در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال keivan ariannezhad | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:11:37
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نقش گیاهانی طراحی شده با مداد که در جاهایی مداد رنگی بر آنها اثر گذاشته هم واقع گرایانه است هم خیال برانگیز. انگار گیاهان مرده و یا ناروئیده را در کنار گیاهان زنده ی حال تماشا می کنیم انگار چرخه ی مرگ و زندگی را به تماشا ایستاده ایم همان که نقاش از آن در عبارت موجز اش به گردش غم و شادی تعبیر کرده بر دیوار ورودی نمایشگاه آثارش. به یاد این بیت شیخ شیراز می افتم: "غم وشادی بر عارف چه تفاوت دارد؟/ ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از او است"و این معنی که هنرمند هنر زیست همان عارف است که کس نمی شناسدش اما او نقش می زند خیالات اش را که الهام یافته از جریان زندگی. عارف بی کشکول و بی جار و قال که آرام و لطیف می زید احساس می کند و نقش می زند آن چه در یافت می کند از دیدن، نقشی هنرمندانه از دیدنی عارفانه. همچنین است تکثر انواع نقشی که از یک موضوع می توان زد که به هزار و میلیون و بیشتر می تواند رسید اما همه یکی است و یک معنا دارد و وحدت یک معنا در کثرت بی نهایت شکل و رنگ ، وسعت و آرامش را به جان بیننده می نشاند.
امیرمسعود فدائی، سپهر و امیر مسعود این را خواندند
مریم اسدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش بین عادی و گهگاهی هستم و به توصیه ی نمایش روهای حرفه ای، نمایش می بینم و گاهی هم از پیشنهادهاشان حظ وافر می برم. شکوفه های گیلاس با شکستن ساختار کلاسیک نمایش و عدم استفاده از بیان چیزی را از دست داده بود ولی در مقابل، توفیق تجانسی با مفهوم روایت اش که تبیین بی زبان است را به دست آورده بود. نورپردازی و پخش اصوات و نماهای دیجیتال با هماهنگی کامل با بازی بازیگران که الحق سنگ تمام گذاشتند برایم تحسین برانگیز بودند. پیرنگ روایت برای معرفی جهان بینی بودیسم ژاپنی بود و سرگشتگی یک سامورایی را نشان می داد که در انجام وظیفه اش ترسیده و وازده و نامتعادل و نا آرام به دنبال استادی برای کسب توازن و آرامش است ولی استاد که تا آخر دیده نمی شود یا خود همان واسطی است که سامورایی را پذیرایی می کند و با او گفتگو می کند به جای درس آموزی یا راهنمایی صریح به نقد نگاه و احساس و تفکر سامورایی می پردازد تا ذهن وی را به آگاهی ای از خود وادارد و در این راه لازم است که جهان مورد انتظار وی در هم شکند جهانی پر از تضادها؛ جهانی که شامل خود سامورایی نیز می شود. تغییر وظیفه گرایی و هدف گرایی به آگاهی یا جستجو گری برای آگاهی با بشارت مشکوک رسیدن به تسلط و آگاهی در صورت شکستن قواعد ذهنی قدیم و رایج. این همان نگاه عرفانی است که در اقوام و نژادهای گوناگون برای کسب آرامش و خلاصی از رنج ها و تضادهای زندگی وعده ی آگاهی و رستگاری می دهد و جنس آن از جنس ایمان است و پای استدلال گرش چوبی است پس فضایی شهودی می طلبد که بیشتر در خلسه ی ذهنی پدید می آید و خلسه ی ذهنی خالی شدن از تاثرات قبل و بعد یا گذشته و آینده است که برای صوفی و سامورایی و اهل قبالا به یک اندازه گذرا و ناپایدار است اما تماشاپر سرگشته را با خود همراه می سازد زیرا که دردی خفته و مشترک را نشانه گرفته. برای من این نمایش مانند کتابی آموزنده ی دیدگاه عرفان ژاپنی بود که چون تخصصی در آن ندارم سخنی درباره اش نمی گویم. کمی طولانی بود و قسمت های آخر آن تکراری بود و اگر حذف می شد چیزی از دست نمی رفت که پایان بندی قوی تری را هم رقم می زد. یکی دو جا صدا و تصویر پخش شده آزارنده بود که می شد قبلا تذکری به بینندهگان حساس داده می شد. منهای اظهار عشق سامورایی به خانم واسطه - استاد که از موضوع دور بود خانم بودن واسطه - استاد در دنیای مردانه برایم جالب بود.
در مجموع نقد و‌ نگاهتون رو‌ دوست داشتم 🌸🍒
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تئاتر "دکتر نون زنش را بیشتر از دکتر مصدق دوست دارد" را با همسرم امشب 25 فرودین 1401 به کارگردانی کارگردان قدیمی آقای هادی مرزبان در سالن اصلی تئاتر شهر دیدیم. مشخصات نمایش را در اینجا https://www.tiwall.com/p/noun.mosadegh ببینید. این نمایش اقتباس مستقیم از رمانی به همین نام اثر آقای شهرام رحیمیان است با این مشخصات
https://www.iranketab.ir/book/14956-dr-n-loves-his-wife
نمایش مطابق رمان برای صحنه و زمان نزدیک به یک و نیم ساعت آماده شده بود. فرض ما بر اساس قوانین کپی رایت و حقوق نویسنده و اخلاق کاری هنرمندان این است که این متن با اجازه ی نویسنده به نمایش تبدیل شده است و نویسنده به طور ضمنی تغییرات احتمالی در متن را پذیرفته است و بر این اساس نقد داستان نمایش همان نقد رمان است. دکور خوب از محسنات نمایش بود. شلوغی و تعدد بازیگران از دل ناخوشی های من اما سوال اصلی من بر می گردد به دلیل انتخاب این متن پیچیده - به دلیل به هم ریختگی زمانی و تغییر مداوم راوی از اول شخص به دانای کل- و تبدیل آن به نمایش که کار سختی بوده و کارگردان هم از پس آن کاملا برآمده؛ اما دلیل کارگردان برای انتخاب متن آیا استقبال از رمان در فضای فرهنگی فارسی زبانان یا رویارویی با چالش تبدیل این متن پیچیده به نمایش بوده؟ یا دلبستگی به تاریخ معاصر یا یکی از طیف های سیاسی درگیر در ماجرا یا آن طور که در بروشور نمایش نوشته شده مثلث عشقی عجیب و غریب داستان؟ تا از ایشان پرسش نشود بر ما معلوم نخواهد شد. اما چنین متنی که در خوانش لذت دنبال کردن تغییرات را دارد در رسانه ی نمایشی برای من تالم انگیز بود چون در تمام طول نمایش بطور پیوسته یک موضوع اصلی تکرار شد که با حذف تعداد زیادی از پلان ها و گفتگوها و بازی ها باز هم همان موضوع به تمامی قابل درک بود و زیانی به روایت نمی رساند. همین موضوع الی نیز نه دغدغه ی من بود و نه علاقه ام را در مواجهه جلب نمود. از دلیل انتخاب داستان توسط کارگردان که بگذریم درباره ی رمان و موضوع اصلی نقش اول آن ... دیدن ادامه ›› می توانم نظرات خودم را اینچنین جمع بندی کنم: ( شما می توانید به وبلاگ آقای سعید مولایی سری بزنید که خیلی بهتر از من داستان را خلاصه تعریف کرده https://paradiso.blog.ir/tag/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%85%20%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86)
1. داستان یک آدم که در شرایطی سیاسی قرار می گیرد و احساساتش به دلیل تغییرات سیستم حامی وی و اجبار به مصاحبه بر علیه آن جریحه دار می شود.
2. تقابل و تضاد میان علاقه و تعهد سیاسی اجتماعی در برابر علاقه و عشق در زندگی شخصی یک فرد
3. دمدمی مزاج بودن توده های مردم در امور سیاسی و بازی خوردن ایشان و حتی گرایش پست شان به طرف سیاسی قدرتمند
در موضوع اول و در شرایط بحران های سیاسی و اجتماعی مانند انقلاب و کودتا و تغییرات جدی حاصل از جنگ و غلبه ی یک کشور بر کشور دیگر؛ افراد گروه سیاسی ای که قدرت را از دست داده و مقهور گروه سیاسی جدید شده موظف به تصمیم گیری برای انتخاب راه های ذیل هستندکه هر کدام از آنها مستلزم سختی ها و رنج های مادی و معنوی هستند. این رنج و تعب فارغ از حق و باطل بودن است و فقط به مواجهه با قدرت برای بازپس گیری آن مربوط است
ادامه مبارزه مخفی یا در تبعید برای براندازی نظم جدید و اعاده قدرت سیاسی به خود
کوتاه آمدن و تسلیم شدن ولی خاموش و کناره گرفته از سیاست به شرطی که نیروی قاهر به این تصمیم نیروی مقهور رضایت دهد
سازش با نیروی قاهر و تغییر مواضع سیاسی به نفع وی و به ضرر گروه مورد وثوق قبلی
نبرد تا پای جان با نیروی قاهر و جان دادن در راه عقیده یا در نبرد یا پس از آن بر اثر اعدام
قهرمان این داستان ابتدا مقاومت را پس از دستگیری پیشه می کند ولی سپس با فریب شکنجه گران مواجه می شود که همسرش را تهدید می کنند و نهایتا فرومی ریزد و مصاحبه ای کذایی بر علیه مواضع قبلی اش (دکتر مصدق) می کند و بر اثر این خیانت خود را تا آخر عمر با الکل و افسردگی و تنهایی مجازات می کند در حالی که همین کارهایش باعث می شود روابط دل انگیز و آرامبخش با همسرش را نیز از دست بدهد. در تمام طول داستان تنها موضوع مورد تاکید نویسنده موقعیت خطیر یک نفر بریده از عقاید خود و پشیمانی اش است که می توانست به هر کس یا هر حزب و مسلکی وفادار بوده باشد اما چرا دکتر مصدق انتخاب شده بر من معلوم نشد! وقتی شمول کلی یک مطلب و موضوع مختص به یک زمان و مکان و واقعه و افراد خاص می شود لابد باید دلیلی داشته باشد مثلا یادآوری دوباره ی رویدادی مهم به جامعه یا نقدی بر آن رویداد ولی این اتفاق نه تنها نمی افتد بلکه مقام و شان سیاسی و حتا شخصی مرحوم مصدق نیز خدشه دار می شود. البته که دکتر محمد مصدق کارنامه ای دارد از مثبت و منفی که به رای اکثریت ایرانیان و حتا غیر ایرانیان نتایج مثبت آن برای کشور ایران بسیار بیشتر بوده است ولی به جای نقد و تحلیل همان اشکالات و بخش های منفی عملا به خیال پردازی های غیر واقعی تمسک جسته شده. شاید نویسنده می خواسته رنگی خاکستری به دکتر مصدق بدهد ولی به نظر موفق نمی رسد همینطور است دید سیاه و سفید نویسنده به دیگر عوامل اصلی ماجرا مانند سپهبد زاهدی که در نمایش نیز همین دید سیاه نما مجددا تاکید شده است. انگار نویسنده هم از کودتا گران بغض دارد و هم از دکتر مصدق و این وسط عشق سرکوب شده ی یک نفر شخص خیالی برای اش مهم تر بوده و شاید این شخص نمادی از مردمی است که در بازی طرفین سیاسی به هر حال آسیب می بینند اما در این نوع نگاه و دلسوزی هم نوعی بی عملی و بی مسئولیتی و بازیچه گی برای مردم تصور شده که مورد قبول نیست.
آقای حسین دهباشی در مصاحبه ای با آقای دکتر صادق زیبا کلام اشاره ی جالبی دارند به این مضمون که متاسفانه ما ایرانی ها آخرین و بزرگترین اتهام را همان اول به طرف مقابل نسبت می دهیم و آن لفظ خیانت است که نویسنده محترم این اتهام به آقای دکتر امینی را مجددا تکرار می کنند. حالا سالیان زیادی از موضوع کودتا گذشته و احساسات فروکش کرده اند و خاطرات و اسناد و تحلیل ها گرد آمده اند که دلایل و نیروهای سیاسی را روشن تر کرده اند و زبان تحلیل را بازتر و ادامه ی ساده سازی یک واقعه ی مهم سیاسی به حق و باطل و خودی و دشمن و خدمت و خیانت دیدگاهی ضعیف و ناروا و مسئولیت آور است.
موضوع دوم که تقابل میان اعداف سیاسی و اجتماعی آرمان خواهانه و کیفیت و آرامش زندگی شخصی افراد سیاسی است نیز در وجود شخصی عاشق پیشه و احساساتی و از طبقه ی مرفه و تحصیل کرده و فرنگ رفته جندان هم دلی من را بر نمی انگیزد زمانی که به دلیل فشار مجبور به نفی عقاید پیشین خود می شود. تراژدی فشار به هر نخوی اعم از تهدید و شکنجه و گروگان گیری برای هر آدم گرفتار و دربند موضوع مهم تری است که عشق سرشار آن آدم خاص به همسرش می تواند فقط یک نوع از آن باشد و تازه بدیع و یگانه نیز نبوده است. همچنین انتظار انسانی من در نوازش گرفتن از همسری معشوق حال است در موقعیت سخت فریب خوردگی و مصاحبه علیه مرام قبلی. دیگر این که کیش شخصیت در وجود دکتر نون نسبت به دکتر مصدق تا مرز بت پرستی پیش می رود چنان که با همسرش و این نشان از ضعفی آشکار در روان این شخص خیالی است که به هیچ روی او را با این مختصات اهل سیاست نمی توان پنداشت چه رسد به معاون و مشاور پیرمرد سیاس و لجباز و عملگرای تاریخ سیاست ایران، شادروان دکتر محمد مصدق.
همچنین در یک پیرنگ فرعی موضوع مغلوط و ناروای دیگری که نیروهای سیاسی مختلف درگیر ماجرا برای رفع مسئولیت از خود در طول تاریخ تکرار کرده اند مکرر می شود و آن این جمله ی کذایی است که مردم عوام نمک نشناس و دمدمی مزاج صبح روز کودتا در خیابان ها زنده باد مصدق گفتند و عصر آن روز مرده باد مصدق و این است میزان تلون سیاسی توده ها. خیر چنین نبوده و نیست. توجه فرمائید مردم در اینجا یک ملت فرض شده اند که معلوم نیست رهبری آن کیست حال این که مردم به دسته جات مختلف تقسیم شده بودند و به عنوان نیروهای خیابان در اختیار و تاثیر پذیر از سیاسیون بودند. عده ای بی اعتنا به سیاست بودند و برای هیچ یک از طرف ها سینه چاک نمی کردند. عده ای به اشاره مرحوم آیت الله کاشانی به جنبش در می آمدند. عده ای حتا تندروتر از حامیان آیت الله به رهبری مرحوم نواب صفا حتا آمادگی درگیری مسلحانه داشتند. گروهی طرفدار جبهه ی ملی و دکتر مصدق بودند و گروهی از جبهه ی ملی مخالف ایشان و گروهی تحت امر حزب توده و گروهی تحت تاثیر دلارهای آمریکایی که توسط برادران رشیدی توزیع شده بود. هر یک از اینها عملکردی علیحده و دلایل مجزا برای عملشان در آن روزها داشتند و شعارهایشان با هم فرق می کرد و نباید همه ی آنها را به نام مبهم و کلی مردم نوشت. این جا مجال و موضوع ماجرای کودتا نیست البته و این خود بحثی دراز دامن و مهم است، بسیار مهم تر از رمان غیر روشنگر موضوع این متن.
خلاصه این مانور فرم نویسندگی چیزی که به خواننده نمی افزاید، رویدادی مهم در تاریخ معاصر ایران و شخصیتی مهم و اشخاصی با اهمیت را نیز معوج و مغلوط نشان خواننده و تماشاگر ناآشنا به تاریخ می دهد.
خلاصه این که به جز دلیل انتخاب این متن توسط کارگردان محترم متوجه دلیل غایی نوشتن این داستان توسط نویسنده عزیز و چیره دست هم نشدم و البته جریمه ی آن را با پرداخت بهای گران بلیط و صرف وقتم کاملا پرداخت کردم.
1401/01/25
محمود کیوان