در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مرتضی کلانی: دیدار اسماعیل فصیح با ارنست همینگوی «کلاس من از اول فوریه شروع شد.
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:42:44
دیدار اسماعیل فصیح با ارنست همینگوی

«کلاس من از اول فوریه شروع شد. بیشتر درس‌ها دربارهٔ ادبیات جهان بود، با دو درس خاص دربارهٔ کارهای ارنست همینگوی. استادان به کارهای او بیشتر از کارهای دیگر نویسندگان آمریکا و اروپا توجه می‌کردند. ماه‌ها بود که استادان ادبیات دانشگاه و دانشجویان علاقه‌مند از ارنست همینگوی، که همان نزدیکی‌ها زندگی می‌کرد، دعوت کرده بودند روزی به دانشگاه بیاید و دربارهٔ زندگی و نوشته‌های خود برایشان سخنرانی کند. همینگوی این دعوت را عقب انداخته و گفته بود حال و حوصله و توانش را ندارد. سرانجام در ماه آوریل جواب مثبت داد و قرار شد روز یکشنبه بیست و سوم آوریل، ساعت ده صبح، سخنرانی‌اش را انجام دهد.

آن روز من و آنابل صبح زود به دانشگاه رفتیم تا جای خوبی در سالن پیدا کنیم. نشان به آن نشانی که همینگوی تا ساعت یازده پیدایش نشد. سرانجام خبر رسید که وارد محوطهٔ دانشگاه شده. لباس اسپورت با شلوارک شکاری و پیراهن نیم‌تنهٔ ورزشی به تن داشت. او که در آن زمان شصت‌ساله بود، به سالن اجتماعات نیامد. روی صندلی‌ای وسط چمن باغ بزرگ نشست و رئیس دانشگاه استادان هم حریفش ... دیدن ادامه ›› نشدند.

همهٔ حاضران، استادان و دانشجویان به‌صورت نیم‌دایره جلویش نشستند. من و آنابل در اولین ردیف جا گرفتیم. همینگوی همین که منتظر بود همه سر جاهایشان بنشینند، مدام عصایش را از این دست به آن دست می‌کرد و به من خیره شده بود. لابد چون مثل بقیهٔ پسرها موبور و چشم‌آبی نبودم. با صدایی ظریف و کمی زنانه پرسید: «شما کجایی هستید؟»

حتماً فکر کرده بود من با آن خوش‌پوشی و پوست سبزه اهل آمریکای لاتین هستم. با لهجهٔ آمریکایی گفتم «آیرَن»، که البته دو معنی داشت: یکی «ایران» و یکی «من دویدم». با خنده سرش را بالا گرفت و پرسید: «تمام راه را؟ از آسیا تا آمریکا؟»

گفتم: نه، آقا! با اتوبوس و قطار و هواپیما.»

«چه می‌خوانید؟»

«زبان و ادبیات انگلیسی. من در تهران کتاب پیرمرد و دریا را خوانده‌ام. در جهان کم‌نظیر است. بهترین رمانی است که تا کنون نوشته شده.»

«این‌طور فکر می‌کنید؟»

«اثر ادبی جاودانه‌ای است و کاملاً نمادین، زیرا وقتی مرد در دریای زندگی بزرگ‌ترین ماهی عمرش را گرفت و آن را با قایق به ساحل کشاند، کوسه‌های خونخوار از آن جز اسکلتی باقی نگذاشته بودند.»

با خنده‌ای کم‌حوصله یک انگشتش را به طرف من دراز کرد و پس از مکث کوتاهی فقط گفت «Right». همه دست زدند. آنابل برگشت و با عشق و تحسین به من نگاه کرد. فکری در سرم می‌چرخید. نمی‌دانستم ارنست همینگوی به من گفته «Right» یعنی درست است، یا «Write» یعنی بنویس....

امیرمسعود فدائی، آذین حجازی و سپهر این را خواندند
ابرشیر، neda moridi و بامداد این را دوست دارند
آقای کلانی، منبع ش رو می‌فرمایید لطفا.... خیلی خوب بود..
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
neda moridi
آقای کلانی، منبع ش رو می‌فرمایید لطفا.... خیلی خوب بود..
درود بر شما
زنده‌یاد اسماعیل فصیح نویسنده‌ای بود پرکار، اما خاموش و گوشه‌نشین. فقط دو بار به مصاحبه و گفتن از خودش تن داد، که دومی‌اش گفت‌وگوی مفصل با سعید کمالی دهقان بود در سال ۸۶، وقتی سعید در بیمارستان در کنارش بود. متن کامل این گپ مبسوط را سعید در کتاب «دوازده به علاوه‌ی یک» آورده و ماجرای معروف دیدار فصیح با ارنست همینگوی را هم از زبان او روایت کرده است.
این متن در ماهنامه ی اندیشه پویا _ مرداد ۱۳۹۶_ هم چاپ شده .
با سپاس از توجه شما ، پایدار باشید .
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
مرتضی کلانی
درود بر شما زنده‌یاد اسماعیل فصیح نویسنده‌ای بود پرکار، اما خاموش و گوشه‌نشین. فقط دو بار به مصاحبه و گفتن از خودش تن داد، که دومی‌اش گفت‌وگوی مفصل با سعید کمالی دهقان بود در سال ۸۶، وقتی ...
بله، اسماعیل فصیح رو با «درد سیاوش» شناختم و سعی کردم پیگیر کارهاشون باشم.... نثر شون رو دوست دارم.... این لخت هم که شما گذاشتید به همون گیرایی بود....
مرسی از شما.
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید