در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیرحسین درباره نمایش دعوتنامه: سلام به همه (قبل از شروع این نوشته، امتیاز سه دادم به نمایش؛ ولی در خ
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:27:42
سلام به همه
(قبل از شروع این نوشته، امتیاز سه دادم به نمایش؛ ولی در خلال نوشتن، نمایش رو بهتر فهمیدم و برام 4 شد .. نمایش خوبی بود ..)
دیدنش ... دیدن ادامه ›› رو توصیه میکنم .. ظاهرا فردا هم روز آخرشه .. نمایش جالبیه که با اینکه در بیشتر نمایش، بیان صریحی از مضامین مذهبی داره، ولی اتفاقا داره به این صراحت دامن میزنه تا پیامی رو در یک لایه عامتر منتقل کنه. (البته خود این پیام میتونه مذهبی تلقی بشه و میتونه نشه ..)
چقدر ایده متن برام جالب بود .. پرده آخر با همه کوتاهیش تکونم داد و اشکم رو جاری کرد.
نمایشی که با یک سرعت عجیب، بدون اینکه چیزی شبیه تعزیه (بازیسازی) اجرا کنه، با تمام خودش (و نه با این بخش یا اون بخشش) نشون میده که، تعزیه در اصل چیه؟ درباره چیه؟ خاستگاهش چیه؟ غرضش چیه؟ و اون بازیساز (تعزیه خوان) چه اهمیتی داره .. حتی شاید نشه به تعزیه (بازیسازی-شبیه خوانی) محدودش کرد .. و اهمیت نمایش، بازیسازی، درباره مقولاتی که بازی نیستند رو بیان میکنه.
استفاده از یک پرداخت سریع تئاتری و یک تخیل قابل تحسین حول محور نگاه (خیالی) به خاستگاه زمانی-مکانی-اجتماعی اولیه تعزیه (یا به قول نمایش، بازیسازی).

در حدود یک سوم آخر نمایش، با خودم داشتم میگفتم چرا آخه اینطوری و چرا در نیوردن کار رو .. ولی پرده گیرای آخر، وضعیت رو عوض کرد ... خیلی پایانبندی خوبی بود.
چه خوب بود که نمایش تکلیفش با خودش روشن بود و وسط صریح و ضمنی حرف زدن سرگردان نبود؛ صریح حرف میزد و پیام صریح زیبایی داشت؛ ولی رویت تام و تمام این پیام صریح، در ضمن تمام و کل فرآیند نمایش رخ میداد.

برام سوال بود که چرا انقدر نمایش سریع و با ضرب آهنگ بالا بود .. زمان نمایش فکر کنم حدود 35 دقیقه بود .. دیالوگها سریع و حجیم و پیاپی گفته میشد .. ولی بعد فهمیدم که این طراحی هر چه سریعتر، برای پروروندن بهتر ایده محوری نمایش بود.
کاش از این گروه اجراگر خوب و پر تعداد بیشتر و بهتر استفاده میشد؛ البته که من از صرف دیدن این جوونهای عزیز و خوش-آتیه کیف کردم .. فکر به اینکه هر کدومشون مدتی دیگه یه بازیگر تماشایی میشن، و الان داری نقطه طلوعشون رو تماشا میکنی لذبتخش بود.

سوال دیگه ای که برام ایجاد شد این بود که حجم و تعدد بالای دیالوگها و پرده ها، آیا همه اش در خدمت ایده اصلی متن بود؟ یا صرفا میخواست یک فضا و بستر کلی رو با دست گذاشتن روی گوشه های مختلفش شکل بده؟ .. پاسخ جالب اینه که به طور هوشمندانه ای هر دو منظور رو با هم طراحی کرده بودن .. آفرین.

اون ایده نوارهایی که یکی پس از دیگری از لباس خانم بازیگر، آویخته میشد هم جالب بود، ولی پیامش رو نفهمیدم.

و سوال دیگه ای که برام ایجاد شد و هضمش سخت بود این بود که چرا در دو پرده پشت هم، یک بازیگر مثبت ترین و منفی ترین نقش رو بازی میکنه؛ اما اتفاقا این یکی از بهترین ایده هایی بود که شرایط رو برای درخشش پرده پایانی و همچنین پایان پرده ماقبل آخر، آماده میکرد .. و به درک عمیقتر حرف نمایش هم کمک میکرد ..خیلی آفرین.

بی اغراق دمتون گرم با این بازیسازیتون درباره بازیسازیِ جدیترین حادثه عالم.