در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمد کارآمد درباره نمایش آلندۀ نازنین: زیبایی هنر به اینه که از منظر هر فردی رُخنمود خودش رو داره و تجربه زیس
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:46:29
زیبایی هنر به اینه که از منظر هر فردی رُخنمود خودش رو داره و تجربه زیستی و زاویه نگاه و سن وسال و مفروضات ذهنی آدمهای مختلف برداشتهای متفاوتی رو حاصل میکنه، من هم عاشق این نمایش شدم مثل محمد جان مجللی و با تمام وجود ازش لذت بردم و منتظر فرصتم که یکبار دیگر راهی چهارسو بشم و غرق در این دوساعت بی زمانی و خلسه مدامش بشم، حس من بعد از نمایش پر از یاس و ناامیدی و درک سیزیف وار زندگی پیش رو بود پر از بی سرانجامی و محتومیت قطعی تغییر ناپذیری سرنوشت! آلنده واقعی تنها چپ گرایه منتخب صندوق رای در پروسه دموکراتیک!!! خیلی زود ، زودتر از اینکه وقت کنه نقاب از صورت برداره و خود واقعیشو نشون بده نیست و نابود و شد و جاشو به خونخوارترین دیکتاتور آمریکایه جنوبی داد و سالهای سال شیلی رو با مرگ و خون و شکنجه و فقر تنها گذاشت و ازش یک سخنرانی پر طمطراق در لحظه مواجهه با ملک الموت باقی موند که خب از نظز زیبایی شناسی احساسی بسیار ارزشمند و تاثیر گذار بوده در دل تاریخ، اما همون تاریخ حداقل به من ایرانی یاد داده سخنرانی کردن زیبا و تاثیر گذار وظیفه ذاتی هر سیاستمداره! و ارزش عملی برای مردم نداره ! هیتلر جان عزیز یا موسیلینی میتونستند با کلامشون شب تاریک زمستانی رو ظهر روشن داغ تابستان نشون بدن و توده مردم رو به چنان ارگاسم روحی برسونن که دیگه حتی برای حیات به اکسیژن هم نیاز نداشته باشن چه برسه به نان!!! از نمونه های وطنی هم کم نداریم و نداشتیم عزیزانی که کلامشون با کلام خدا سنجیده میشده و هنوز هم میشه ، و بجای سخنرانی سیاسی میتوانستند دیوان شعر پشت تریبونها تلاوت کنند و آنچه در ذهن داشتند را حقیقت مثبوت بی شک و شبهه جلوه بدهند و ملت را ابراهیم وار از میان آتشی گلستان نما بگذرانند و هیچکس هم نفهمد که چه بر سرشان گذشته است و این تن سوخته و بوی کباب پس چیست؟!!
آلنده نمایشی اما بر بستر قصه تاریخی، با نمودی ورای سیاست جلوه ای بود از مردی با هفت قانون ،جایی خواندم مرگ واقعی لحظه پشت کردن به باورهاست، کارگردان ما یا نابازیگر ما شاید هم دستیارش و حتی تهیه کننده و طراح صحنه و طراح لباس و بازیگر اصلی ، هفت نفر هفت قانون ، در هم تنیدگانی بودند در کشاکش تلاطم امواج زندگی حقیقی ، جایی که باورها یا قوانین شخصی حداقل از دید دیگران پشیزی ارزش ندارد و هر کس خر خود میراند و پیش پیش تویه باورمند و قانون دار ... دیدن ادامه ›› برایشان مرده ای و این رنج حمل سنگ عظیم هستی ات تا قله کوه در لحظه موفقیت با لغزشی مدام و سقوط و بازگشت به نقطه صفر دامنه کوه چیزی جز توهم زندگی برای مرده ای نیست. کاگردان با مترش سعی در کنترل سانتی مترها بلکه میلیمترها دارد اما از همان آغاز متر او بجای راهنماییش با در هم پیچیدن خود و دیگران نه تنها در عمل موجب هدایت نیست بلکه آغازگر تنشی ناهماهنگ و سردرگم و ناممکن میشود و دومینوی ناشدن مهره مهره می افتد ، بعد از این می ماند هل دادن مجدد سنگ سنگین تا قله با درخواست عجیب مینیمالیسم در عین ماکسیمال بودن !! ناشدنی دیگر که البته طبیعت به نوعی از پسش برآمده و جهان اینگونه خلق شده!! اما در صحنه کارگردان میخواهد و دیگران نمیفهمندش (چقدر آشنا!) کت و شلواری رسمی با دکمه های گل بهی !! صندلی شکسته با طراحی عینک خرد شده که هیچکس را یاری یا رغبت نشستن بر آن نیست مگر در مضحکه کیک خوری و کیک پراکنی و دیوانگی احمقانه که انگار خود خود زندگی است و ما به اشتباه مثل کارگردان همیشه تنها، دنبال روی دیگر سکه میگردیم !!! رورانس نمایش شش بازیگر دارد و هفتمی جسدیست بر زمین !! چرا؟! واقعا کارگردان مرد؟ شش کاراکتر دیگر بازیگران زندگی او بودند و با مرگ او نمایششان تمام شد؟ آلنده آلنده نیم قرن بعد از دوران غمناکت در غمگین ترین نقطه کره خاکی بازهم حضور داری برای چه؟! افسانه سیزیف حقیقی ترین قصه دنیاست و زندگی ما یا تو آلنده بی این تکرار بیهوده قابل توجیه نیست که نیست.


پ ن : میخواستم به شرح نمایش و برداشتم از آن بپردازم اما فکرم مثل نمایش مالیخولیایی بود و قلمم به این سمت رفت
جناب کارآمد عزیز
واقعا برام عجیب بود که با وجود برداشت متفاوت و اختلاف نظر ۱۸۰ درجه ای مون در مورد نمایش ، هر دو از لذت مست شدیم و مشتاقانه منتظر دوباره دیدن اجرا هستیم
این معجزه ی هنره بنظرم
مرسی بالاخره نوشتین برای آلنده، خیلی منتظرش بودم
۲۹ تیر ۱۴۰۱
مرگ واقعی لحظه پشت کردن به باورهاست 👌🏻👌🏻
۳۰ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید