نمایش بین عادی و گهگاهی هستم و به توصیه ی نمایش روهای حرفه ای، نمایش می بینم و گاهی هم از پیشنهادهاشان حظ وافر می برم. شکوفه های گیلاس با شکستن ساختار کلاسیک نمایش و عدم استفاده از بیان چیزی را از دست داده بود ولی در مقابل، توفیق تجانسی با مفهوم روایت اش که تبیین بی زبان است را به دست آورده بود. نورپردازی و پخش اصوات و نماهای دیجیتال با هماهنگی کامل با بازی بازیگران که الحق سنگ تمام گذاشتند برایم تحسین برانگیز بودند. پیرنگ روایت برای معرفی جهان بینی بودیسم ژاپنی بود و سرگشتگی یک سامورایی را نشان می داد که در انجام وظیفه اش ترسیده و وازده و نامتعادل و نا آرام به دنبال استادی برای کسب توازن و آرامش است ولی استاد که تا آخر دیده نمی شود یا خود همان واسطی است که سامورایی را پذیرایی می کند و با او گفتگو می کند به جای درس آموزی یا راهنمایی صریح به نقد نگاه و احساس و تفکر سامورایی می پردازد تا ذهن وی را به آگاهی ای از خود وادارد و در این راه لازم است که جهان مورد انتظار وی در هم شکند جهانی پر از تضادها؛ جهانی که شامل خود سامورایی نیز می شود. تغییر وظیفه گرایی و هدف گرایی به آگاهی یا جستجو گری برای آگاهی با بشارت مشکوک رسیدن به تسلط و آگاهی در صورت شکستن قواعد ذهنی قدیم و رایج. این همان نگاه عرفانی است که در اقوام و نژادهای گوناگون برای کسب آرامش و خلاصی از رنج ها و تضادهای زندگی وعده ی آگاهی و رستگاری می دهد و جنس آن از جنس ایمان است و پای استدلال گرش چوبی است پس فضایی شهودی می طلبد که بیشتر در خلسه ی ذهنی پدید می آید و خلسه ی ذهنی خالی شدن از تاثرات قبل و بعد یا گذشته و آینده است که برای صوفی و سامورایی و اهل قبالا به یک اندازه گذرا و ناپایدار است اما تماشاپر سرگشته را با خود همراه می سازد زیرا که دردی خفته و مشترک را نشانه گرفته. برای من این نمایش مانند کتابی آموزنده ی دیدگاه عرفان ژاپنی بود که چون تخصصی در آن ندارم سخنی درباره اش نمی گویم. کمی طولانی بود و قسمت های آخر آن تکراری بود و اگر حذف می شد چیزی از دست نمی رفت که پایان بندی قوی تری را هم رقم می زد. یکی دو جا صدا و تصویر پخش شده آزارنده بود که می شد قبلا تذکری به بینندهگان حساس داده می شد. منهای اظهار عشق سامورایی به خانم واسطه - استاد که از موضوع دور بود خانم بودن واسطه - استاد در دنیای مردانه برایم جالب بود.