از دیدن شکوفه های گیلاس میام
در سالنی که ششصد انسان محکوم به سکوت محض بودند
گرچه چند نفر پشت سرم مدام میخندیدن و بغل دستی هام از کسالتی که بهشون وارد شده بود مدام ساعت رو چک میکردن
اما من...
چیزی رو تجربه کردم که مدتها تشنه اش بودم
رجوع به منِ عصیانگرم در آشوبی از شلوغی و رنگ و ترافیک ماشینی آدمها
در تمام مدت این نمایش این شعر با صدای شاملو در سرم تکرار می شد:
دلتنگی های آدمی را باد ترانه می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
وهر دانه برفی
به اشکی نریخته می ماند .
سکوت
... دیدن ادامه ››
سرشار از سخنان ناگفته است .
از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق های نهان
وشگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من...
ممنون جناب آقای مساوات💓👌👌👌