و آنگاه که انسان روح خود را به ابلیس فروخت و کالبدش آبستن ِ تاریکی شد تا اهریمن بزاید و شجره ی خبیثه اش از خون سیراب شود آنگاه بر سریر ستم
... دیدن ادامه ››
جلوس کند و نشسته “ بر استخوان های مرده گان “ حکم براند بر زمین خسته ی غم زده و مردمانش با آن چهره های تکیده ی شان در مرگ عشق …
دیوانه وار بودن “ رئالیسم مصنوعی “ از بدو ورود تماشاگر به سالن و حتی قبل از آن خود نمایی میکند و در طول اجرا و درباره ی تمام اجزای آن ، چنان قدرتمند است که به نوعی بدل به شناسنامه ی اثر میشود و میتوان روی پلاک معرفی آن عبارت “ دیوانه وار “ را ثبت کرد !
موسیقی مهیب ، با کیفیت و اثر گذار ، اولین تیری است که از چله ی کمان کارگردان پاشنه ی آشیل مخاطب را هدف قرار داده و برای از پای درآوردنش کافیست .
اما کار بدینجا ختم نمیشود و ترکِش وی مملو و مسلح است به پیکان های بسیار و کشنده !
طراحی صحنه مرعوب کننده است و غریب ..
طراحی نور بسیار عالیست و برای ضعف در برخی موارد قابل اغماض است .
و اما بازیها که مرکز ثقل نمایش است برای تمامی نقش ها بسیار دیدنی و ستودنیست و به عقیده ی من هر بازیگر در نقطه ی کمال نقش خویش است .
در این میان شبنم دادخواه علاوه بر بازی بینظیرش که صحنه را در زیر قدم هایش به لرزه در می آورد با استفاده از مهارت های آوازی و قدرت حنجره اش بیننده را مقهور خویش ساخته به تحسینش وا میدارد .
اسماعیل گرجی اما چنان ستاره ای منحصر بفرد میدرخشد و این مهم میسر نمیشود مگر در امتداد درخشش سایر بازیگران .
به زعم من اسماعیل گرجی نوک تیز و برنده ی پیکان و تمام کننده ی تیم بازیگریست و هر یک از دیگر بازیگران در درست ترین وضعیت به ایفای نقش میپردازند که همین امر بستر مناسبی میشود برای هنرنمایی خاص او تا نشان دهد هنرها در آستین بسیار دارد و بیش از اینها باید منتظر دیدن از او بود .
حضور گرجی بر صحنه کاملا مستقل و نو به نظر میرسد و کاملا توانسته از زیر سایه ی نقش های گذشته خود که از آخرین آن هنوز مدتی نگذشته بیرون بیاید و سیطره و سلطنت خود بر صحنه را به رخ بکشد .
و نهایتا متن .. اجرا [ در کلیت تمام اجزاء ] به حدی مسحور کننده است که عملا چرایی و انگیزه ای برای واکاوی زیر لایه های متنی و کنکاش برای چیزی بیشتر از نمود اولیه آن برای من ایجاد نشد و به همان روایت داستانی آن بسنده میکنم .
مرحبا بکم فی جمعیة المجانین …
پینوشت ۱ : “ بر استخوان های مرده گان “ نام رمانی است اثر اُلگا توکارچوک نویسنده ی لهستانی و برنده ی نوبل ادبیات ۲۰۱۸
پینوشت ۲ : بعد از دیدن این نمایش تجربه ی عجیبی رو از سر گذروندم که اگر بخوام عنوانی براش انتخاب کنم باید چیزی شبیه به “ افسردگی بعد از تماشا “ رو بهش اطلاق کنم که حقیقتا اذیتم کرد !
اینکه اولین مواجه ی من با این نمایش اتفاق افتاده و من افسوس میخورم و آرزوی محالی رو در سر می پروروندم مبنی بر اینکه ای کاش هنوز ندیده بودمش …