقات با خود، پر شدن، فهم عشق، مراقبه و نهایتا هاراگیری( خودکشی) بی شمشیر به خواست عشق و مستحیل شدن در بستر تاریک کیوانی با ادراکی از گلبرگهای ریز و ریزان قرمز عشق

(3)- پارادوکس
فراتر از این نمایش تناقضات همچنان وجود دارد. از یک سو راه و رسم سامورایی استوار بر مرگ شریف و رجحان بر زندگی است و این امر در راستای تحکیم و تقدیس فرهنگ مردمحورانه نظامی گری/سلحشوری و نهایتا تاکید بر فرمانبری از بالامرتبه در زمینه یک نظام سلسله مراتبی/ میلیتاریستی است.
" طریقت سامورایی"، خویشتن داری، کوچک شمردن زندگی، آرامش در برابر سرنوشت، سازش در برابر آنچه ناممکن پنداشته می شود و انتخاب مرگ بر زندگی را توصیه می کند. از طرف دیگر با پاسداشت زیبایی های روزمره ترین جزییات زندگی، لذت بردن از لحظه حاضر( باشیدن در اکنون)، سکوت و آری گفتن به زندگی روبه رو هستیم.
تاکید طراحی صحنه نمایش شکوفه های گیلاس بر اکنونی است میانه دو راه گذشته و آینده که حالا هر دو توهم اند. سامورایی نمایش دیگر نه می تواند از مسیر آمده باز گردد و نه میلی دارد به معبد وارد شود. در کسوت یک عاشق، به دختر معبد علاقه مند شده که در شکل های مختلف از جمله راهب معبد، نیمه خودش، استاد، شیطان و پیشگو و معشوق در برابرش ظاهر شده است.
مساوات با نسبی گرایی فرصت طلبانه و البته رندانه، سامورایی را نهایتا در اواخر نمایش در وضعیت عدم تعین قرار داده تا بدون ساز بنوازد و نهایتا به خواست دختر، با شمشیر خیالی خودکشی کند و در این شترسواری دولا دولا، هم شی اصلی مبارزه و خودکشی را به رودخانه بیاندازد و آماده وصل به تنانگی شود و هم در عالم خیال به مرگ با شرافت یک سامورایی آری بگوید و در نوعی معنویت انتزاعی و نامتناهی رستگار شود.
ایده درج دیالوگ بر صحنه در نمایش دیگر مساوات، این یک پیپ نیست،(با کارکرد ایده حضور در غیاب)، هم به کار رفته بود اما تعمیم آن در اینجا به کل این نمایش به اصطلاح ژاپنی، شاید تمرکز، تدقیق و تعمیق بر کلیت و جزئیات را مخدوش می کرد و از طرفی در تضاد ماهیتی با منش به ظاهر مراقبه خواه آن قرار می گرفت.

(4)- انفعال و بی عملی
امروز بخشی از آموزه های بودیستی/شبه بودیستی در فرهنگ مصرف گرای سرمایه داری متاخر راهکار جذابی برای تحمل زندگی یکنواخت و روزمرگی و کار مکانیکی هر روزه است بی آنکه نسبت به وضعیتی که در آن گرفتار آمده ایم واجد کوچکترین مولفه پرسشگری و اعتراض باشد. آیا این انفعال و سکوت مراقبه گون در برابر نظم موجود ،تن دادن به سازشگری قلمداد نمی شود؟ آیا چنین مناسکی به راستی رهایی بخش است؟
-تزکیه خشونت
((اخلاق بودایی آرام، خنثی و انسانی بر خلاف همه ادعاهایش کاملا می تواند آمیخته به بدترین شکل توحش و خشونت باشد..اخلاق سامورایی و ذن بودیستی مبتنی بر این حکم عرفانی نیز هست که این دست نیست که شمشیر را حرکت می دهد بلکه شمشیر است که دست را هدایت می کند. یعنی سوژه و انتخابی در کار نیست و ما باید فاعل خنثی و رهاشده هستی باشیم.))
به مدد همین آموزه ها ژاپنی ها در جنگ های مختلف بدون عذاب وجدان و پشیمانی مرتکب جنایات هولناکی شدند. در جنگ با چین ده میلیون چینی را کشتند یا زنده به گور کردند که به هولوکاست آسیایی معروف شد و...
-زن ستیزی
" زنان، فرستادگان جهنم اند؛ آنها برای همیشه بذر بوداهود(بیداری) را می خشکانند. در ظاهر صورتهایی از بوداسف(به بیداری وجود رسیده) دارند، اما در درونشان قلوب شیاطین پلید نهفته است." ((از یک سوترای بودایی))
جامعه و فرهنگ پدرسالار محافظه کار ژاپن که متاثر از ارزش های کنفوسیوسی و بودیستی است تنها فرهنگ و جامعه ای در جهان نیست که چنین انگاره های جنسیت زده ای را در بطن خود پنهان و عیان می کند. جایگاه ژاپن مدرن و فراتکنولوژی در گزارش سال 2021 شاخص شکاف جنسیتی فروم جهانی اقتصاد از میان 156 کشور رتبه 120 ام است. وضعیت زنان در کشورهایی مانند فیلیپین، تایلند و ویتنام به مراتب از ژاپن بهتر است.( ایران رتبه 150 ام را دارد)
نگاه پیشرو وظیفه بازنمایی وضعیت نابه سامان و ترغیب به بازخوانی و حذف نگاه نابرابر و غیرانسانی و از نو ساختن ارزش های انسانی را دارد.
***
اجرای نمایشی از محمد مساوات، به عنوان یکی از تیزهوش های تئاتر ایران اتفاقی بود که باعث شد بعد از سه سال وقفه دوباره به سالن نمایش بر گردم. در این سه سال اتفاقات بی سابقه افتاده است. از جمله افشای روایت های خشونت و آزار جنسی گسترده زنان دست اندر کار فرهنگ و هنر..پرسش هایم بسیار است. نسبت انتقادی و روشنگری این نمایش با مسائل امروز جامعه ایران پرسش ثانوی است . آیا شکوفه های گیلاس توانسته، نقدی بر انگاره های فرهنگی باشد که بسیاری از هنرمندان پیشرو جامعه مبدا(ژاپن) در صدد نقد و حذف آن هستند؟ دعوت به انتحار ذهنی و سکوت پیام ترقی خواهانه ای است؟
سکوت بسیار از نام های مهم این عرصه در برابر خشونت و آزارهای ساختاری افشا شده، نوعی سکوت و انفعال شبه بودیستی بوده است؟ یا نوعی همدستی؟ یا این سکوت از جنس بی تفاوتی گریبانگیر این روزهای بسیاری از آحاد دیگر اجتماع است؟

** ضمنا این نوشته نافی فرهنگ غنی ،فربه و آموختنی شرقی(ژاپنی) و تاثیرات بزرگش بر عرصه فلسفه، هنر و فرهنگ سراسر جهان در یکصد سال گذشته نیست.


اردشیر جان بسیار ممنون بخاطر به اشتراک گذاشتن این متن وزین. مطالعه اش بسیار لذتبخش بود
۰۷ خرداد ۱۴۰۱
نیلوفر ثانی
م.ر جان چند بار کامنتت رو خوندم و بی اغراق کلی برام جالب بود و استفاده کردم و البته وسوسه برای ادامه بحث.. :) اتفاقی که بسی غنیمته .. در کامنتی قبلی که برای اردشیر جان نوشتم فکر کنم بخشی از ...
قربانت نیلوفر جان،


من چیز خاصی ندارم اضافه کنم، نقاط افتراقمان کاملا روشن است. فقط دو نکته بگویم برای خاتمه بحثم:

یک. متوجه ‌‎ام چرا تفکیک الف از ب را لازم نمی‌بینی. راستش من به‌سیاق کلاسیک متمایل نیستم، اینکه اثر هنری خودش بی‌نیاز از تفسیر ... دیدن ادامه ›› است و... اما نکته‌ای هست: پروژه‌های فکری‌یی چون «تبارشناسی دانش» فوکو یا «تشابه و متشابهات» بودریار بیش از آنچه برای تفسیر خودِ اثر نیاز است برای ما معنابخشی می‌کنند(به‌گفته خودشان البته) و این اصلا بد نیست، چون در مسیر یک تفکر مشخص در حرکت اند و کار خودشان را دارند(اساسا وظیفه‌شان تفسیر آن اثر نیست، حالا یک تفسیری هم می‌کنند برای مقصود خودشان). برای همین می‌توان تفکیک بالا را انجام داد. اینکه با دیدن نقاشی مگریت بگوییم نقاشیِ پیپ خودِ پیپ نیست(بازنماییِ شیء خودِ شیء نیست) تقریبا مورد تأیید هرکسی قرار می‌گیرد. اما تفسیر فوکو را می‌شود به‌راحتی نپذیرفت. اتصال درونی اثر با ادعای اول به‌مراتب بیشتر است.

دو. درباره کیج ابدا موافق نیستم(قضیه ناموسی‌ست :))). نباید نسبی‌گرایی را با گستردگی شیوه‌های دریافت حقیقت یکی کرد. وجه تمیز نسبی‌گرایی(موضعی که فوکو، لیوتار، بودریار و دریدا دست‌کم در دوره‌ای از تفکرشان به آن باور داشتند) از کلی‌گرایی در پاسخ به یک سوال کاملا مشخص است: «حقیقت انتقال‌پذیر» میان جایگاه‌های متفاوت در ادراک جهان وجود دارد یا نه؟ قائل بودن به گستردگی شیوه‌های ادراک حسی و کمرنگ کردن مرزهای میانشان امری تازه نیست، پیش از کیج هم وجود داشته، شاید اصلا تاریخ هنر درباره همین باشد. کیج به‌عنوان یک فرد(البته بسیار مهم) در دل این جریان دارد مرزهای تازه‌ای را در زمانه خودش کمرنگ می‌کند، همانطور که هر هنرمندی در دوره خودش چنین کرده. این به‌معنای این نیست که به حقیقت واحد پایبند نبوده(در جای‌جای نوشته‌ها و سخنرانی‌هایش می‌شود اعتقاد به وجود حقیقت را ردیابی کرد). او درنهایت به درست-غلط معتقد است. برای فوکو(دست‌کم در دروه‌ای از تفکرش که به آن راجع هستیم) درست-غلط وجود ندارد. آنقدر وجود ندارد که به جرم هم معتقد نیست و زندان و تنبیه و... را هم مردود می‌داند. این وصله‌ها به کیج نمی‌چسبد :))... طرفه اینکه اعتقاد به وجوه متفاوت در ادراک جهان به‌معنای نسبی‌گرایی نیست(اینطوری نیچه هم نسبی‌گرا می‌شود).


مراقب خودتون باشید،
ارادتمند
۱۹ خرداد ۱۴۰۱
م. ر.
قربانت نیلوفر جان، من چیز خاصی ندارم اضافه کنم، نقاط افتراقمان کاملا روشن است. فقط دو نکته بگویم برای خاتمه بحثم: یک. متوجه ‌‎ام چرا تفکیک الف از ب را لازم نمی‌بینی. راستش من به‌سیاق ...
درود م.ر جان و سپاس از توضیحاتت..
خب وقتی ما در چندتا اثر مساوات بدنبال تحلیلی از او هستیم یعنی به نوعی تبارشناسی مد نظرمون هست... نه فقط مقطعی و یا جهان یک اثر... بنابراین میشه به این روند و تغییر چنین برداشتهایی داشت... که البته بازم چندان قطعیتی نداره.. ما از منظر خودمون گفتگو می کنیم.
درباره بخش دوم، به نظرم نسبی گرایی رو اینطور تعریف می کنم که مطلقا کلی گرایی نیست.. بیشتر دلوزی و تا حدودی فوکویی است .. اینکه بس گانگی پدیده ها و تغییرات مدامی که دارند اونها رو از یک وضعیت مطلق و یکسان خارج می کنه. نسبی گرایی نه فقط اینکه اینم هست، اونم می تونه باشه، بلکه یعنی در آن واحد وضعیت های متکثر زیادی می تونه وجود داشته باشه. که هر کدام قلمروها و درون ماندگاری های خودشو تولید ... دیدن ادامه ›› می کنه.
حقیقت هم مطلق نیست بنابراین همین بس گانگی درباره اون هم وجود داره. کیج بدلیل علاقمندی و تأسی از آوانگاردها و داداها به نظر می رسه چندان از این منظر دور نباشه.. بازم من چند مقاله و مصاحبه ازش خوندم و بدون شک تو ( همون قضیه ناموسیه:))) ) بیشتر اطلاعات داری.

خیلی گفتگوی خوبی بود، باز هم منتظر حضورت هستم و موضوعاتی که قابل بحث باشه
تو هم مراقب خودت باش و بیش از پیش موفق باشی.
۲۰ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید