"سرانجام هر سفر باید از جایی شروع شود... با من بیا."
جملهی ابتدایی رو دوست داشتم و بعد از اون فقط شاعرانگیای بود که من هیچ چیزی ازش نفهمیدم.
کنجکاوِ دیدنِ این کار بودم، به خاطرِ اسمش و پوسترش که هر دو رو دوست دارم.
منظورِ اجرا رو درک نکردم.
فضای اتاقِ شمع و تارِ نخ برام جذاب بود.
و حالِ دمامنواز دوستداشتنی.
همین
خیلی هم گرم بود و تهویه بد ... که دیگه گفتنش الان فایدهای نداره.
خداوندا، این دلشادانِ همیشهخندانِ
... دیدن ادامه ››
گوشیبهدستِ همیشهدرصحنه رو به جاهای بهتری از تئاتر هدایت بفرما... جایی که هم اونا براشون بهتر باشه، هم ما.
خستهمون کردین که توی هر سالنی و هر سبک اجرایی همیشه هستین.